صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۹۰۱۱۴۲
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۵ - ۱۲ مرداد ۱۴۰۲ - 03 August 2023
افشار سلیمانی (سفیر پیشین) در گفت‌وگو با عصر ایران تشریح کرد:

فساد یلتسین و نگاه امنیتی پوتین، موانع اصلی توسعه‌نیافتگی روسیه

یلتسین وقتی که پوتین را نخست‌وزیر و سپس کفیل ریاست جمهوری کرد، از او تضمین گرفت که دربارۀ اقدامات گذشته کنکاشی صورت نگیرد. یعنی آنچه که خود یلتسین و دخترش انجام داده بودند. پوتین هم پذیرفت و به قولش نیز عمل کرد.

  عصر ایران - در دهۀ 1990 که شوروی فروپاشیده بود و یلتسین رئیس فدراسیون روسیه بود، بحث‌های زیادی بین صاحبنظران علوم سیاسی دربارۀ دموکراسی و توسعه در روسیه مطرح بود.

   بسیاری از این اندیشمندان سیاسی، به آیندۀ دموکراسی در روسیه امیدوار بودند و دربارۀ موانع تحقق توسعه در دموکراسی نوپای روسیه بحث می‌کردند. اما بوریس یلتسین نتوانست دموکراسی را در روسیه تثبیت و برنامه‌ای برای تحقق توسعه در این کشور ارائه کند. یلتسین در 31 دسامبر 1999، مقام ریاست جمهوری را به پوتین واگذار کرد و این انتقال قدرت، از حیث تحقق "توسعه" در روسیه، به کلی بی‌فایده از آب درآمد.

   اینکه چرا روسیه در 22 سال گذشته نتوانسته کشوری توسعه‌یافته شود یا در مسیر توسعه‌یافتگی حرکت کند، موضوعی است که در مصاحبه با افشار سلیمانی، سفیر پیشین ایران در آذربایجان و تحلیل‌گر مسائل روسیه، به آن پرداخته‌ایم.

 *****

  روسیه در دوران یلتسین ظاهرا رابطۀ خوبی با جهان غرب داشت. آیا دولت یلتسین اساسا برنامه‌ای برای تحقق توسعۀ اقتصادی در روسیه داشت؟

  دوران یلتسین دوران خاصی بود. پس از فروپاشی شوروی، اوضاع داخلی روسیه و اوضاع منطقه‌ای به هم ریخته بود. یلتسین در این شرایط قدرت را در دست داشت و به غرب هم گرایش داشت اما عملکرد دولتش سازمان‌یافته نبود.

  یعنی ریخت و پاش زیاد بود در دورۀ یلتیسین. تیم یلتیسین هم برنامۀ دقیقی در قبال اقتصاد و سیاست خارجی نداشت. فرصت‌هایی هم ایجاد شد و الیگارش‌های وابسته به یلتسین پدید آمدند ولی این نیروها و نیز خود دولت یلتسین نتوانستند عملکرد منسجمی در راستای توسعۀ روسیه داشته باشند. در واقع استراتژی روشنی نداشتند. فقط علاقه‌مند بودند با غرب رابطۀ خوبی داشته باشند.

افشار سلیمانی

  مشکل دولت یلتسین تا حدی هم این بود که در داخل روسیه نتوانست وضع منسجمی پدید آورد و اقتصاد کشور را، در حد توان و امکاناتی که داشت، سر و سامان دهد. همچنین به لحاظ امنیتی، مشکلاتی هم در روسیه پدید آمد. نظیر قضایای داخلی در قفقاز شمالی. درگیری در چچنستان و اینگوشستان و غیره. این مشکلات مانع از آن شد که دولت یلتسین بتواند اوضاع روسیه را جمع و جور کند و یک برنامۀ مدون در قبال حوزه‌های گوناگون اقتصاد روسیه طراحی کند. یعنی برنامه‌ای در قبال تجارت و نفت و گاز و صنایع گوناگون.

