عصر ایران؛ هومان دوراندیش - طرفداران خاندان پهلوی در داخل و خارج کشور، تقریبا همگی طرفدار پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا هستند. چرایی علاقۀ این افراد به پیروزی ترامپ در انتخابات آتی آمریکا، مبتنی بر این مفروض است که اگر ترامپ به قدرت برسد، احتمال وقوع آنچه انقلاب در ایران تصور یا توصیف می کنند بیشتر خواهد شد.
فارغ از اینکه پس از به قدرت رسیدن احتمالی ترامپ و تشدید تحریمها، وقایع داخلی ایران تا چه حد مطابق میل و آرزوی پهلویچیها رقم خواهد خورد، مسألۀ اساسی این است که طرفداران خاندان پهلوی اساسا فاقد نگاه یا ملاحظات جهانی هستند.
برای آنها مهم نیست که به قدرت رسیدن ترامپ ممکن است به شکست اوکراین در برابر روسیه منتهی شود. یا اینکه پس از شکست اوکراین، احتمال حملۀ چین به تایوان و سقوط حکومت دموکراتیک تایوان هم افزایش مییابد، برای جماعت پهلویچی اهمیتی ندارد.
همچنین سرنوشت مهمترین و کارآمدترین نظامهای لیبرالدموکراتیک غیرغربی جهان، یعنی لیبرالدموکراسی ژاپن و لیبرالدموکراسی کرۀ جنوبی، برای پهلویستهای ترامپیست موضوعی بیاهمیت یا کماهمیت است. و نیز وضعیت اروپای دموکراتیک در تقابل با روسیهای که اوکراین را شکست داده.
آنچه برای این حضرات اهمیت و اولویت دارد، صرفا بازگشت خاندان پهلوی به قدرت است. اینکه چند دموکراسی در جهان ممکن است قربانی این بازگشت محتمل شوند، مشکل "جهان آزاد" است نه مشکل خاندان پهلوی.
اگر به نوشتههای طرفداران پهلوی دقت کنید، به وضوح میبینید آنها معتقدند ترامپ خطری برای دموکراسی در آمریکا و جهان نیست. آنها با حملۀ اوباش طرفدار ترامپ به مجلس نمایندگان آمریکا برای ممانعت از ریاست جمهوری بایدن، مشکلی ندارند و چیزی در نقد آن شعبان بیمخهای ایالات متحده ننوشتهاند.
وقتی هم که ترامپ سخنانی همدلانه دربارۀ حملۀ روسیه به کشورهای اروپایی بر زبان میراند، کک حضرات پهلویچی هم نمیگزد! آنها فقط امیدوارند ترامپ در آمریکا دوباره به قدرت برسد و جمهوری اسلامی را چنان تحت تحریمهای اقتصادی قرار دهد که مردم ایران برخیزند به انقلاب و راه به قدرت رسیدن خاندان پهلوی هموار شود.
اگر به آنها بگوییم هیچ حکومتی تا به حال به صرف تحریمهای خارجی سقوط نکرده، امید آنها ناامید نمیشود. همچنین، اینکه بعد از ترامپ چه مشکلاتی برای "جهان دموکراتیک" ایجاد خواهد شد، دغدغۀ طرفداران خاندان پهلوی نیست.
اما چرا احتمال از بین رفتن دموکراسیهای آسیایی و اروپایی و حتی دموکراسی آمریکا، برای طرفداران خاندان پهلوی اهمیتی ندارد؟ دلیلش روشن است: چون این افراد مدافع 57 سال حکمرانی غیردموکراتیک عصر پهلویاند و معتقدند آن دوران هیچ عیب و ایراد مهمی نداشته. و این یعنی دموکراسی در ادارۀ کشور ارزش استراتژیک و اساسی ندارد بلکه یک امر زینتی است که حتی میتواند حکومت را به بیراهه سوق دهد و دردسر درست کند و موی دماغ پادشاه توسعهگرا باشد.
پادشاه توسعهگرا، البتۀ در همه جای جهان پدیدۀ مثبتی است. ولی توسعهگرایی اگر به توسعۀ سیاسی منتهی نشود، معنایی ندارد جز اینکه بسیاری از مردم فاقد حق مشارکت سیاسیاند و صرفا حق دارند از زندگی شخصی و روزمرهشان لذت ببرند و سیاست را باید بسپارند به اقلیتی خاص. چنین وضعیتی توهینآمیز است و تجربه نشان داده مردم ایران، دیر یا زود از زیر بار چنین توهینی شانه خالی میکنند.
