عصر ایران؛ مهرداد خدیر- گفتوگوی تلویزیونی اخیر هادی حجازیفر - بازیگر و نویسنده و کارگردان- به بهانه پخش مینیسریال «عاشورا» مورد توجه قرار گرفته است. مجموعه عاشورا درواقع درباره لشگر عاشورا در دوران جنگ به فرماندهی شهید مهدی باکری است و شکل گستردهتر همان فیلم «موقعیت مهدی».
از سخنان حجازیفر این گونه برمی آید که نه میخواهد مثل کارگردان خودی و خوشسیما ادای معترضین و منتقدین را دربیاورد و نه مایل است کلیشههای مورد نظر صدا و سیما را تکرار کند و در واقع دوست ندارد از دنیای بازیگری خارج شود و به خاطر همین وقتی مجری برنامه «حماسهخوان» از او میپرسد برای بعد چه برنامهای دارد؟ پاسخ میدهد: بازیگری. چون هم از دوندگیهای اداری خسته شده و هم موعد تمدید قرار داد خانه است و به پول نیاز دارد و همین پاسخ نشان میدهد دوست دارد روی زمین راه برود و مخاطب تصور نکند یک سر به دنیای خودیها تعلق دارد و رانت ویژهای به او تعلق گرفته است.
هر چند خود او مستقیما اشاره نمیکرد که دو عموی او در جنگ شهید شدهاند یا به اشارتی میگذشت اما مجری اصرار داشت او را در همین قاب و قالب توصیف کند.
هادی حجازی فر که با بازی در فیلم «مزرعه پدری» رسول ملاقلیپور وارد این وادی شده همچنان به بازی علاقهمند است و ایفای نقش در «پوست شیر» هم نشان میدهد مایل نیست کلیشه شود.
او در گفتار هم از به کارگیری تعابیری چون «تلفات جنگ» ابایی نداشت و تا توانست از کلیشهها فاصله گرفت و البته فراتر از هادی حجازی فر هم این نکته درک شده که اصرار بر تکرار کلیشه ها فیلمها را غیر واقعی میکند کما این که در فیلم «منصور» که به تازگی پخش شد هم دیدیم نقش همسر شهید منصور ستاری را لیندا کیانی ایفا میکرد که شباهتی به کلیشههای رایج همسران شهیدان نداشت خاصه در نوع پوشش.
حجازیفر در این برنامه گفت ۹ بار به خاطر پول کار را متوقف کردیم و آرزو کرد سازمانها و نهادهای مربوطه منحل شوند چرا که با روح کارمندی نمیشود این پروژهها را پیش برد و آدمها در طول پیگیریها، خسته میشوند و میبُرند و اگر اینها نباشند کارها بهتر جلو میرود.
بی اعتمادی و ناخرسندی او از اصرار بر کنترل و نظارت به حدی بود که گفت: این اثر محصول 5 درصد توان ماست چرا که 95درصد توان ما را دوندگی برای دریافت مجوزها و امکانات و پشتیبانی برای تولید گرفت؛ اگرچه از محصول نهایی در حد نمره قبولی راضیام.
بخش متفاوت سخنان او آنجا بود که اگرچه درباره فرمانده سپاه و لشگر سپاه در جنگ فیلم ساخته اما با صراحت گفت: با اینکه نتوانستیم نقش بی نظیر ارتش در عملیات های والفجر و رمضان را در این اثر به خوبی نشان دهیم ولی باید صادقانه از همراهی منحصر به فرد ارتش در این اثر تشکر کنم، آنها خیلی جاها جلوتر از سپاه با ما همراهی و کمک کردند.
یک سال و نیم قبل و در نوروز 1401 هم به مجله اندیشه پویا گفته بود: دو عموی من شهید شدهاند اما لباس سپاه را از تن خود درآورده بودند چون گزینش آنها را رد کرده بود!
هر چند او درتعریف کلی چه بسا اردوگاه اصولگرایان تعریف شود و قطعا کاملا مورد اعتماد است که در تلویزیون غربال شده فعلی سریال او پخش میشود و به او تریبون میدهند اما شاید اتفاقی او را متفاوت کرده باشد: «من سال 76 طرفدار ناطق نوری بودم و یادم هست هادی خامنهای که به شهر ما آمد جزو بچههایی بودیم که از خجالتش درآمدیم اما بعد از تیر 1378 که در کوی دانشگاه کتک خوردم همه چیز برای من تغییر کرد. من ساکن ساختمان 18 کوی بودم و ریختند و ما را هم زدند.»