  ضمنا خود یلتسین هم این‌کاره نبود! تیمش نیز فاسد بود. فرصت‌هایی که در آن دوره ایجاد شد، صرف بهره‌برداری شخصی اطرافیان یلتسین از جمله دخترش شد. در واقع یلتسین و حامیانش به فکر بهره‌برداری شخصی از وضعیت جدید روسیه بودند نه به فکر سر و سامان دادن به اقتصاد کشورشان؛ وگرنه روسیه کشور بزرگی است و امکانات زیادی هم داشت و اگر دولت یلتسین استراتژی و برنامۀ معطوف به توسعه داشت، روسیه در آن دوران بسیار راحت‌تر از الان می‌توانست به سمت رشد اقتصادی و توسعه حرکت کند.

   در عصر شوروی، به علت سیستم سوسیالیستیِ بستۀ شوروی، حضور در بازاهای جهانی برای اقتصاد شوروی چندان ممکن نبود. پس از فروپاشی شوروی، سرمایه‌گذاران و تولیدکنندگان غربی تا حدی وارد روسیه شدند و کالاهایی در این کشور تولید شد ولی این روند بیشتر معطوف به مصرف‌گرایی بود. این روند در کنار بهره‌برداری‌های شخصی مقامات سیاسی و اطرافیانشان، مانع از تدوین یک برنامۀ منسجم معطوف به توسعه در روسیۀ عصر یلتسین شد.

روسیه در چه در دهۀ 1990 چه پس از آن، موانع ایدئولوژیک چین کمونیستی را برای در پیش گرفتن مسیر توسعۀ اقتصادی نداشت. چه عواملی مانع حرکت روسیه در این مسیر بوده؟

   یلتسین وقتی که پوتین را نخست‌وزیر و سپس کفیل ریاست جمهوری کرد، از او تضمین گرفت که دربارۀ اقدامات گذشته کنکاشی صورت نگیرد. یعنی آنچه که خود یلتسین و دخترش انجام داده بودند. پوتین هم پذیرفت و به قولش نیز عمل کرد و با این امتیازی که به یلتسین داد، مسیر حرکت روسیه را عوض کرد. یعنی اولویتش شد امنیت روسیه. این واکنشی بود به وقایعی که در چچن رخ داده بود.

   در واقع پوتین را به عنوان قهرمان امنیت روسیه معرفی کردند. فساد دوران یلتسین و سپس سیاست امنیتی پوتین، مانع حرکت روسیه به سمت توسعه شدند. پوتین همچنان اولویتش امنیت روسیه است و جنگ اوکراین هم محصول همین رویکرد استراتژیک است. این جنگ رشته‌های اقتصادی نه چندان استوار روسیه را نیز پنبه کرد. یعنی هر آنچه را که طی سه دهۀ اخیر به صورت نصفه و نیمه بافته بودند.

  پوتین یک عنصر امنیتی بود و مسئله‌اش نه "توسعه" بلکه "امنیت" بود. به همین دلیل نتوانست اوضاع اقتصادی روسیه را جمع و جور کند. او الیگارشی دوران یلتسین را کنار زد و الیگارشی جدیدی ایجاد کرد و خودش هم از قدرت سیاسی‌اش سواستفادۀ مالی کرد و چنانکه گفته می‌شود، بالای 200 میلیارد دلار سهام در شرکت‌های نفتی گوناگون دارد. پوتین در مجموع عملکردش برای روسیه بهتر از یلتسین بود ولی رویکرد مثبتی به غرب و اقتصاد آزاد نداشت. به دموکراتیک شدن روسیه هم که اعتقادی نداشت.

   در مجموع در دورۀ پوتین عواملی مثل سلطه‌گری در داخل، دست‌اندازی در خارج، هماوردطلبی، دخالت در امور کشورهای پیرامون، رویای احیای شوروی سابق یا ایجاد یک شبه‌شوروی و هزینه‌هایی که صرف این کار شد و چندان هم فایده نداشته، و حالا هم جنگ اوکراین، همگی عواملی بوده‌اند که روسیۀ پوتین را از حرکت کردن در مسیر توسعه بازداشته‌اند.

