عصر ایران؛ هومان دوراندیش- برخی از کسانی که در چند سال اخیر در خارج کشور طرفدار ششآتشۀ احیاء سلطنت پهلوی در ایران شدهاند، در آغاز دهۀ 1390 جمهوریخواه بودند یا دست کم میگفتند ما سلطنتطلب نیستیم ولی خدمات رضاشاه و پسرش را قبول داریم و شایستۀ تجلیل میدانیم.
در آغاز دهۀ 1390 هنوز کسی در ایران شعار نداده بود "رضاشاه روحت شاد"؛ بنابراین برای پهلویدوستان صرف نمیکرد بگویند ما سلطنتطلب هستیم.
سلطنت در دنیای جدید چیزی شبیه مارکسیسم است. یعنی از بیخ و بن بیآبرو است. به همین دلیل الان هم سلطنتطلبان ترجیح میدهند خودشان را مشروطهخواه معرفی کنند. کمااینکه بسیاری از مارکسیستها خودشان را سوسیالدموکرات جا میزنند.
باری، بیآبرویی سلطنت موجب میشد که پهلویدوستان خودشان را سلطنتطلب معرفی نکنند. اما پس از اعتراضات دی ماه 96 و شعارهایی که در تجلیل رضاشاه از سوی برخی از معترضان سر داده شد، جماعت پهلویدوست احساس کردند اگر صریح بگویند سلطنتطلب هستند، دیگر کسی آنها را هو نمیکند و این اتیکت چندان مایۀ شرمساریشان نخواهد بود.
هم از این روست که این روزها در توئیتر سلطنتطلبان ششآتشهای را میبینیم که قبلا در ضرورت تاسیس جمهوری سکولار سخن میگفتند و میگویند که در همین سه چهار سال اخیر سلطنتطلب شدهاند.
این قبیل پهلویدوستان تا قبل از اینکه سلطنتطلب شوند، دربارۀ اعدامهای تابستان 67 زیاد مینوشتند. مدام مرثیهسرایی میکردند که در تابستان 67 چنان شد و چنین شد.
آن مرثیهسراییها البته توام با تغافل نسبت به این واقعیت بود که مارکسیستها و مجاهدین خلق در زمان شاه هم اعدام میشدند؛ اما این حضرات که در آن زمان (یعنی در آغاز دهۀ 1390) نیز پهلویدوست بودند، ترجیح میدادند دربارۀ قلع و قمع چپها و مجاهدین در دوران رژیم شاه حرفی نزنند. در واقع اعدامهای تابستان 67، برایشان در حکم چماقی بود که علیه جمهوری اسلامی استفاده میشد.
اما الان که احتمال بازگشت سلطنت "از نظر این آقایان" جدی شده و مارکسیستها و بویژه مجاهدین خلق با شدت و حدت مشغول کوبیدن خاندان و دوران پهلویاند، جماعت پهلویدوست دیگر برای اعدامیان تابستان 67 مرثیهسرایی نمیکنند؛ چراکه خوب میدانند آن اعدامشدگان اکثرا عضو سازمان مجاهدین خلق و مابقی نیز مارکسیستلنینیست و بعضا مائوئیست بودند.
بنابراین پهلویچیها تازه یاد "ارتجاع سرخ و سیاه" افتادهاند و از "نفرتانگیز بودن سازمان مجاهدین خلق" و مزدوری این گروه برای صدام و نیز بیوطن بودن و تجزیهطلبی مارکسیستها دم میزنند و هر دو طایفه را مخرب و مضر به حال ایران میدانند.
در چنین فضایی، تجلیل از اعدامیان 67 دیگر کارکرد سیاسی ندارد. چنین تجلیلی، قبلا به زیان جمهوری اسلامی بود اما الان به سود مجاهدین و چپهای ضدپهلوی است.