در دوران 57 سالۀ خاندان پهلوی، منهای سالهای 1320 تا 1332، که رضاشاه رفته بود و شاه هم فاقد قدرت مطلقه بود، همیشه اقلیتی از افراد مقبول و مطمئن از نظر پادشاه ایران، حق فعالیت سیاسی رسمی داشتند. یعنی میتوانستند کاندیدای نمایندگی مجلس یا وزیر و نخستوزیر شوند.
چنین وضعیتی در هیچ یک از دموکراسیهای راستین دنیا وجود ندارد. اما طرفداران امروزی خاندان پهلوی دربارۀ آن دوران 45 سالۀ مبتنی بر این وضعیت، به گونهای سخن میگویند که انگار هیچ مشکل و خلأ مهمی در زیست سیاسی ایرانیانِ عصر پهلوی وجود نداشته.
کسانی که چنین دیدگاهی دارند، در واقع دموکراسی را یک امر زائد (حداکثر زینتی و ظاهری) میدانند. از نظر آنها، ضرورتی ندارد سیاستهای کلی کشور برآمده از رأی مردم باشد. البته این افراد مدعیاند که پادشاه فرزانه، سیاستهای کلی کشور را خردمندانه تعیین میکند و سود و خیر سیاستهای او نصیب مردم خواهد شد.
این رأی البته متعلق به آن دسته از طرفداران خاندان پهلوی است که به پادشاهی با قدرت مطلقه اعتقاد دارند. دستۀ دیگر، که حداقل ظاهرا از پادشاه مشروطه دفاع میکنند، استدلالشان در مجموع این است که نخستوزیر در تعامل با پادشاه یا حتی بدون تعامل با او، سیاستهای کلی کشور را تعیین میکند؛ و چون نخستوزیر نمایندۀ مردم است، بنابراین مردم در تعیین سیاستهای کلی کشور نقش دارند.
ولی همین دستۀ دوم، که قبلا عمدتا در فضای سیاسی داخل کشور فعالیت میکردند و کمتر از یک دهه است که سلطنتطلب شدهاند، بر اساس اظهار نظرهایشان، تقریبا همۀ گروههای سیاسی خارج و داخل کشور را فاقد صلاحیت حضور در ساختار قدرت در نظام سلطنت مشروطۀ ادعاییشان میدانند.
خلاصه اینکه، وقتی شما حقیقتا به حق مشارکت سیاسی اعتقاد نداشته باشید، دیگر برایتان اهمیتی ندارد که در صورت به قدرت رسیدن ترامپ، چه خطراتی ممکن است دامنگیر کشورهای دموکراتیک شود.
کشورهای دموکراتیک جهان غرب (و یا ژاپن و کرۀ جنوبی)، انتخابات آزاد دارند و به شهروندانی با افکار و ایدئولوژیهای گوناگون (از چپ افراطی تا راست افراطی) اجازه میدهند در صورت کسب رای مردم، وارد ساختار قدرت شوند. چنین رویّهای در طرح سلطنتطلبان برای "ایران فردا" جایی ندارد.
بنابراین عجیب نیست که پهلویچیها فقط به فکر بازگشت خاندان پهلوی به قدرت باشند و حیات و ممات نظامهای سیاسی دموکراتیک در شرق و غرب عالم برایشان علیالسویه باشد.
این جماعت در مجموع از "سرمایهداری منهای دموکراسی" دفاع میکنند؛ اما واقعیت این است که سرمایهداریِ راستین، ناگزیر به دموکراسی منتهی خواهد شد.
سرمایهداری توام با اقتدارگرایی، به ویژه در کشوری مثل ایران، که میل به "براندازی" در تار و پود فرهنگ سیاسیاش تنیده شده، مستعد بحرانهای سیاسی متناوبی است که هر یک از آنها میتوانند حکومت را بر باد دهند و یا دست کم به مشروعیت و حتی کارآمدی حکومت لطمه بزنند.
همچنین، سرمایهداری منهای دموکراسی، بستر مستعدی برای رشد فساد در ساختار قدرت است و همین ویژگی نیز در خدمت تقویت آن فرهنگ سیاسیِ قدرتستیز و براندازانه است.