   روسیه اتحادیۀ اقتصادی اوراسیا را هم تاسیس کرد ولی فقط سه چهار کشور از یازده کشوری که می‌توانستند عضو این اتحادیه شوند، عضو این اتحادیه شدند. باقی کشورها استقبالی نکردند.

   مجموعۀ اقدامات پوتین در حوزه‌های اقتصادی، سیاسی، امنیتی، معطوف به احیای شوروی بوده ولی اکثر کشورهای برآمده از شوروی، استقبالی از این اقدامات پوتین نکرده‌اند. اقلیت هم بعضا مجبور بودند چون روسیه به آن‌ها فشار می‌آورد. اگرچه مولداوی و گرجستان تسلیم این فشارها نشدند و به عضویت در اتحادیه‌های مطلوب پوتین تن ندادند.  

  جمعیت روسیه تقریبا یک‌دهم جمعیت چین است. چرا اقتصاد این کشور این قدر از اقتصاد چین ضعیف‌تر است؟

   دلیل ناتوانی روسیه در پیشرفت اقتصادی، نحوۀ مدیریت این کشور است. روسیه دموکراتیک نیست و ضمنا منافع شخصی در مدیریت این کشور بر منافع عمومی ارجحیت دارد.

   به همین دلیل روسیه نتوانسته یک صادرکنندۀ غیرنفتی و غیرگازی شود. عمدۀ صادراتش نفت و گاز و مواد استخراجی از معادن است. رشد اقتصادی در روسیه چنانکه باید شکل نگرفته زیرا مدیریت این کشور غیردموکراتیک است و حول "منافع شخصی حاکمان" دور می‌زند.

  در دورۀ پوتین اقتدارگرایی رشد چشم‌گیری داشت و هیات حاکمۀ روسیه اقتصاد را باز نکرد چراکه واهمه داشت که یک اقتصاد باز ممکن است سبب به قدرت رسیدن نیروهایی شود که با پوتین و اطرافیانش همسو نیستند. رابطه با غرب را هم توسعه ندادند چراکه می‌ترسیدند گسترش رابطه با غرب سبب رشد دموکراسی‌خواهی در روسیه شود.

  روسیه می‌توانست خیلی جلوتر از این باشد. امکانات این کشور از امکانات کل کشورهای اروپایی بیشتر است. اگر دولت روسیه اجازه می‌داد رقابت اقتصادی در این کشور شکل بگیرد و تولید بالا و صادرات غیرنفتی قابل توجه داشته باشد و به شرکت‌ها و کارخانجات بزرگ آسیایی، مثل کارخانجات ژاپن و کره جنوبی و اروپا و آمریکا، اجازه بدهد در روسیه فعالیت کنند. در این صورت روسیه می‌توانست بسیار جلو برود ولی آقای پوتین همۀ این فرصت‌ها را از کشور و مردمش گرفته و امروز هم که با حملۀ نظامی به اوکراین، روسیه را به این روز انداخته است.

   در واقع موانع ایدئولوژیک به معنای سابق شاید در روسیه نبوده، ولی اقتدارگرایی خودش یک مانع ایدئولوژیک بوده و اجازه نداده رقابت و شایسته‌سالاری در روسیه شکل بگیرد.

   علت دیگر توسعه‌نیافتگی روسیه این بوده که پوتین نگاه ایجابی نسبت به کشور خودش نداشته. نگاهش سلبی بوده نسبت به کشورهای دیگر. سیاست او عمدتا صرف مانع‌تراشی برای کشورهای همسایه، بویژه کشورهای برآمده از اتحاد جماهیر شوروی شده. این یک رویکرد غلط بوده که نه توسعه روسیه را در پی داشته نه اجازه داده کشورهای همسایۀ روسیه پیشرفت کنند.

