عصر ایران؛ امید جهانشاهی- گاهی مرجعیت رسانهای به عنوان مساله مطرح میشود که برای یافتن مرجعیت رسانهای چه باید کرد؟
در این مورد دیدگاه های مختلفی مطرح شده است. برخی شاخص هایی برای رسانه یا رسانههای مرجع ارائه کرده اند. برخی معتقدند مرجعیت از رسانههای داخل رخت بربسته است و برخی معتقدند که رسانههای خارج از کشور تنها در مقاطعی گذرا و خاص مورد توجه قرار میگیرند. اما فارغ از استدلالات این افراد، میتوان این سوال را پرسید که آیا دیگر میتوان از چیزی به نام مرجعیت رسانهای سخن گفت؟
آیا در عصری که دیگر رسانههای جریان اصلی (یعنی تلویزیون و روزنامه) دیگر رسانه یکهتاز و غالب نیستند و مجموعهای از رسانههای دیجیتال و اجتماعی الگوهای مصرف رسانهای را تغییر داده اند؛ مصرف رسانهای چند صفحه نمایشی شده است و گوشی های تلفن همراه اخبار را همیشه همراه و دردسترس ساخته اند، آیا میتوان از مرجعیت رسانهای سخن گفت؟ در عصری که محتوا بینهایت و همه جا حاضر است آیا یک رسانه میتواند مرجع باشد؟
البته تحولات فناوری همه ماجرا نیست. به موازات تحول در طبیعت و یا ساختار فناوری رسانهها، در عرصه اجتماعی و سیاسی هم شاهد تغییرات ساختاری هستیم. رسانههای جایگزین و انبوه رسانههای به اصطلاح خرد دردسترس، مثل نرمافزارهای موبایلی، امکان بروز و ظهور صداهای متنوع را در جامعه میسر کردهاند.
در عصر اینترنت و جامعه شبکهای بر خلاف عصری که تلویزیون تنها رسانه غالب بود، دیگر نمیتوان از یک روایت سخن گفت بلکه شبکهای از روایت ها و دیدگاهها امکان حضور در عرصه حیات اجتماعی و سیاسی یافتهاند و دیگر مرجعیت انحصاری یک رسانه بزرگ معنا ندارد.
در جهان بعد از اینترنت، شبکه هم فرم و هم فرایند مسلط است و لذا با شبکهای از روایت ها و دیدگاه ها مواجه هستیم. این مساله نه خاص غرب است و نه به این معنا که همه جوانب آن مبارک است و هیچ نکته منفی ندارد؛ بلکه به این معنی است که ساختار نوظهوری است که باید آن را شناخت و تبعاتش بر جامعه رسانهای و ارتباطی ایران را بررسید.
واقعیت این است که با گسترش رسانههای اجتماعی و تضعیف رسانههای رسمی در کنترل خبر، شرایط برای شکلگیری جنبشهای اجتماعی جدید در جهان به وجود آمده است و به اصطلاح حاشیه ها خود را مطرح و به متن تحمیل کردهاند.
اخبار جعلی مختص عصر رسانههای اجتماعی نیست اما به شدت بی سابقه ای به مساله تبدیل شده است و مدام شیوههای مقابله با روایتهای دروغین مورد بحث قرار میگیرند. اما با همه اینها باید مختصات جامعه شبکهای بر مواجهه مخاطب با رسانه و محتوا را هم درک کرد.
جامعه شبکهای و به تبع آن ظهور ساختار اجتماعی جدید به بازتعریف مواجهه مخاطب با محتوا انجامیده است. مخاطب با مجموعهای از رسانههای دردسترس مواجه است که به سهولت انتخاب می کند.
اگر فرهنگ به منزله مجموعه ارزشها و اعتقاداتی تعریف کنیم که رفتار مردم را شکل میدهند و به آن جهت میدهند و جوامع را سازههای فرهنگی بدانیم، به روشنی میبینیم که در جوامع امروز شبکههایی از فرهنگ سلایق و ایدئولوژیهای سیاسی وجود دارند.
کاستلز میگوید با ظهور جامعه شبکهای همه چیز باید از نو تعریف شود. و از همین رو میتوان گفت «تنوع» کلمه کلیدی جهان امروز است. تنوع و جهانی شدن از ویژگیهای اصلی جهان جدید است. تنوع در مخاطب، طبیعت جهان شبکهای است. از این رو، تلاش برای ایجاد مرجعیت یک رسانه بزرگ رسمی محلی از اعراب ندارد.
اما اگر فارغ از مساله مرجعیت رسانهای (به معنای مرجع بودن رسانه بزرگ رسمی که با این مقدمه اساساً بلاموضوع است)، مساله را اینطور تعریف کنیم که چگونه میتوان رسانههای داخلی را به مرجع رسانهای مردم تبدیل کرد تا نگاه به رسانههای خارج از کشور به حداقل ممکن برسد؛ در این صورت میتوان گفت باید مجموعه رسانههای داخلی یا به اصطلاح نظام رسانهای کشور بتواند برای تنوع خرده گفتمانهای موجود در کشور و به اصطلاح فرهنگهای سلایق مختلف تولید محتوا کند. اولین شرط آن این است که همه رسانههای بزرگ، دولتی و یا وابسته به حکومت نباشند، بلکه رسانههای بزرگ خصوصی وجود داشته باشند تا نیروهای مختلف اجتماعی را نمایندگی کنند.
رسانههای متعلق به نهادهای مختلف حکومتی و دولتی فقط میتوانند نماینده ایدئولوژی رسمی باشند اما طبیعتاً نماینده خوبی برای گروه های مختلف اجتماعی نمیتوانند باشند. اگر واقعاً دغدغه نگاه به درون و مرجع بودن رسانههای داخلی وجود دارد، باید جامعه مدنی را پذیرفت و به قواعد آن تن داد.
جامعه مدنی هم راه توانمند کردن جامعه است برای درک مسائل خودش و راه یافتن همدلی و مشارکت برای حل مسائل جامعه. با جامعه مدنی گروهها، طیفها و صنفهای مختلف صدا پیدا میکنند یعنی امکان بازی گری با قاعده و مشروع در عرصه عمومی مییابند.
نگاه، سلیقه، مسائل و دغدغه های پاره طبقات مختلف محل بحث می شود و می شود آنها را درک کرد و لذا در این صورت است که می شود برای آنها رسانه داشت، برنامه ساخت و محتوا تولید کرد. وقتی آنها رسانه دار میشوند، طبیعتاً نگاهشان به رسانهای است که روایت آنها را ارائه می کند.
شرط دیگر مرجع بودن رسانه های داخلی، حمایت از رسانه های خصوصی و صنف روزنامه نگاران و اصحاب تولید محتواست. نمی توان روزنامه نگاران را کارمند نهادهای دولتی خواست و توقع رسانههای قوی داشت. نمی توان از رسانههای خصوصی و اصناف رسانهای حمایت نکرد و توقع داشت که نگاهها به درون باشد.
بدون پذیرش جامعه مدنی و به رسمیت شناختن تنوع شبکهای موجود و رسانههای خصوصی (که صدای نیروهای مختلف اجتماعی سیاسی و ... هستند) نمیتوان به مرجع بودن رسانههای داخلی امید بست.