عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: حدود چهار ماه به انتخابات ریاست جمهوری باقی مانده است. برخلاف 4 سال پیش که توپ انتخابات بیشتر در زمین اصولگرایان بود، این بار در هر دو زمین در جریان است. ولی بازی در این دو زمین کاملاً متفاوت است. ضمن اینکه زمینهای سوم و چهارمی هم شکل گرفته است که هر کدام بازی خود را انجام میدهند. در این یادداشتها میکوشم که تا حدی به ابعاد بازی اصلاحطلبان اشاره کنم. بویژه این که نهاد اجماعساز اصلاحطلبان هم تشکیل شده که گام مثبت و سازندهای در این زمینه است و باید به آنان کمک کرد تا مسیر مناسبی را برای این انتخابات تعیین و تدوین کنند. این یادداشت نیز با همین هدف نگاشته شده است.
۱- واقعیت این است که مشارکت عمومی برای انتخابات در ایران به نسبت کمعمق است، حتی اگر گسترده باشد. به عبارت دیگر جامعهای که احزاب آن قدرتمند نیستند یا امکان و فرصت قدرتیابی پیدا نمیکنند، جامعهای که با مسایل بسیار گوناگونی دست به گریبان است، در این صورت چگونه میتواند طی فقط یک ماه فعالیت تبلیغاتی آن هم از سوی افراد و نه احزاب، به شناخت سیاسی مناسبی از نامزدها برسد؟ این واقعیت در انتخاباتهایی که در پایان دوره دوم رییس جمهور مستقر است و همه نامزدها جدید هستند، نمایانتر است. با همه اینها ما در روی زمین زندگی میکنیم و باید واقعیات را در نظر بگیریم. فعلاً تا اطلاع بعدی، همین است.
۲- یک انتخابات قابل قبول چه ویژگیهایی دارد؟ آیا این ویژگیها صفر و یک است؟ به نظر میرسد که ویژگیهای زیر مهم هستند. همه اقشار و گروهها و گرایشها، نامزدهای مورد نظر خود را داشته باشند. رقابتها منصفانه و بدون تبعیض باشد. اجرای انتخابات سالم و بدون مشکل باشد. فرد پیروز مانع غیر متعارفی برای انجام برنامههایش نباشد. مهمتر از همه اینکه انتخابات یک بازی با جمع جبری صفر نباشد. مثل یک دوره مسابقه است که همه شرکتکنندگان اعم از تیم قهرمان یا تیمهای بعدی برنده هستند، تیم قهرمان بیشتر و دیگران کمتر. ولی هیچ تیمی بازنده مطلق نیست. به همین علت پایان مسابقات با رضایت خاطر نسبی همگان تمام میشود. برندگان شادی بیشتری میکنند، ولی تیمهای دوم و سوم و... نیز شادی میکنند و همه دوستانه خداحافظی کرده و میروند تا خود را برای دوره بعدی مسابقات آماده کنند.
انتخاباتی که همه نگران نتیجه آن باشند و فردای انتخابات تنشها و نگرانیها بیشتر شود، حتماً مطلوب نیست و نباید آن تقویت کرد. یکی از نقدهای بنده به انتخابات سال ۱۳۸۸ این بود که فارغ از هر نتیجهای که حاصل شود، روز پس از آن با آرامش آغاز نخواهد شد. امروز نیز همین نگاه را دارم.
اینکه چه کسی یا جریانی برنده شود، فرع بر این است که آیا صندوقها به مثابه آبی عمل میکنند که بر آتش رقابتهای انتخاباتی ریخته میشود یا درون صندوقها بنزین است و بازکردن آنها این آتش را شعلهورتر میکند.
3ـ داوری در باره انتخابات و شرکت کردن و نکردن در ان ساده نیست. هر کس که بگوید در هر شرایطی و بدون قید و شرط شرکت میکند یا شرکت نمیکند، به خطا رفته است. زیرا هر کنش سیاسی باید معطوف به نتیجهای قابل دفاع باشد. همچنین از روی ایرادات شرکت یا عدم شرکت نمیتوان نتیجه گرفت که کدام رفتار درست است. هر رفتاری کمابیش عوارض و زیانهای خود را دارد. آنچه که موجب شرکت یا عدم شرکت میشود، موازنه میان عوارض منفی و مثبت تصمیمات گوناگون است. اگر تصمیم نهایی به انتخاب یکی از این دو راه منجر شود، به طور طبیعی عوارض و تبعات منفی گزینه انتخاب شده و محروم شدن از آثار مثبت گزینه انتخاب نشده را پیشاپیش پذیرفتهایم.