 اگر فرد یا افرادی غیر از پوتین در دو دهۀ اخیر مرد شماره یک روسیه بودند، آیا ممکن بود این کشور بتواند حرکت قابل قبولی در مسیر توسعۀ اقتصادی داشته باشد؟ یعنی فقدان توسعه در روسیه، علل ساختاری دارد یا علل غیرساختاری؟

  البته افرادی هم بودند ولی آن‌ها حذف شدند. پوتین حتی برخی از آن‌ها را که با خودش هم کار کردند و خوش‌فکر بودند، حذف فیزیکی کرد. برخی از آن‌ها هم ترجیح دادند از روسیه بروند.

   بوریس نمتسف معاون نخست‌وزیر روسیه در دهۀ 1990 بود که از وقتی که پوتین به قدرت رسید، منتقد پوتین بود و سرانجام در سال 2015 ترور شد. آناتولی چوبایس هم یکی از همین افراد است که پس از فروپاشی شوروی، نقش مهمی در معرفی اقتصاد بازار و اصول مالکیت خصوصی به سیاستمداران و جامعۀ روسیه داشت.

  الکسی ناوالنی هم که الان مهم‌ترین مخالف پوتین است و چند سال قبل مسمومش کردند، جزو همین افراد است. فرد دیگری را هم قبل از ناوالنی در لندن مسموم کرده بودند.

   کلاً هر کسی که از خطوط قرمز پوتین عبور کرده، یا حذف فیزیکی شده یا مجبور شده از کشور خارج شود. برخی از الیگارش‌ها نیز همین طور حذف شده‌اند اما این افراد، الیگارش‌های دوران یلتسین بودند و برخلاف افرادی که نام بردم، فایدۀ چندانی برای روسیه نداشتند. اما کسانی هم که مفید بودند، مثل نمتسف و چوبایس و ناوالنی، هر یک به نوعی کنار رفته و خنثی شده‌اند.   

 هر کسی که ممکن بود به لحاظ سیاسی محبوبیت و قدرت پیدا کند، به نوعی از صحنۀ سیاسی و اقتصادی روسیه خارج شده توسط پوتین. اگر این افراد محذوف، یک تیم اقتصادی و سیاسی در یک وضعیت دموکراتیک می‌شدند و روسیه را مدیریت می‌کردند، قطعا روسیه الان خیلی جلوتر بود و موقعیت برتری در جهان داشت و رفاه مردمش خیلی بیشتر بود.

   روسیه اگر درست اداره شود، جمعیتش حتی می‌تواند 400 تا 500 میلیون نفر باشد. ولی الان دولت این کشور در تامین رفاه 150 میلیون نفر ناتوان است. حدود 25 میلیون نفر از مردم روسیه فقیرند.

  ساختار نهایتا در گرو افراد است. اگر رهبران سیاسی دموکرات و کارآمد باشند، ساختار مناسب هم در کشور شکل می‌گیرد. بنابراین اصل مشکل رهبرانی هستند که اجازه نمی‌دهند ساختار سیاسی و اقتصادی مناسب ایجاد شود. در همه جای دنیا چنین وضعی هست. کشورهایی که پیشرفت کرده‌اند، رهبرانی آگاه داشته‌اند که فضا را باز کرده‌اند و اجازه داده‌اند شایسته‌سالاری در کشورشان شکل بگیرد.

آیا در روسیۀ پوتین نگاهی منفی به "توسعه" وجود دارد و توسعه را معادل غربی‌شدن می‌دانند؟

   نگاه پوتین نهایتا ایدئولوژیک است چون او افسر کا.گ.ب و از ابتدا هم مخالف فروپاشی شوروی بود و تلاش کرده شوروی را احیا کند. چنین نگاهی طی 24 سال اجازه نداده همۀ نیروهای مناسب توسعۀ روسیه، در این کشور فعالیت سیاسی و اقتصادی داشته باشند.