این حرفها را البته در تلویزیون نگفت. بلکه قبلا در آن مصاحبه گفته بود و با این حال باید دید ایفاگر نقشهای شهید باکری و احمد متوسلیان در «ایستاده در غبار» وارد روابط درون سازمانی نهادهای برخوردار از بودجههای قابل توجه می شود یا رابطه خود را بدنه سینما حفظ میکند و ترجیح میدهد بازی کند، بنویسد و پول دربیاورد البته در ژانری که دوست دارد و نه هر نقش و هر فیلم.
یکی از دیالوگ های ماندگار فیلم «موقعیت مهدی» این است: من خسرو ام، من مهدی باکری نیستم. خود هادی حجازیفر هم با نوع موضعگیریها و فیلمسازی خود میخواهد بگوید او هادی حجازیفر است. بازیگر و نویسنده و فیلمساز است و مهدی باکری نیست.
وقتی اعلام میکند نمی تواند مهدی باکری باشد طبیعی است که نخواهد فیالمثل ابراهیم حاتمیکیا باشد. رسول ملاقلی پور اما چطور؟ نه! او میخواهد هم فیلم بسازد و هم بازی کند. هم به عموهای شهید خود ادای دین کند هم به مهدی و حمید باکری. همچنین دوست ندارد متهم شود به این که به حذف نام آسیه باکری تن داده. ( دختر شهید حمید باکری که با اعتراضات 88 همراهی کرد) و به همین خاطر در همان مصاحبه گفت: «تصمیم گرفتم برای این که حتی شبههای در ذهن یک نفر هم نباشد در اکران عمومی فیلم یکجا از زبان همسر شهید حمید باکری به اسم آسیه اشاره کنم. چون آسیه در این دوره نوزاد است به اسم او اشاره نشده و موقعیتی پیش نیامده تا دیالوگی بگذارم. روز اول گفتم من حذف به مصلحت نخواهم کردم و نکردم.»
هادی حجازیفر سعی کرده به کارگردان سفارشی ساز ولو با توصیف ارزشی بدل نشود یا این گونه شهرت نیابد و در عین حال از آن دست آدمها هم نیست که نمک بخورد و نمکدان بشکند و قدر اعتماد و حمایت را نداند و درنیابدولی این که تا چه اندازه میتواند در هر دو ساحت فعالیت کند قابل پیشبینی نیست هر چند که خوب میداند اگر بخواهد بازیگر هم بماند و پیشنهاد بازیگری در نقش های مختلف ادامه یابد نمی تواند در یک ژانر محدود بماند.
نمیدانم چرا در بازیگری یا چهره گاهی مرا یاد هادی اسلامی فقید هم میاندازد. بازیگری که در فیلم "سرب" مسعود کیمیایی و در آثاری چون خواستگاری خوش درخشید و عمر کوتاهی داشت. هر چند حجازیفر در بازی کمانعطاف و عبوس و خشک به نظر می رسد اما دریغ است که به جای پرورش استعداد واقعی انرژی خود را صرف سر و کله زدن در امور اداری و مجوزها کند تا جایی که بگوید این تنها 5 درصد توان ما بود. 95 درصد صرف امور دیگر شد. هر چند که بعید است دیگری بتواند روایتی مانند او از جنگ ارایه دهد. منتها آن قدر که از مشکلات و موانع نالید آدمی نگران می شود که کوتاه بیاید و به برخی سفارش ها و شعارها تن دردهد.
اگر هادی حجازیفر بخواهد با زبان بامداد شاعر با خود سخن بگوید این شعر را شاید زمزمه کند:
با خود وفادار میمانم آیا؟
یا راهی سهلتر اختیار میکنم....
بله. ممنون. به متن اضافه شد. اما قاعدتا قبول دارید که شهرت شعر به خاطر ترجمه و صدای شاملوست در «سکوت، سرشار از ناگفته هاست».