عصر ایران- در گرماگرم اتفاقات پس از انتخابات سال 1388 همسر دکتر حسین فاطمی که تنها مدت کوتاهی با او زندگی کرده بود در پی نشستی در خارج از کشور و به دعوت شورای عالی ایرانیان به ایران آمد و محمود احمدینژاد و اسفندیار رحیم مشایی درصدد بهرهبرداری تبلیغاتی از این سفر برآمدند. این در حالی است که همسر فاطمی در تمام سالهای پس از اعدام وزیر خارجه دکتر مصدق از همفکران او فاصله داشت و شاید نمیخواست برای خواهر خود که با یک نظامی وفادار به شاه ( سرهنگ رحیمی و بعدتر سپهبد رحیمی) ازدواج کرده بود دردسر تولید کند.
از سوی دیگر آبشخور سیاسی و فکری احمدینژاد تفکر حسن آیت در دانشگاه علم و صنعت بود که در نقطه مقابل مصدق قرار داشت. (هنوز بعد از 45 سال تابلوی خیابان دکتر فاطمی در تهران عنوان شهید ندارد. شاید چون بنیاد شهید متقاعد نشده وزیر خارجه دکتر مصدق که بعد از کودتای 28 مرداد 1332 اعدام شده شهید است. چرا که قبل از آن فداییان اسلام میخواستند او را بکشند و نتوانستند و رنج و آزار آن را در تن فاطمی باقی گذاشتند).
دکتر صادق زیباکلام در تهران به دیدار و گفتوگو با همسر فاطمی نشست تا لابد رازهایی را پیدا کند و شرح آن را در کتابی آورده اما به روایت نقد حاضر چون چیز زیادی دستگیر خود او نشده طبعا به مخاطب هم منتقل نمیشود. هر چند درمی یابیم برخورد مناسبی با فاطمی نداشته و او را دلگیر کرده است.
در نوشته قبلی البته احسان اقبال سعید نگاه متفاوتی داشت و در ستایش کتاب نوشته بود و با توجه به آن عصر ایران جانب انصاف را رعایت کرده است. طبعا روشن شده که این مقدمه چند سطری از ماست و از این پس نوشته آقای فرشاد قوشچی:
***********************
فرشاد قوشچی: گویا گرامافونی که کادوی ازدواج دکتر مصدق به دکتر حسین فاطمی و خانم پریوش سطوتی بوده تنها دستاورد دکتر صادق زیباکلام از همنشینی و مرافقت چندین ماهه او با خانم سطوتی در ایران بوده و حاصلی دیگر نداشته است.
طبعاً به همین دلیل در کتاب نیز مطلب چندان دندان گیری غیر از برخی حواشی دست گیر خواننده نمیشود. در کتاب گرامافون دکتر زیباکلام اشاره میکند که حتی روحش از وجود خانم دکتر فاطمی یا همان پریوش سطوتی بیخبر بوده و نقطه آغاز آشناییشان مرداد سال 1388 پس از نگارش مطلبی در روزنامه به مناسبت کودتای 28 مرداد و گرفتاری دکتر فاطمی در آن دوره مهم تاریخی بوده است.
اتفاقاً همان ایام در سال پُرغوغای 88 مقارن با روزهای خوش اما مستعجل خانم فاطمی 75 ساله با پسرانش «محمود و اسفندیار» است.
با خواندن این کتاب هرچند کلمهای بر دانستههای ما از دکتر فاطمی افزوده نمیشود -همچنان که برای نویسنده هم چنین است- لیکن میتوان به دو نکته اساسی واقف شد:
اول آنکه برای خواننده کتاب، واسطهگری، عدم صداقت، مواضع مبهم و ناراست شخصیت پریوش در عین سادگیاش روشن میشود و دوم اینکه دچار حیرت و تعجب میشویم از چگونگی کُنش و رفتار یک عالِم سیاست که استاد علوم سیاسی دانشگاه بوده و ظاهراً بر تاریخ سیاسی معاصر ایران هم تسلط دارد.