   این آرزو که بلوک شرق را احیا کنیم و خودمان رهبر این بلوک سیاسی باشیم، در جهان کنونی قابل تحقق نیست. کمونیست‌ها هفتاد سال در شوروی بر سر کار بودند و نتوانستند وعده‌های خودشان را محقق سازند. کشورهای بلوک شرق از زیر سلطۀ شوروی خارج شده‌اند و نگاه پوتین نه معطوف به توسعه، بلکه معطوف به احیای مناسبات سپری‌شده است. با چنین نگاهی، عجیب نیست که روسیه امروز کشوری توسعه‌نیافته است.

  آیا در روسیه نیز مثل ایران، نفت یکی از موانع تاسیس دولت دموکراتیک توسعه‌گرا بوده؟

  من البته نگاهم این نیست که نفت موجب توسعه‌نیافتگی ایران بوده باشد. کشورهایی هم هستند که نفت دارند ولی توسعه‌گرا هستند. بله، کشورهایی هم وجود دارند که نظام سیاسی اقتدارگرا دارند و حکومت، نفت را می‌فروشد و با پول نفت، خودش را قوی و مردم را سرکوب و ضعیف می‌کند. ولی لزوما این طور نیست که هر کشوری که نفت دارد، نفت یکی از موانع حرکتش به سمت توسعه باشد. آمریکا و نروژ هم نفت دارند ولی دموکراتیک و توسعه‌یافته‌اند.

  بنابراین علت اصلی توسعه‌نیافتگی را باید در نظام سیاسی و رهبران کشورها جست‌وجو کرد. وقتی فردی منیت داشته باشد و دیکتاتوری پیشه کند، احزاب قوی هم در آن کشور شکل نمی‌گیرد و جامعۀ مدنی هم رشد نمی‌کند. نمی‌گویم نفت بی‌تاثیر است در غیردموکراتیک ماندن بعضی کشورها، ولی این مسئله جنبه‌های دیگری هم دارد که نباید آن‌ها را نادیده گرفت. با نفت می‌توان به دولت و جامعۀ دموکراتیک هم رسید.

فرهنگ مردم روسیه آیا نقش منفی در پیدایش شهروند مناسب یک جامعۀ توسعه‌گرا داشته؟

  مردم روسیه به لحاظ تاریخی روحیات خاصی دارند. مثلا بیشتر دنبال یک قهرمان می‌گردند و این را در پوتین هم دیدند. به همین دلیل پوتین قهرمان‌بازی زیاد درمی‌آورد. در جامعه‌ای که بسته است و سطح آگاهی مردم بالا نیست، چنین نگاهی هم شکل می‌گیرد به لحاظ تاریخی. چنین نگاهی در عصر اینترنت به تدریج تغییر خواهد کرد. ولی بله، فرهنگ مردم روسیه در توسعه‌نیافتگی این کشور بی‌تاثیر نبوده.

  مردم روسیه طی صد سال اخیر، هفتاد سال تحت حاکمیت یک نظام بستۀ کمونیستی زندگی می‌کردند و سی سال گذشته را هم باز در یک جامعۀ نه چندان باز زیسته‌اند. بنابراین عجیب نیست که مشکلات فرهنگی ویژۀ خودشان را داشته باشند. اما به نظرم ملت روسیه به تدریج از این فرهنگ و نگرش سیاسی فاصله می‌گیرند و آگاهی‌بخشی در جامعۀ روسیه بیشتر خواهد شد.

  من فکر می‌کنم حملۀ نظامی روسیه به اوکراین، در آینده حتی در دموکراتیزه شدن روسیه تاثیرگذار خواهد بود. احتمال گذار به دموکراسی در روسیه، با این جنگ بیشتر شده است. البته چگونگی پایان این جنگ و تاثیر تحولات جهانی در روسیه هم نقش مهمی در این زمینه می‌توانند ایفا کنند. ممکن است پس از پوتین، روسیه همچنان غیردموکراتیک و غیرتوسعه‌گرا باقی بماند، ولی به هر حال جنگ اوکراین شانس دموکراتیک شدن روسیه را افزایش داده و طبیعتا روسیۀ دموکراتیک، اگر شکل بگیرد، می‌تواند با سرعت قابل توجهی به یک کشور توسعه‌یافته تبدیل شود.

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200