عصر ایران - تعطیلات عید، فرصتی برای خواندن کتاب است. حال قرار است هر کدام از اعضای تحریریۀ عصر ایران، برای این زمان ویژه 3 کتاب را معرفی کنند. شاید کمکی باشد برای آنها که به مطالعۀ کتاب و گذران این روزها با خواندن علاقه دارند. 3 کتاب پیشنهادی کاوه معینفر :
رباعیات خیام
در این روزها که هر کدام از ما به نوعی درگیر مسائل ریز و درشت زندگی مادی و غیر مادی هستیم، مصائبی که ناخواسته بر روح و جانمان سنگینی میکند؛ از کرونا و تحریم ها گرفته تا مرگ افرادی که حتی ندیدهایم ولی به واسطه زیست در دنیای شبکه های اجتماعی آنها را می شناسیم (آزاده نامداری).
خواندن رباعیات خیام واقعا یک امر ضروری است تا بلکه برای لحظاتی هم شده از این سختیها و سختگیریهای زندگی فاصله بگیریم و بدانیم که تنها قانون محتوم این جهان مرگ است و قبل از مرگ باید از این زندگی لذت ببریم.
بر خلاف رویه های معروف معرفی کتاب من اولین پیشنهادم کتاب رباعیات خیام است. آنرا کنار خود بگذاریم و یا در گوشی موبایلمان رباعیات خیام را جستجو کرده و مانند یک رژیم دارویی هر 6 یا 8 ساعت یک بار چند رباعی از آن را بخوانیم و به نوع نگاه، زاویه دید و فلسفه خیام در مواجهه با هستی بیاندیشیم. زنگ اول را خودم می زنم:
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت
چون آب به جویبار و چون باد به دشت
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزیکه نیامدهست و روزیکه گذشت
اتحادیه ابلهان / جان کندی تول
جاناتان سوئیفت (نویسنده سفرهای گالیور) در جمله ای گفته است که «وقتی نابغهای حقیقی در دنیا پیدا میشود میتوانید او را از این نشانه بشناسید: تمام ابلهان علیهش متحد میشوند.»
ایگنیشس جی رایلی، قهرمان داستان کتاب اتحادیه ابلهان، یک متخصص قرون وسطا است که تمام دنیا را از دریچهی کتاب تسلای فلسفهی بوئتیوس، فیلسوف قرون وسطایی، می بیند. تمام زندگی اش فلسفه بافی است و انزجار از جامعهی آمریکا. او که یک دن کیشوت امروزی است، وادار می شود از خلوت خود بیرون بیاید و با جامعه ای که از آن متنفر است روبهرو شود و به شیوهی دیوانهوار خود با آن بستیزد. بسیاری از منتقدان، اتحادیه ابلهان را بزرگترین رمان کمدی قرن گذشته میدانند.
داستان انتشار اتحادیهی ابلهان نوشتهی جان کندی تول داستان غریبی است. جان کندی کتاب را در سی سالگی نوشت و بعد از اینکه هیچ ناشری زیر بار چاپ آن نرفت به زندگی خود پایان داد. مادرش یازده سال تلاش کرد تا بالاخره دانشگاه لوییزیانا راضی به انتشار کتاب شد. کتاب به محض انتشار غوغا به پا کرد و همان سال - 1981 - جایزه پولیتزر را ربود. شاید بتوان محبوبیت کتاب را با ناطور دشت سلینجر مقایسه کرد.
بیگانه / آلبرکامو
بهترین و دقیقترین توضیح درباره اثر جاودان آلبرکامو شاید همان چند سطری است که خود در مقدمه کتاب نوشته است، پس به خود استاد اقتدا می کنم:
دیرگاهی پیش "بیگانه" را در جملهای خلاصه کردم که تصدیق میکنم بسیار شگفتنما و خارق اجماع است: «در جامعهی ما هر آدمی که در سرِ خاکسپاریِ مادرش نگرید ،خودش را در معرض این خطر میآورد که محکوم به مرگ شود.» مرادم از آن گفته، جز این نبود که، قهرمان کتاب محکوم میشود؛ زیرا در بازی همگانی شرکت نمیکند. بدین معنی، او با جامعهای که در آن میزید بیگانه است. در حاشیه، در کنارهی زندگی خصوصی، منزوی و لذتجویانه پرسه میزند. ... اگر آدم از خودش بپرسد که مورسو از چه باره در بازی همگانی شرکت نمیکند، پاسخش ساده است: مورسو از دروغ گفتن سرباز میزند.
دروغ گفتن نه تنها آن است که چیزی را که راست نیست بگوئیم. بلکه همچنین و بویژه، آن است که چیزی را راستتر از آن چه هست بگوئیم و در مورد دل انسان بیشتر از آنچه احساس میکنیم بگوئیم. این کاری است که همهمان هر روز میکنیم تا زندگی را ساده گردانیم. مورسو برخلاف آنچه مینماید نمیخواهد زندگی را ساده گرداند. مورسو میگوید که او چیست،از گُنده جلوه دادن احساسهایش سرباز میزند و جامعه بیدرنگ احساس خطر میکند...
پس به دیدهی من مورسو آدمی وازده نیست، بلکه انسانی بیچاره و عریان، و دلباختهی خورشیدی است که سایه به جا نمیگذارد. مورسو بیبهره از حساسیت نیست بلکه اشتیاقی ژرف (ژرف از آن رو که خاموش است) به او جان میبخشد: اشتیاق به مطلق و راستی. این راستی هنوز منفی است، راستیِ بودن و راستیِ احساس کردن، ولی بدون آن هیچ فتحی بر خود و بر جهان هرگز گشودنی نیست.
بنابراین، آدمی چندان بر خطا نیست که در بیگانه سرگذشت انسانی را بخواند که بدون هیچگونه نگرش قهرمانانه، میپذیرد، که جانش را بر سرِ راستی بگذارد.