خانم سطوتی در مراسم شورای عالی ایرانیان خارج از کشور در لندن به اسفندیار رحیم مشایی یار غار محمود احمدینژاد معرفی میشود و پس از آن به عنوان میهمان رسمی رئیس جمهوری وقت به ایران آمده و سرانجام پس از سالیان سال همای سعادت بر شانههایش مینشیند؛ یک سوئیت اختصاصی بزرگ در هتل لاله تهران برای حدود 18 ماه تا هنگام خروج از کشور، اتومبیل و راننده اختصاصی در اختیارش قرار میگیرد. علاوه بر آن آپارتمان مبله که چون پریوش دارای دوستان بسیار بوده و رفت و آمد زیادی داشته، آن را نمیپذیرد تا در همان هتل، خدمتکاران از میهمانان فراوانش به نحو درخوری پذیرایی کنند.
در مقابل طبق اظهار دکتر زیباکلام از این بده بستان، احمدینژاد هم بهره کافی و وافی را برده است. چرا که « انصافاً تشخیص احمدینژادیها به منظور انتخاب خانم فاطمی که بتواند بسیاری از ایرانی های سرشناس خارج از کشور را با آنها مرتبط سازد انتخاب بسیار درستی بود. بعد ها البته متوجه یک نکته دیگری هم شدم .
بسیاری از آنها که برای نخستین بار به ایران آمده بودند، اموال زیادی داشتند که بعد از انقلاب مصادره میشود و حالا خیلی از آنها تلاش میکردند که اموالشان را که از بین نرفته بود بازپس بگیرند و چه کسی قدرتمندتر و موثرتر از احمدی نژاد بعد از خرداد 88 ، رابط همگی آنها هم خانم فاطمی بود. عریضهای به آقای احمدینژاد مینوشتند و توسط خانم فاطمی به دستش میرساندند».
ضمن اینکه مشخص میشود در این اثنا، سطوتی علاوه بر میانجی گری، به دنبال کارهای شخصی و امور مربوط به اموال و املاک پدریاش هم بوده است. بهنظر میرسد این رابطه متقابل به خوبی تعریف شده و یک بازی بُرد- بُرد بوده است. ولی نکته عجیب آن است که با این اوصاف زیباکلام تصور میکند که مِهر احمدینژاد به دل سطوتی نشسته و در نظرش او از حیث وطنپرستی و خدمت به ملت همچون دکتر فاطمی است.
من هم اگر احمدینژاد برایم چنین میکرد ، مِهرش که هیچ روی ماهاش هم به دلم مینشست! نمی دانم چرا دکتر زیباکلام از دکتر فاطمی خرج احمدینژاد میکند که در شصت و چند سال پس از تیر بارانش حتی طبق مطالبی که در همین کتاب آمده، پریوش سطوتی هیچ مِهری به سیاستورزی و شخصیت حسین فاطمی ندارد.
نه در کتاب گرامافون و نه در هیچ سند و مدرک و انبوهی از کتب و آثار مکتوب پس از کودتای 28 مرداد نیامده که پریوش سطوتی کوچکترین تلاشی برای رهایی یا تخفیف مجازات و حتی دیدار خود و تنها فرزند شان با حسین فاطمی کرده باشد.
مرحوم دکتر فاطمی 97 نامه در فاصله مخفی شدن و بازداشتش از دوم شهریور که تاریخ اولین نامه را دارد تا نوزدهم دی که آخرین آن است در شرایطی سخت برای پریوش می نویسد که محتوای هیچکدام شخصی و عاشقانه نیست و بیشتر شرح خاطرات سیاسی برای آیندگان است.
زیبا کلام خود تصریح میکند: «انگار این نامهها بیش از آنکه خطاب به شخص پریوش باشد به نوعی تلاش برای نوشتن یک بیوگرافی و شرح حال از سرگذشت خودش بوده است».
در مقابل واکنش سطوتی به نامه هایی که با مرارت از مخفی گاه های مختلف نوشته شده و تنها دریچه ارتباط و امید دکتر فاطمی با دنیای خارج است، چیست؟ پاره کردن و دور ریختن به بهانه و ترس از اینکه دست پلیس بیفتد!