از آنجا که شرکت یا عدم شرکت در انتخابات یک کنش سیاسی است در این صورت باید کوشید که تصمیم در باره آن از خلال یک گفتگوی جمعی و البته عمومی بیرون آید. به طور طبیعی در هیچ گفتگوی جمعی نمیتوانیم اتفاق نظر پیدا کنیم، ولی اگر به اندازه کافی گفتگو کنیم، یک ایده غالب از آن بیرون خواهد آمد، مشروط بر اینکه گفتگو بدن پیشفرض نسبت به یکدیگر انجام شود و هیچگونه انگیزهخوانی یا اتهامزنی در میان نباشد. اگر بر چنین اساسی تصمیم گرفته شود، فارغ از اینکه آینده چه خواهد شد، در برابر وجدان خود سربلند خواهیم بود.
اگر چه بنده در جریان انتخابات سال ۱۳۸۴ نبودم، ولی اجمالاً برداشتم این است که در سالهای ۱۳۷۶، ۱۳۸۰، ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ این مسیر تصمیمگیری رعایت شد، و هر دو شکست اصلاحطلبان محصول عدول از این فرآیند بود. فراموش نکنیم، منظورم از شکست، رأی نیاوردن نیست، بلکه چیزی بالاتر از آن است.
4ـ یکی از شیوههای نقد مشارکت در انتخابات، اشاره به نتایج منفی ناشی از مشارکت در انتخابات گذشته است. برای نمونه گفته میشود که نتیجه شرکت در سال 1396 چه بوده است؟ بدون تردید اگر از شرکت در آن استنکاف میشد، با همین استدلال امروز میتوانستند مدعی شوند که نتیجه عدم شرکت فاجعهبار بوده است، چون به طور قطع ایران دچار تحریم میشد و مشکلات اگر از امروز بیشتر نبود کمتر هم نبود. شاید جنگ هم شده بود. این استدلال هنگامی قابل توجه است که خواهان اضمحلال کلی جامعه باشیم که طبعاً آن بحث دیگری است و خارج از خواست عمومی و اکثریت جامعه است. بنابر این در تعمیم وضعیت کنونی به عنوان نتایج ناشی از تصمیمات و مشارکت انتخاباتی گذشته باید احتیاط کرد.
5ـ مشارکت کردن در هر فرآیند سیاسی و به طور مشخص انتخابات را نباید مشروط به قطعی کردن پیروزی کرد. چنین کاری نه تنها غیر اخلاقی و غیر سیاسی است، بلکه موجب انحراف در عمل سیاسی و فعالیت انتخاباتی نیز میشود. نفس مشارکت سیاسی از جمله انتخابات برای تحول جامعه مفید است. باید کوشید که این شیوه و راه را به عنوان فصلالخطاب سیاسی همواره باز نگه داشت. همچنین اصل را بر مشارکت انتخاباتی باید گذاشت، مگر آنکه خلاف آن ثابت شود.
6ـ اگر چه موارد پیشگفته بر ضرورت مشارکت انتخاباتی تأکید میکند، ولی همیشه این پرسش وجود دارد که در چه شرایطی نمیتوان مشارکت کرد؟ آیا اصولاً خط قرمز و مرزی وجود دارد که عبور از آن، اصل مشارکت عمومی را با ابهام و تردید جدی مواجه کند؟
چرا اصلاحطلبان در سال 1394 در انتخابات شرکت کردند ولی در سال 1398 فقط یکی دو گروه آنان و از روی باری به هر جهت وارد این فرآیند شدند؟ اساساً از همه مهمتر در حالی که به نظر میرسید شانس آنان در سال 1398 نسبت به 1394 کمتر بود، پس چرا شورای نگهبان در رد صلاحیتها سنگتمام گذاشت، در حالی که در سال 1394 اندکی گشایش را تن دادند؟ چرا ساختاری که به شدت نیازمند حمایت عمومی است، در سال 1398 به گونهای رفتار کرد که پایینترین سطح کمّی و کیفی مشارکت را شاهد شدیم؟
آیا میتوان بدون توجه به سیاستهای رسمی انتخاباتی، تصمیم به مشارکت یا رد آن گرفت؟ چرا مردم در سال 1396 چنان بیسابقه پای صندوقها آمدند که برای جلوگیری از افزایش مشارکت درهای حوزهها در نیمهشب بسته شد؟ و چرا در سال 1398 روی برگرداندند و اکنون نیز این فضا سرد شده است؟
برخی افراد سادهانگارانه میگویند اگر در سال 1398 مشارکت شده بود ترکیب مجلس فعلی فرق میکرد و مواجه با وضع فعلی نبودیم و تبعات چنین وضعی را متوجه کسانی میکنند که مشارکت نکردند!
