مخاطبان عصر ایران؛ رضا- یک اتفاقی برای من امروز افتاد که خیلی قشنگ بود . میخواستم جایی عنوان کنم تا همه بخوانند.
اتفاق این بود . امروز با خانمم برای خرید مایحتاج از جمله نان از خونه بیرون آمدیم. خریدهای دیگرمون را کم وبیش انجام دادیم و موند نان که به هر نانوایی سرزدیم یا نانش تمام شده بود و یا از صبح پخت نکرده بود.
ساعت نزدیک 2 بعد ازظهر بود و ما هنوز نان نخریده بودیم تا اینکه از جلوی یک نانوایی که رد شدیم با تعجب دیدیم که نانوایی درحال پخت نان هست و چند نفری هم در انتظار ، سریع ماشین رو پارک کردم و با عجله سمت نانوایی رفتم ، بعد از رسیدن به جلوی نانوایی مشتریان در صف به من گفتند نان درحال تمام شدن است و شاطر گفته دیگه کسی نه ایسته.
من گفتم من چند تا نان لازم داشتم ولی به یک نان هم راضیم ، نفر آخر گفت منهم برای یک نان ایستادم . ایستادیم ببینم میرسه یا نه. ایستادم و منتظر و پشت سر من هم دو نفر دیگر آمدند و همان تذکر تکرار شد.
. یک دو نفری که جلوتر بودند هرکدام بدون توجه به پشت سری ها به تعداد خواسته نان خریدند و ورفتند نوبت به نفر یک مونده به من رسید که نانوا گفت چهار تا نان بیشتر در تنور نمونده.
مشتری که نوبتش رسیده بود برگشت و دید بغیر از خودش سه نفر دیگر از جمله من تو صف هستند و هر سه نفرهم به یک نان قانع هستیم. چون نوبت او بود کل نان برای وی بود و ما سه نفر بیخودی ایستاده بودیم . نگاه کردیم دیدیم مشتری کارت در کارت خوان کشید و به قیمت چهار نان باقیمانده وجه حساب کرد.
گفتیم عجب . اما میدونید چی شد آن آقا فقط یک نان برداشت و سه نان باقی را گفت برای سه نفر پشت سریم . نوش جونتون گفت و خدا حافظی کرد و رفت.
ما سه نفر در تعجب ماندیم . خوشحالم در این اوضاع بیرحم آدم هایی با این تفکر مردمی هم هستند.