عصرایران؛ احسانمحمدی- «کسی که میتواند کاری را انجام دهد، انجامش میدهد. کسی که نمیتواند، فقط در موردش حرف میزند، یا با تحسین یا با توهین!». شما تا چه اندازه با این گزاره موافق هستید؟
فوتبالنویسها احتمالاً کسانی هستند که رویای فوتبالیست شدن داشتند و منتقدان سینما هم آنها که در سودای بازیگری یا کارگردانی سوختند. نشد که وارد «عیش» بشوند و حالا به همان «وصفش» قناعت میکنند که شاعر فرمود:
چون میسر نیست بر من کام او عشق بازی می کنم با نام او
در سکانسی از فیلم «بارکد»، حامد (بهرام رادان) و میلاد (محسن کیایی) در حاشیه شهر گرفتار شده بودند. میلاد سرش را توی گوشیاش کرده بود. حامد با اعتراض گفت:
میلاد بدون اینکه سرش را بلند کند خیلی حق به جانب می گوید:
این روزها تعداد حامدها هر روز بیشتر میشود. کافی است سری به شبکههای اجتماعی بزنید و جماعتی را ببینید که مثل دستهای ملخِ سرگردان، به هر مزرعهای هجوم میبرند، فحاشی میکنند و زمین سوخته به جا میگذارند. هر روز نوبت یک نفر است. یک ورزشکار، یک سیاستمدار، یک خواننده، یک هنرمند ... آنها انگار از این فحاشی انرژی میگیرند. هر فحش به آنها توان مضاعفی میبخشد برای بقا!
اگر زمانی ورزشگاهها را به عنوان مثال دم دستی برای فحاشی عنوان میکردند، حالا کمتر فضایی را میشود پیدا کرد که مبری از ناسزا گفتن باشد. حتی در دورهمی های نسل جوان، فحش دادن، نشانهای از صمیمت قلمداد میشود. جامعهشناسان لابد برای این تغییر ذائقه اجتماعی دلایل متعددی ردیف میکنند اما یکی از دلایل آن میتواند «ناکامی» باشد.
آدمهای موفق به راهشان ادامه میدهند و حسودان و ناکامان که توان و انگیزه و ارادهای برای کار بیشتر ندارند به ناسزا گفتن و فحاشی پناه میبردند.
عدهای اما بر این باورند که نباید همه ناکامیها را به گردن افراد انداخت. آنها قربانی سیستم مدیریتی کشور شدهاند و فحاشی نوعی کنش روانی برای اعتراض به قدرتی است که توان مقابله مستقیم با آن را ندارند. به همین دلیل باید به آنها حق داد که به این شکل نسبت به برونریزی خشمشان دست بزنند.
با این همه گاهی به رفتارمان با دقت نگاه کنیم و ببینیم وقتی به اسم «نقد» چیزی میگوییم تا چه اندازه آغشته به حسادت است و ریشه در ناکامیهایمان دارد. شاید آن وقت کمتر ناسزا گفتیم و به جای تلاش برای کوتاه کردن قد دیگران، کوشیدیم ارتفاع خودمان را بالاتر ببریم!