این انتقادات نادرست است. برای اینکه مردم و جامعه، موم نیستند که آن را هر طور بخواهیم در دستان خود شکل دهیم. همان مردمی که در سال 1392، بسیار زودتر از نخبگان وارد میدان شدند، اکنون منتظر علامتهای جدیتری برای حضور هستند. اگر بتوان چشمانداز امیدبخشی را به جامعه عرضه کرد، و اگر مردم احساس عاملیت و اثرگذاری کنند، قطعاً مشارکت خواهند کرد. مشارکتی که روز پس از انتخابات با آرامش عمومی همراه باشد.
7ـ بنابراین پرسش این است که چگونه میتوان چنین چشماندازی را ایجاد کرد؟ بویژه آنکه به نظر من و براساس برداشتهایم از جامعه، اکثریت مردم ترجیح میدهند که مسیرهای انتخاباتی و آرام را برای بهبود امور خود طی کنند. اگر این مسیرها برای عبور آزاد و در اختیارشان باشد و انتخابات بتواند معنادار شود، کمابیش از آن استقبال خواهند کرد.
8ـ شاید گفته شود که وظیفه سیاستمداران امیدوار کردن مردم به شرکت است. در سطح فردی میتوان خواست که مردم امیدوار باشند، ولی هنگامی که در سطح جمعی نگاه میکنیم، باید تحولات و چشماندازهای امیدبخش نیز ایجاد شود تا مردم، امیدوار گردند. انتخابات معنادار همان چشماندازی است که میتواند امیدآفرین باشد.
چه انتخاباتی چنین چشماندازی را ایجاد میکند؟ انتخابات معنادار. انتخاباتی که در درجه اول رقابت نامزدها حول مشکلات اصلی جامعه شکل بگیرد. نامزدها واجد تفاوتهای روشن در راهحلهای آن مسایل باشند. راهحلهایی که راستیآزمایی کارشناسی شده باشد.
مسایل اصلی کشور کدام است؟ چگونگی تحقق رشد اقتصادی پایدار، چگونگی تأمین سرمایهگذاری برای این رشد، چگونگی جلوگیری از تورم و رشد نقدینگی، سیاستهای ایجاد اشتغال، مقدم بر اینها چگونگی حل روابط خارجی که پیشفرض ضروری برای صادرات و واردات و تأمین ارز است. در حوزه اجتماعی و فرهنگی موضوعات بسیار متنوعی هست که همه آنها در ذیل مسأله آزادیهای اجتماعی و فرهنگی طبقهبندی میشوند. محور بعدی و مهم دیگر سیاستهای رسانهای و فضای مجازی است. چگونگی تخفیف و حذف نابرابریها و تبعیضهای موجود نیز محور مهم دیگر است.
۹- با این ملاحظات سیاست انتخاباتی اصلاحطلبان در ۱۴۰۰ چه میتواند باشد؟ این سیاست دو مرحلهای است. مرحله اول آن را متأسفانه مسئولین انتخاباتی تعیین میکنند، مرحله صفر و یکی ماجرا است. مرحلهای که میتواند منجر به شرکت انتخاباتی شود یا نشود. اگر مطابق آنچه که در سال ۱۳۹۸ شاهد بودیم، عمل کنند، پیشاپیش و صریح اعلام کردهاند که هیچ علاقهای به مشارکت دیگران ندارند. در سال ۱۳۹۸ بنده از جمله کسانی بودم که توصیه میکردم در انتخابات ثبتنام و فعال شرکت کنید، ولی هنگامی که نتایج رد صلاحیتها را دیدم، متوجه شدم که رغبت مردم و اصلاحطلبان نیست که تعیینکننده نهایی در شرکت یا عدم شرکت است، بلکه اراده طرف مقابل است که مشارکت را الزامی یا غیر الزامی میسازد.
این اراده در دو رفتار خود را نشان میدهد. اول فضای عمومی انتخابات، که تا چه حد آمادگی حضور سیاسی نیروهایی جز خودشان وجود داشته باشد. دوم در رد و تأیید صلاحیتها. البته براساس آنچه که در سال ۱۳۹۸ رخ داد عاقلانه نیست که در سال ۱۴۰۰ به انتخاباتی رقابتی رضایت رضایت دهند. زیرا در انتخابات رقابتی واقعی امکان انتخاب افرادی متفاوت از خط کلی مجلس و دیگر قوای موجود وجود دارد و تحقق چنین انتخاباتی به معنای تداوم و حتی تعمیق شکاف، درون ساختار مدیریتی کشور است که عوارض آن بر کسی پوشیده نیست و اگر پیشاپیش با تنظیم و طراحی حساب شده صحنه سیاسی این امکان منتفی شود، انتخابات نیز بیمعنا خواهد بود.
