عصر ایران؛ مهرداد خدیر- هر چه دربارۀ حافظ بگوییم نزد برخی مکرر و برای بعضی تازه است هر چند که هیچگاه ملالآور نمیشود.
پس آنچه میخواهم بنویسم نه دربارۀ خواجه حافظ که به اشتراک گذاشتن یک حس خوب دربارۀ شنیدن غزلیات او به یاری فناوری حیرتآور ارتباطی در این روزگار است.
روز جمعه جایی بودم و اصرار به بهانهای که غزلی از حافظ را بخوانم. انگار که دیوان را از بر هستم و وقتی گفتم جز برخی اشعار مشهور، باقی را در حافظه ندارم و کتاب دیوان را بدهید تا بخوانم و البته خواندن آن چندان هم دشوار نیست و به جای کنجکاوی بر سر معنی کافی است در موسیقی کلمات و زیبایی تصاویر غرق شوید، گفتند دیوان خواجه در دسترس نیست. گفتم اشکالی ندارد. در گوشی تلفن همراه برای گوگل نوشتم "غزل شمارۀ 86 + انجمن راسخون" و غزل بینظیر و زیبایی با مطلع «ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت» با صدای آقای موسوی گرمارودی به یاری امکان صوتی در محل پخش شد.
دیگر بر همه روشن شد که نیاز به خواندن من نیست چون خود نیز خوانش حافظ را با نوع خواندن او تطبیق میدهم و اصلاح میکنم.
آن قدر طی چند دهه حافظ خوانده و شنیدهام که به خود حق دهم آنچه را که او میخواند -هم از حیث تُن و لحن و هم نوع بیان واژهها- از دیگران که چه بسا پرآوازهترباشند جذابتر بدانم.
نمیخواهم رتبۀ موسوی گرمارودی را در حافظ پژوهی از نامآوران این عرصه و کسانی چون دکتر زرین کوب یا آقای خرمشاهی یا نویسندگان کتابهای مختلفی که دربارۀ شاعر بینظیر نوشتهاند برتری دهم بلکه تنها نوع خواندن و درست و پیراسته و رسا خواندن و صدای مطلوب را مراد دارم و چه خوب که هیچ موسیقییی نیفزودهاند و اجازه دادهاند موسیقی کلمات جاری باشد.
در همین غزل 86 بیتی هست که پیشنهاد دهنده را دگرگون کرد و انگار پاسخ خود را گرفته است:
بارِ غمی که خاطر ما خسته کرده بود
عیسی دَمی خدا بفرستاد و برگرفت
چون زیاده از حد سپاس گفت نه فروتنانه که واقعبینانه گفتم نه شعر را من سرودهام و نه آن را خواندهام. تنها عبارت «غزل شمارۀ 86 + انجمن راسخون» را در گوگل تایپ کردم و به موتور جست و جوی آن سپردم، همین!
شما هم در اوقات مختلف روز میتوانید به حافظ گوش کنید. آقای موسوی گرمارودی انصافا خیلی خوب و درست میخوانَد. مرادم از شما الزاماً جماعت اهل کتاب و مجله نیست. شمای مکانیک، فروشنده یا کارمند حسابداری که میخواهید لَختی از این فضا خارج شوید و به قصد لذت و نه هیچ امر دیگر.
گاه انتظار در یک مطب یا ایستگاه مترو یا اتوبوس یا نشستن روی نیمکت پارک از بیکاری کرونایی خسته کننده میشود و چقدر میتوان به گروهها و کانالهای مختلف در شبکههای اجتماعی سر زد؟ گاهی باید از هیاهوی این روزگار بیرون رفت و به نوایی دیگر گوش سپرد.
وقتی این امکان با یک جست و جوی بسیار ساده که تا 20 سال قبل به رؤیا میمانست فراهم است چرا که نه؟ امتحان کنید اما نگویید مگر اوضاع و احوال زمانه میگذارد؟
غایت زندگی، زیبایی است، پس زیبایی گوش و روح خود را از آن محروم نکنید.
به غزل شمارۀ 86 هم بسنده نکنید. غزل های 80 تا 90 هم لذتی میدهد که نپرس! اما چرا این 10 غزل؟ چرا که خود هر روز 10 غزل را می خوانم و 80 تا 90 به اعتبار قبل و بعد شمارۀ 86 ذکر شد و گرنه نیاز به توضیح نیست که باقی هم بسیار زیبا و دلنشیناند.
