دکتر فردین علیخواه - جامعه شناس
چند سال قبل در پایانۀ مسافربری شهر رشت جوانی مجله میفروخت. او برای فروش از تکنیک سادهای استفاده میکرد که برای من بسیار جالب بود. ابتدا خارج از اتوبوس و پشت شیشهها درباره تیتر داغ مجلات جار میزد. ما از پشت شیشه نگاهش میکردیم و صدای او را بهخوبی میشنیدیم.
بعد با سروصدا و هیجان وارد اتوبوس میشد، گویی حامل پیام بسیار مهمی برای ماست. به انتهای اتوبوس نگاهی میانداخت، تندتند پلک میزد و میگفت «چشم، چشم، همینالان مییام خدمتتون، چشم، چشم، برای همه هست، چشم خانم، چشم، همینالان میام، خدمت شما هم میام جناب».
پشتی صندلیهای اتوبوسها پهن و بلند بود و طبیعتاً کسی صورت مسافران پشت سر یا جلوی خود را نمیدید. من چند بار به عقب اتوبوس نگاه کردم و ندیدم که مسافری از او مجلهای بخواهد. همه مسافران بدون واکنش خاصی نسبت به تبلیغات او سر جای خودشان نشسته بودند؛ ولی او همچنان میگفت «چشم، چشم الان میام خدمتتون».
البته نمیگویم شیوه تبلیغ او بیتأثیر بود. گاهی اوقات یک یا دو مسافری که در جلوی اتوبوس نشسته بودند جو گیر میشدند و احساس میکردند که مجلهها به دلیل تقاضای زیاد زود تمام خواهد شد و به همین دلیل مجلهای میخریدند. آن اوایل گاهی اوقات حتی خود من هم برای خرید مجله وسوسه میشدم؛ چون احساس میکردم همه مسافران دارند مجله میخرند و چرا من در این حرکت جمعی مشارکت نکنم! شیوه تبلیغ این جوان فضایی در اتوبوس ایجاد میکرد که اگر شما قصد خرید نداشتید خودتان را سرزنش میکردید. وقتی از جایم بلند شدم و غیرمستقیم و احترامآمیز به تکتک مسافران نگاه کردم برایم مسجّل شد که این فقط جوی است که توسط آن جوان ایجاد شده است.
همین نمونۀ شاید ساده، به شکلی در «نظریۀ مارپیچ سکوت» بیان شده است که یکی از نظریههای وسایل ارتباط جمعی است. رسانه قادر است آن قدر فراگیر، وسیع، توپخانهای، در همهجا، در همۀ لحظهها، بدون اندکی تنفس، به موضوع مشخصی بپردازد که بهتدریج کسانی که با نظر آن موافق نیستند احساس کنند که در اقلیت محض به سر میبرند و گرفتار مارپیچ سکوت میشوند. در واقع تبلیغ فراگیر و طوفانی رسانه این برداشت را در مردم ایجاد میکند که آنچه رسانه میگوید در واقع بیانگر «افکار عمومی» و «ذهن اکثریت» است.
در نتیجه شرایط برای اقلیتی که برداشتی دیگر دارد سخت میشود. بعضی از آنان ممکن است مدام خودشان را سرزنش کنند یا گروهی دیگر ترجیح دهند سکوت کنند؛ چون احساس میکنند در اقلیتاند و قدرت ایستادگی در مقابل فشار «افکار عمومی» را ندارند؛ افکار عمومی ای که البته رسانه آن را «افکار عمومی» و «افکار اکثریت» نمایش میدهد.
در یک ماه گذشته فرصت کردم تا علاوه بر چند شبکه استانی صداوسیما، بیننده چند شبکه سراسری آن نیز باشم. با تأسف بسیار، شگردها همان شگرد جوان مجله فروش، ایدهها همان ایدۀ نهفته در نظریه منسوخشدة مارپیچ سکوت. توپخانه به معنای واقعی کلمه. منظورم فضایی است که رسانههای رسمی تلاش کردند تا درباره «انتخابات» ایجاد کنند.
حقیقتاً تعریف این رسانههای رسمی از مخاطب امروزی چیست؟ دوست داشتم برای هزارمین بار این رسانههای رسمی را مخاطب قرار دهم و بگویم که جوامع در حال گذار از عصر شبکههای اجتماعی به عصر هوش مصنوعیاند و شما هنوز در عصر قبل از شبکههای اجتماعی، یعنی عصر توهّم «تلویزیون قدرتمند» جاماندهاید.
این روزها شهروندان وسیله مفیدی در دست دارند که نامش تلفن همراه است. آنان بهآسانی میتوانند از هر شبکه تلویزیونی یا رادیویی فارسیزبان، و هر صفحه خبری یا تحلیلی مخالف وضع موجود استفاده کنند. از همه اینها گذشته، آنها قادرند «خود - رسانه» شوند؛ یعنی علاوه بر مخاطبِ یک رسانه بودن، خودشان نیز محتوا تولید کنند، در صفحات شخصیشان به اشتراک بگذارند و برای خودشان مخاطب بسازند.
چرا هنوز این تغییرات بنیادی در جامعه را درک نمیکنید؟ دیگر افکار عمومی از قابِ رسانههای رسمی نمایان نمیشود. بر خلاف نظریه منسوخشدة مارپیچ سکوت، این روزها حتی اگر کسی احساس کند که در اقلیت است گرفتار مارپیچ سکوت یا سرزنش خود نمیشود. او حالا رسانه دارد و صدای خودش را با وضوح، صراحت و اعتمادبهنفس به گوش دیگران میرساند. پس از اینترنت، دیگر مارپیچ سکوت به مارپیچ صدا تبدیل شده است.
سخن پایانی آنکه، در یکی از کلاسهای آزادم پس از توضیح نظریه مارپیچ سکوت، از شرکتکنندگان پرسیدم هنگام انتخابات، وقتی برنامههای صداوسیما را تماشا میکنید احساس میکنید چند درصد مردم در انتخابات شرکت خواهند کرد؟ بیدرنگ گفتند: صددرصد. بعد از آنها پرسیدم در واقعیت چه اتفاقی میافتد؟ لبخند زدند.
منبع: کانال تلگرام فردین علیخواه