پوراندخت از سال ۶۳۰ تا ۶۳۲ میلادی با فاصله ای چندماهه پادشاه ایران عصر ساسانی بود. او دختر خسرو پرویز پادشاه ایران و مریم، شاهزاده بیزانسی بود. میتوان پوراندخت را نخستین پادشاه زن ایران نامید. بنا بر برخی روایات، امروز سالروز تاجگذاری پوراندخت یا بوراندخت است. او نخستین زنی است که رسما در ایران تاجگذاری کرد و «شاه» شد.
به گزارش خبرفوری، پوراندخت فرزند خسروپرویز (خسرو دوم) و مریم، شاهزاده مسیحی بیزانس بود. او دو بار به عنوان شاه ایران در عصر ساسانی تاجگذاری کرد و در مجموع حدود ۱ سال و نیم تا ۲ سال شاهنشاه ایران بود.
اما او چگونه شاه ایران شد و چرا عمر حکومتش به ۳ سال هم نرسید؟
عصر پوراندخت عصر «فترت» ایران است. تا پیش از خسروپرویز خاندان های بزرگ پهلو (پارتی) حول خاندان سلطنتی ساسانی (پارسی) قرار گرفته و فعالیت می کردند. آنها ادعای تاج و تخت نداشتند و هر یک در قلمرو اجدادی خود فعالیت کرده و بزرگانشان نیز به عنوان «اسپهبد» به جنگ دشمنان ایران می شتافتند.
در زمان خسروپرویز یکی از بزرگان پهلو یعنی «بهرام چوبین» که یکی از اسپهبدان ارشد ارتش ساسانی و عضو خاندان مشهور «مهران» بود، شورش کرد و خسرو را از سلطنت عزل نمود و خود، به جای او تاجگذاری کرد. اگرچه بعدها خسروپرویز توانست قدرت را از بهرام پس گرفته و او را از تیسفون براند اما اقدام بهرام قبح شورش علیه شاهان ساسانی را شکست.
اوضاع داخلی ایران زمانی بدتر شد که خسروپرویز بعد از بازپس گیری قدرت در خور و خواب و خشم و شهوت غرق شد و وضعیت اقتصادی ایران رو به وخامت گرایید. در همین دوران، بیزانس که مدتی پیش شکست سختی از ایران خورده بود، مجددا با ایران وارد جنگ شد و این بار لشکر خسروپرویز را شکست داد.
این اقدام میخ آخر را بر تابوت خسروپرویز کوبید. اسپهبدان و اشراف از پسر خسرو یعنی «شیرویه» خواستند که علیه پدر شوریده و به جای او تاجگذاری کند. شیرویه علیه خسرو دوم شورید و پدرش را به زندان انداخت.
بعد از این شورش، شیرویه شروع به تسویه حساب با خاندان ساسانی کرد. او ۱۸ برادر و پسرعموی خود را کشت تا دیگر کسی علیه او نشورد. بعد از این اتفاق، شیرویه به جنگ روم رفت تا اراضی از دست رفته را پس بگیرد اما شکست خورد.
همزمان خانواده های مشهور و اسپهبدان نامی ایران علیه ساسانیان شوریدند و اوضاع سیاسی کشور به هم ریخت. در آخر نیز طاعونی بزرگ غرب ایران را در برگرفت و مردم بسیاری تلف شدند. شیرویه نیز در این طاعون کشته شد.
بعد از شیوع طاعون بزرگ، اوضاع داخلی کشور بدتر از همیشه شد. خانواده های پهلو و ساسانی در مقابل هم قرار گرفتند و هر یک علیه دیگری شورید. در این میان، پسر هشت ساله شیرویه با نام «اردشیر سوم» تاجگذاری کرد.
صغر سن شاه جدید بر وخامت اوضاع افزود. اسپهبدان پهلو علیه ساسانیان و اشرافش قیام کردند و سعی نمودند قدرت را در دست بگیرند. در نهایت یکی از این اسپهبدان یعنی «شهربراز» که از اعضای ارشد خانواده «مهران» بود، اردشیر سوم را به قتل رساند و خود به پادشاهی رسید.