*بعدالتحریر: این یادداشت نه دربارۀ دکتر سید علی موسوی گرمارودی که تنها به قصد معرفی حافظ خوانی اوست که چند سالی پیشتر انجام شده و من تازه تجربه کردهام و اگر بهانهای پیدا شود دربارۀ خود او که هم طعم زندان رژیم پهلوی را چشیده بیآن که واقعا چریک بوده باشد (به خاطر همسر به زندان افتاد و تا مرز خودکشی هم رفت) و هم مشاور اولین رییس جمهوری ایران شد بی آن که در حلقۀ نزدیکان ابوالحسن بنیصدر بوده باشد و هم به عنوان شاعر آیینی معرفی شده در حالی که ابتدا دوستتر داشته در زمرۀ روشنفکران تلقی شود و هم درمستندی از عباس کیا رستمی در سال 1358 در ردیف چهرههای درجه اول سیاسی و هنری و در کنار ابراهیم یزدی، صادق قطب زاده، صادق خلخالی، نورالدین کیانوری، عبدالکریم لاهیجی، عزتالله انتظامی، احترام برومند و مسعود کییمایی منظور شده و هم نشریۀ «گلچرخ» که صبغۀ روزنامهنگاری او را نشان داد خواهم نوشت.
----------------------------------------------------
بیشتر بخوانید: (15 نوشتۀ پیشین)
* 1. تو داد و دهش کن، فریدون تویی!
* 2. سیرتِ دوست داشتن، صورتِ دوست داشته شدن
* 3. ایوان مداین را آیینۀ عبرت دان!
* 4. میر جلالالدین کزازی؛ فردوسی بی ردا و دستار!
* 6. غوغای موسیقی کلمات؛ دیدی آن قهقهۀ کبک خرامان حافظ؟
*8. ما ز دریاییم و دریا میرویم
*9. ترانه سَرا یا ترانه سُرا؟ نکتهای به بهانۀ «مرغ سحر»
*10. سایه؛ دور از وطن ولی همچنان عاشق ایران
*11. اسلامی نُدوشن؛ سلطان نثر پارسی
*12. شفیعی کدکنی؛ عیارِ «استادی»
*13. ای ایران، ای مرز پرگهر؛ معجونی به نام «حسین گل گلاب»
* 14. عطار؛ آنکه جان بخشید و ایمان، خاک را
* 15. سالمرگِ سهراب سپهری؛ بیا زندگی را بدزدیم!
جسارتاً چون اطلاعات بیشتری دارید میپرسم، برای اشعار سعدی چه کسی رو پیشنهاد میدید؟ که شنیدن خوانش ایشون صحیح و شیوا و لذت بخش باشه؟
بدین سبب پرسیدم که به قول بچه های امروزی، بعضی ها مثل من، بیشتر فَن سعدی هستند تا حافظ!
تنها مطالب با ارزش سایت همین هاست و بقیه مطالب خسته کننده است
سپاس
یک بلانسبتی چیزی آخر! چون این مدح شبه ذم است و شامل مطالب متعدد سیاسی و تاریخی و اجتماعی همین نویسنده هم می شود! زنده باشید. مزاح بود البته
باز هم ممنون که ما را از این روزمرگی پرت میکنی به دنیای زیبای شعر و هنر .
اولین بار که مستقیما صدای ایشان را شنیدم سال 68 بود و ظاهرا اجازه داده بودند در بزرگداشت مرحوم شریعتی در دانشکده فنی دانشگاه تهران مراسمی برگزار شود و ما منتظر که جناب موسوی گرمارودی برسند و رسید و نشست و خواند :" چراغی که ایزد برفروزد / گر ابله پف کند ریشش بسوزد.
و تمام !سالن اجتماعان دانشکده منفجر شد !!عجب حالی کردیم در آن سالها که شیفته دکتر بودیم با تن بم و صدای مردانه ایشان بغضمان ترکید ...
خداوند ایشان را سلامتی و عزت مرحمت فرماید.
با احترام به نظر شما. کاش مصداق را هم معرفی میکردید. چون در مواردی هر دو شکل را میخواند و در برخی واژهها مانند «شکر» اگر «شَکّر» تلفظ میشود دلایل خاص خود را دارند. این نویسنده غلط فاحشی مشاهده نکرده و در واقع نشنیده در حالی که از دیگران با داعیههای بزرگتر شنیدهایم. لطف کنید مصداقی بفرمایید ممنون میشویم. با شمارۀ غزل و شمارۀ بیت مورد نظر. البته این نوشته دربارۀ حافظ است نه سعدی.
از نظرگاه من ،هر سه ویژگی را با نمرات بالا دارد.
آن چه آرزوی من است این که حافظ ،حافظه ما نبود ومولوی ویا سعدی حافظه مان بودند.
شاید رو و ریا کمتر بود.
به قول يكي از اساتيد بزرگوار كه در مورد ادبيات غني ما ميگفت:
"تمام سهم يك ملت ز دنيا"
قطعا منبعد به توصیه شما عمل خواهم کرد و در کنار تمام گرفتاریها روزی حداقل یک غزل با صدای جناب گرمردوی گوش خواهم کرد
باسپاس