از سوی دیگر، طرفداران رضاپهلوی احتمال میدهند که در صورت بازگشت به ایران، با نیروهای تجزیهطلب مواجه شوند؛ تجزیهطلبانی که قاعدتا از حمایت لنینیستهای وطنی برخوردار خواهند بود. نیز میدانند که اگر راه بازگشت رضا پهلوی به ایران هموار شود، مجاهدین خلق نیز بساطشان را در آلبانی جمع میکنند و به ایران میآیند.
این مشاورین واقعی یا خودخواندۀ رضا پهلوی معتقدند فروپاشی حکومت نزدیک است ولی همچنین احتمال میدهند که بعد از فروپاشی، ممکن است تنها از طریق جنگ داخلی بتوانند قدرت را در ایران قبضه کنند و رویاهایشان را محقق سازند.
به همین دلیل پیشاپیش نغمۀ "جنگ داخلی" را کوک کردهاند و درس تاریخ میدهند که در جنگ داخلی آمریکا بیش از 600 هزار نفر کشته شد. یعنی اگر ما هم صدها هزار نفر را کشتیم، کار بدی نکردهایم.
در واقع این جماعت پس از سالها مرثیهسرایی برای مجاهدین و مارکسیستهای اعدام شده در تابستان 67، فیالحال به لحاظ ذهنی در حال آماده شدن برای کشتار بقایا و همفکران همان افرادند. البته به اسم حفظ میهن در جنگ داخلی. یا به اسم حفظ پادشاهی مشروطه در برابر ارتجاع سرخ و سیاه. و یا به اسم نفی "پنجاه و هفتیهای تباه".
پهلویچیهای متاخر و نوظهور، قبلا خطر مجاهدین و مارکسیستها را حس نمیکردند و از سر ضدیت با جمهوری اسلامی برای اعدامشدگان تابستان 67 روضهخوانی میکردند ولی الان با نفرتی که نثار این دو طایفه میکنند، نشان میدهند که اولا خودشان هم مثل مقامات جمهوری اسلامی معتقدند سازمان مجاهدین خلق و گروههای مارکسیستی خطری برای ایرانند، ثانیا سرکوب این دو طایفه را شرط لازم برای سیاستورزی در ایران میدانند.
توئیتهای جماعت پهلَویه دلالت بر این نکته دارد که آنها معتقدند اگر مارکسیستها و مجاهدین از فضای سیاسی ایران آینده جمع نشوند (بر فرض که اصلا چنین فضایی شکل بگیرد)، کشور با امتناع سیاستورزی مواجه خواهد بود و ناچار از تحمل درگیریها و زد و خوردهای طولانی و طاقتفرساست.
و چون این حضرات معتقدند باید ظرف مدتی کوتاه ایران را دوباره بر "ریل ترقی" بیندازند، نمیتوانند گروههای منتقد دوران پهلوی اول و دوم را به عنوان موی دماغ پهلوی سوم تحمل کنند. لذا آقایان معتقدند باید کمربندها را محکم بست و آماده شد برای جارو کردن مخالفان ولو از طریق جنگ داخلی. هم از این رو، دیگر روضهخوانی برای اعدامیان تابستان 67 کارکرد سیاسی مثبتی برای جماعت پهلَویه ندارد.
به ویژه اینکه تمام نقدهای کنونی پهلویچیهای نوظهور به مجاهدین خلق و مارکسیستها، دامن اعدامیان تابستان 67 را هم میگیرد. اگر این دو طایفه "پنجاه و هفتی" و ضد ایران بودهاند، قاعدتا اعدامیانشان هم از این داوری مستثنا نیستند. و طبیعتا مرثیهسرایی برای "یک مشت ایرانستیز" ضرورتی ندارد.
در واقع فصل استفادۀ ابزاری پهلویچیها از ماجرای تابستان 67 به پایان رسیده است و این جماعت الان از منظری تازه به آن ماجرا نگاه میکنند. یعنی چنین به نظرشان میرسد که هر کس مجاهدین خلق و مارکسیستلنینیستها (یا مائوئیستها) را به هر شکل ممکن تارومار کرده، نهایتا به ایران خدمت کرده است.