عمر دولت شهربراز زیاد نبود. «فرخ هرمز» یکی از بزرگان خاندان «اسپهبدان» که با ساسانیان رابطه خویشاوندی داشتند، علیه شهربراز شورید و او را به قتل رساند. او به دنبال تاجگذاری یکی از اعضای اصلی خانواده سلطنتی بود اما تقریبا تمام مردان ساسانی کشته شده بودند. به همین دلیل، «پوراندخت»، دختر خسروپرویز را به عنوان شاه پیشنهاد داد. موبدان و اسپهبدان و طبقه وزرا از ترس هرمز این پیشنهاد را پذیرفتند و پوراندخت به عنوان اولین پادشاه زن ایران تاجگذاری کرد.
پوراندخت در ابتدای سلطنت از استقلال زیادی برخوردار بود. او قصد صلح با بیزانس را داشت و می خواست با کاهش مالیات به اقتصاد ورشکسته ساسانی سروسامان دهد، اما جنگ داخلی خانواده های مشهور دامن او را هم گرفت. خاندان مهران مجددا شورش کردند و پسر شهربراز یعنی شاپور تیسفون را اشغال کرد و پوراندخت را از سلطنت برکنار نمود.
او چند ماه در قدرت بود، اما به این دلیل که از «تخمه پادشاهی» نبود و توسط مردم «غاصب» خوانده می شد، زیاد در قدرت نماند. مجددا فرخ هرمز قدرت را به دست گرفت. او سعی داشت با خاندان سلطنتی وصلت کند تا پادشاهی خود را توجیه کند. فرخ این بار سراغ «آزرمیدخت»، خواهر پوراندخت رفت.
فرخ هرمز از آزرمیدخت خواست با او ازدواج کند. دختر خسروپرویز نپذیرفت و فرخ هرمز نیز خود را شاه نامید. آزرمیدخت با کمک اشراف پارسی، «فرخ هرمز» را کشت و خود به پادشاهی رسید. اما عمر سلطنت او نیز کوتاه بود. پسر فرخ هرمز یعنی «خسرو فرخزاد» از خراسان به سمت تیسفون لشکر کشید و آزرمیدخت را برکنار کرد و مجددا پوراندخت را به سلطنت رساند.
پوراندخت دوره دوم سلطنت خود را زیر سلطه خسرو فرخزاد آغاز کرد. در این دوره عملا خسرو پادشاه بود و پوراندخت نیز قدرت قیام علیه او را نداشت. فشار خسرو بر پوراندخت هر روز بیشتر می شد. سرانجام ملکه و خسرو بر سر قدرت به یک توافق رسیدند.
بر اساس توافق جدید، ملکه می بایست حکومت را برای ۱۰ سال به رستم بسپارد و پس از آن، اگر یک پسر از خاندان ساسانیان پیدا شد، حکومت به او واگذار شود. در غیر این صورت، مجددا پوراندخت یا یکی از زنان خاندان سلطنتی به قدرت بازگردد. پوراندخت این توافق را پذیرفت.
پارسی ها (مخالفان پهلو یا پارتی ها) به شرط حضور یکی از پسرانشان در راس قدرت این پیشنهاد را پذیرفتند. بر اساس توافق، قرار شد «پیروز خسرو» به عنوان شریک خسرو فرخزاد در قدرت حضور داشته باشد. خسرو این پیشنهاد را پذیرفت و عملا به جای پوراندخت به قدرت رسید.
با وجود عزل پوراندخت، نگرانی خسرو از او بیشتر و بیشتر می شد. برخی مورخان معتقدند فرخزاد نتوانست حضور او را تحمل کند و سرانجام او را مخفیانه کشت و تا زمان تاجگذاری برادرزاده پوراندخت یعنی «یزدگرد سوم» در راس قدرت ماند.