دوم نیز تأیید و رد صلاحیتها است. به احتمال فراوان ممکن است یک نامزد منتسب به اصلاحطلبی هم در میان افراد تأیید شده حضور داشته باشد، ولی لزوماً این کفایت نمیکند. انتخابات باید تبدیل به رقابت سیاسی معنادار باشد، و الا تأیید فلان نامزدی که فاقد توانایی برای بسیج نیرو باشد، ولو منتسب به یک جناح باشد، به معنای حضور آن جناح سیاسی نیست.
۱۰- اصلاحطلبان در انتخابات پیشرو با مشکل جدیتری نیز مواجه هستند. تا کنون نیروهایی که فراتر از آنان و دورتر به حکومت بودند، در زمان انتخابات ترجیح میدادند که از نامزد اصلاحطلبان حمایت کنند، ولی اکنون و به عللی تحقق این حالت سخت و تا حدودی غیر ممکن شده است. یک علت آن افزایش کمّی این گرایش است که نسبت به گذشته بسیار بیشتر شدهاند. شاید بتوان گفت که به لحاظ کمّی حتی از اصلاحطلبان هم بیشتر باشند.
علت دیگر استقلال رسانهای آنان است که در فضای مجازی و رسانههای غیر رسمی میتوانند رسانه خود را داشته باشند. مسأله فقط این نیست که اصلاحطلبان نمیتوانند چون گذشته حمایت آنان را به دست آورند، بلکه موضوع مهمتر این است که آنان از داشتن نامزد انتخاباتی محروم خواهند بود و نمیتوان در برابر چنین وضعیتی سکوت کرد و موضع نداشت.
۱۱- مشکل مهم دیگر اصلاحطلبان که بیربط با مورد قبلی نیست، عدم توانایی در اقناع افکار عمومی یا حداقل اقشار طرفدار خود برای مشارکت انتخاباتی است. البته این عدم رغبت ممکن است با بهبود شرایط انتخابات و حرکت به سوی انتخابات معنادار حل شود، ولی نباید تصور کرد که با گفتن ”تکرار میکنم“ مردم پای صندوق خواهند آمد.
در سال ۱۳۹۶ و ۱۳۹۴ نیز تکرار میکنم نبود که مردم را پای صندوق آورد، بلکه این خواست عمومی بود که در تکرار میکنم تبلور یافت و حرکت را معنادار و باشتاب نمود. مثال مناسب برای فهم این مطلب، هُل دادن خودروی ایستادهای در روی سطح شیبدار به سوی پایین است. این خودرو بالقوه آمادگی حرکت در روی سطح به سوی پایین را دارد، ولی اصطکاک مانع از حرکت است، کافی است نیروی اصطکاک را خنثی کنید، بقیهاش در ظرفیت خودرو برای حرکت وجود دارد، خودش با شتاب پایین میرود. ولی اگر این خودرو روی سطح شیبدار به سمت بالا باشد، هُل دادن و حرکت دادن آن ممکن است منجر به بازگشت به عقب و زیر گرفتن هُلدهندگان شود.
بنابراین مسأله اصلی این است که آیا مردم برای مشارکت در انتخابات روی سطح شیبدار به سوی پایین قرار دارند یا به سوی بالا. اگر حالت اول است نیروهای سیاسی میتوانند آنها را تهییج کرده و به قول معروف هُل دهند و راه بیافتند، ولی اگر روی سطح شیبدار بالا قرار دارند، هر نوع کوششی برای راه انداختن مردم بیهوده است و جز اتلاف نیرو اثر دیگری ندارد.
۱۲- با ملاحظات پیشگفته که شاید بتوان موارد دیگری نیز به آن اضافه کرد، اصلاحطلبان در باره انتخابات ۱۴۰۰ چه موضعی میتوانند یا باید داشته باشند؟ به نظر بنده در شرایط کنونی اعلام موضع قاطع در شرکت یا عدم شرکت درست نیست. البته مخالفت و تخطئه طرفداران این دو دیدگاه نیز نادرست است، چون هر گونه مخالفتی مستلزم دفاع از نظر مقابل آن است و این درست نیست. در حقیقت رفتار انتخاباتی اصلاحطلبان در این خصوص از یک جهت سیاست صبر و انتظار است.
اگر ساختار تصمیمگیری، بالا بودن مشارکت برایش مهم نباشد، و ریسک تن دادن به آن را نپذیرد، هیچ کاری از عهده اصلاحطلبان برنمیآید و به ناچار رفتار انتخابات سال ۱۳۹۸ تکرار خواهد شد.(مواضع آقای جنتی مبیّن چنین رویکردی است) ولی اگر مطابق نگاه مقام رهبری، رویکرد مشارکتجویانه اتخاذ شد، و برحسب قراین و شواهد معقول به تبعات این رویکرد نیز ملتزم شدند، آنگاه میتوان مشارکت کرد.