صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۱۰۱۰۳۷۵
تاریخ انتشار: ۱۲:۰۰ - ۲۶ آبان ۱۴۰۳ - 16 November 2024

با سعدی در گلستان ؛ باب اول حکایت سی و پنجم : تا توانی درونِ کس مخراش / کاندر این راه خارها باشد (+صدا)

با طایفهٔ بزرگان به کشتی‌در، نشسته بودم. زَورقی در پیِ ما غرق شد، دو برادر به گِردابی در افتادند. یکی از بزرگان گفت ملاح را که: بگیر این هر دو را که به هر یکی پنجاه دینارت دهم.

عصر ایران ــ با طایفهٔ بزرگان به کشتی‌در، نشسته بودم. زَورقی در پیِ ما غرق شد، دو برادر به گِردابی در افتادند. یکی از بزرگان گفت ملاح را که: بگیر این هر دو را که به هر یکی پنجاه دینارت دهم. ملّاح در آب افتاد و تا یکی را برهانید، آن دیگر هلاک شد.

این حکایت را با خوانش مهرداد خدیر بشنوید

 

گفتم: بقیّتِ عمرش نمانده بود، از این سبب در گرفتنِ او تأخیر کرد و در آن دگر تعجیل.

 

ملاح بخندید و گفت: آنچه تو گفتی یقین است، و دگر میل خاطر من به رهانیدن این بیشتر بود که وقتی در بیابانی مانده بودم و مرا بر شتری نشاند، و از دست آن دگر تازیانه‌ای خورده‌ام در طفلی.

 

گفتم: صَدَقَ اللهُ: مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ و مَنْ أَساءَ فَعَلَیْهٰا.

 

تا توانی درونِ کس مخراش

کاندر این راه خارها باشد

 

کارِ درویشِ مستمند بر آر

که تو را نیز کارها باشد

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200