عصر ایران؛ هومان دوراندیش - زمانی که در دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، دانشجوی کارشناسی ارشد رشتۀ علوم سیاسی بودم، دو نفر از همکلاسیهای ما بسیار کتابخوان بودند. یکی از آنها، که با هم دوست هم بودیم، رتبۀ 2 آزمون کارشناسی ارشد را بدست آورده بود و دومی هم، اگر اشتباه نکنم، رتبهاش 4 بود.
خلاصه اینکه، در بین آن همه متقاضی تحصیل در رشتۀ علوم سیاسی در سراسر ایران، این دو نفر جزو برترینها بودند. بویژه اینکه قبول شدن در دانشگاه تهران هم کار آسانی نبود و بسیاری از کسانی که نهایتا از سد آزمون کارشناسی ارشد عبور میکردند، در دانشگاههای دیگری پذیرفته میشدند.
به هر حال در بین بچههای دورۀ ما، دو نفر رتبۀ بالایی برای ورود به مقطع فوق لیسانس کسب کرده بودند و بسیار هم کتابخوان بودند. مدام مشغول مطالعۀ آرای فیلسوفان سیاسی برجسته و سایر اندیشمندان سیاسی بودند.
اگر از آنها دربارۀ آرای توماس هابز و جان لاک و ژان ژاک روسو و ادموند برک و ژان بدن و آدام اسمیت و مارکس و فمینیسم و یا دربارۀ چند و چون لیبرالیسم و سوسیالیسم و فاشیسم و محافظهکاری و جامعهشناسی سیاسی و اعلامیۀ جهانی حقوق بشر سوال میکردی، برایت ساعتها یا دست کم دقایقی طولانی حرف میزدند و فضلشان شکر خدا تمامی نداشت.
اما آن همه کتابی که این دو نفر میخواندند، انگار هیچ تاثیری بر "عمل" آنها نداشت. دومی مرید یکی از سران جریان انصار حزبالله بود و مشی سیاسیاش هیچ ربطی به آن همه کتابی که دربارۀ جان لاک و لیبرالیسم و قرارداد اجتماعی و جامعۀ مدنی و آزادیهای سیاسی و فرهنگی و قانون اساسی و حقوق بشر و ... خوانده بود، نداشت. در واقع برای همه سوال بود که چرا مواضع سیاسی او هیچ ربطی به کتابهایی که خوانده ندارد.
اما اولی که شناخت بیشتری از او داشتم، شاید مورد جالبتری هم بود. او، برخلاف اولی، سکولار بود و ادعای لیبرالیسم هم داشت. از دولت غیردینی دفاع میکرد و علیالادعا با آزادیهای لیبرالیستی مشکلی نداشت. ولی عملا در قبال "مسئلۀ زن" و آزادیهای زنان به قدری دگم بود که نمیتوانستی درک کنی که نظرات متعصبانۀ او دربارۀ آزادی زنان، چه ربطی به سکولاریسم مقبول او دارد. البته دگماتیسم و تعصب او در قبال آزادی زنان، زمانی آشکار میشد که بحث به آزادی زنانی میرسید که نسبتی با او داشتند.
در واقع سبک زندگی او به شدت سنتی و آنتیلیبرال بود ولی لیبرالیسم و سکولاریسم را برای جامعه تجویز میکرد. به عبارت دیگر، او آزادی را برای زنان غیرخودی تجویز میکرد نه برای زنان خودی. مثلا آزادیِ سینما رفتن را برای زن همسایه به رسمیت میشناخت ولی برای همسر خودش نه. در مجموع لیبرالیسم یا بهتر است بگویم سبک زندگی لیبرال را نوعی بیآبرویی میدانست که اگر دامنگیر زندگی خودش و اطرافیانش نمیشد، برایش قابل تحمل بود.
بنابراین باید گفت کتابخوانی اگر نتایج روشن و مفیدی در زندگی افراد نداشته باشد، چیزی جز نشخوار افکار دیگران نیست. ممکن است بگوییم فلان کتابخوان در اینجا عملش مقبول نبوده ولی در آنجا که مقبول عمل کرده. بله، اما مجموع عملکرد هر فردی نشان میدهد کتابهایی که او خوانده، تا چه حد برای خودش و دیگران مفید بوده.
در دانشگاهها و کافهها و مراکز علمی و فرهنگی و سیاسی، همواره افراد زیادی به چشم میخورند که ژست "من کتابخوان هستم" در گفتار و کردارشان موج میزند. ولی کسانی که آنها را دقیقتر میشناسند، در مجموع میتوانند داوری کنند که آن همه کتابی که این افراد خواندهاند، مفید بوده یا خیر.
کسی را در نظر بگیرید که بسیار کتاب خوانده ولی به محض اینکه با دیگران دچار اختلاف میشود، بسیار لجوجانه و کینهتوزانه و خشن عمل میکند. آدمیزاد کتاب میخواند تا سطح فرهنگی و میزان خردمندیاش ارتقا یابد.
اگر مدام کتاب بخوانیم ولی در مقام تصمیمگیری دربارۀ مسائل زندگی خودمان و اطرافیانمان، و هر کسی که زندگیاش تحت تاثیر تصمیمات ما قرار میگیرد، به اقتضای خرد عمل نکنیم و اهل لجاجت و کینهتوزی و خشونت باشیم، کتاب خواندن ما چیزی بیش از سرگرمی نبوده. سرگرمی هم، با منطق دینی، نهایتا لهو و لعب است و ربطی به سعادت اخروی افراد ندارد.
لهو یعنی کار بیهوده. لعب هم یعنی بازی. کتاب خوانی نباید مصداق کار بیهوده باشد. باید هودهاش دست کم در این جهان به چشم آید.