دکتر محسن زندی
از رویِ بیکاری داشتم از تلوزیون یک مستندِ علمی در مورد ژنتیک میدیدم. برنامهی بسیار جذابی بود، که در پارک ژوراسیک ضبط شده بود. مستندهای خارجی عموماً جذاب و میخکوبکننده هستند. طبیعی هم هست؛ آنها خیلی بیشتر از ما به علمآموزی، و آموزش علم به زبانِ ساده اهمیت میدهند.
البته، در کشور ما هم قدم های خوبی در حال برداشته شدن است و امیدواریم به آینده.
مجری از مهمانِ برنامه که یک زیستشناسِ مشهور بود، پرسید:
"در زمان دایناسورها هوا خیلی تمیزتر بوده است؟"
دانشمند، دو سه ثانیهای فکر کرد و بعد گفت: "دقیق نمیدانم؛ ولی احتمالا فرق داشته است".
راستش من قبل از جواب دادنِ زیستشناس، تویِ دلم فوری گفتم "عجب احمقیه ها. این دیگه چه سوالیه. خب معلومه. قطعا تمیزتر بوده؛ چون اون زمان که ماشین و کارخونه و آدمیزاد نبوده گند بزنه به طبیعت".
ولی وقتی آن دانشمند گفت نمیدانم ، خندهام گرفت و با خودم گفتم:
"ببین؛ فرقِ آدمِ عالِم با جاهِل همینه ها. آدمهای دانا مغزِ پُری دارند با دهانی تنگ؛ و آدمهای نادان مغزِ پوکی دارند با دهنهای گشاد. مغز هر چه پُرتر باشد، دهانِ آدم کمتر باز میشود و اظهار نظر میکند؛ و مغز هرچه خالیتر باشد، دهان بیشتر باز می شود و درباب هر چیزی خود را موظف میداند که یک نظری بدهد".
و بعد یاد حرف مایستر اکهارت، عارف مسیحی قرن 13 افتادم که میگفت: "سکوت، شبیهترین چیز به خداوند است".
البته خب معلوم است که منظور سکوت بجا و ناشی از غنا و تو پر بودن وجود آدم است. همان که مولانا می گوید:
من ز شیرینی نِشَستم رو تُرش / من ز پُرّی سخن، باشم خَمُش.
وگرنه سکوت کردن به وقتی که باید سخن گفت، درست به اندازه ی سخن گفتن به وقتی که باید سکوت کرد زشت و تنفرانگیز است.
اما به طور کلی، سکوت، یا لااقل سخن گفتن پس از اندکی صبر و تامل، معمولا کم هزینه ترین و کم دردسرترین شکل زیستن است.
بدَک نیست این مدتِ تعطیلات، که آمارِ اظهارنظرهای تخصصیمان در همهی موضوعاتِ عالم، که البته هیچ پشتوانهی مطالعاتی هم ندارد، به شدت بالا میزند، کتابِ "در باب حرف مفت"، اثر هری فرانکفورت را ورَقی بزنیم.
*منبع: کانال تلگرامی نویسنده