حال آن که مخفی کردن چند نامه کار پیچیده و دشواری نبوده و کافی بود آنها را در اختیار اعضای جبهه ملی و دوستان فاطمی قرار میداد و آن ها خود میدانستند چه کنند.
وقتی یک انسان دربند 97 نامه مینویسد برای دیگر انسان رها و آزاد، اگر علاقه و محبتی باشد هزاران راه برای محافظت از آنها وجود دارد:
«در کاغذ آخریات نوشته بودی که از ترس پلیس ، نامههای مرا ناچار شدهای بعد از 6 بار خواندن با اشک پاره کنی و دور بریزی ....... آن نامهها نوشتههای عادی نبودند. صورت شخصی، خصوصی و دوستانه نداشتند و مکاتبات عاشقانه محسوب نمیشدند. جملات و عباراتی بودند که مظهر یک انسان بال و پر شکسته، یک بشر اسیر، یک آدمی که به خاطر وطنش همه محرومیت ها را خریده است، محسوب می شدند......... خیلی دوست داشتم آن نامه ها را دوباره برای من پس می فرستادی تا با یادداشت های دیگر خودم حفظ شان کنم».
محتوای نامه حکایت از دلگیری و تاثر عمیق دکتر فاطمی از پاره کردن بیدلیل و منطق نامهها به دست پریوش دارد.
از سویی دیگر سطوتی در رابطه با ازدواجش با دکتر فاطمی ادعایی را مطرح میکند که غیر از نقل قولی که برای دکتر زیباکلام کرده و مصاحبه ای با خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) هیچ سند و مدرک متقنی دال بر تایید آن وجود ندارد.
«پریوش به خیال خود برای اینکه دکتر فاطمی را از این وصلت منصرف کند. برای او شرطی می گذارد که اصلاً تصورش را هم نمی کرده که دکتر فاطمی به آن تن دهد. شرط پریوش برای ازدواج با دکتر فاطمی این بود که از عالَم سیاست به کلی کناره گیری کند و از تمام مناصب خود استعفاء دهد و تنها در اینصورت پریوش حاضر به ازدواج با او می شود. شرطی که در کمال ناباوری پریوش توسط دکتر فاطمی پذیرفته می شود و یک روز بعد ازدواج با پریوش دکتر فاطمی از تمام سمت ها و مناصب خود استعفاء می دهد».
سطوتی ادامه می دهد: پس از پخش شدن این خبر در رادیو و مطبوعات، خیل دوستداران فاطمی از او می خواهند که به عرصه سیاست باز گردد و پریوش هم از شرط خود صرف نظر میکند.
باید توجه کرد پدر پریوش و دکتر فاطمی هر دو نائینی بوده و باهم آشنایی خانوادگی داشتند و فاطمی دوران پُر سوز و گدازی هم با پریوش نداشته که بخواهد از اعتبار سیاسی خود دست بکشد.
در جستجوهای پراکنده ام به مطلبی بر نخوردم که این ادعای پریوش را تایید کرده باشد که دکتر فاطمی به دلیل ازدواج با او از تمام مناصب خود کناره گیری کرده باشد.
ضمن اینکه با توجه به منابع موجود و شواهد متعدد، دکتر فاطمی و سطوتی در اوایل سال 1329 ازدواج کرده اند ، چنانکه در کتاب هم آمده «صبح روز 25 بهمن سال 1330 که در حدود 2 سال از ازدواج پریوش و فاطمی گذشته بود، مورد سوء قصد در مزار محمد مسعود قرار می گیرد».
به این ترتیب در سال 1329 دکتر فاطمی مسئولیت دولتی و رسمی نداشته که بخواهد استعفاء دهد او در این زمان از بنیان گذاران جبهه ملی و مدیر روزنامه باختر امروز بوده است .
سال بعد آن و با تشکیل کابینه دکتر مصدق، معاون پارلمانی و سخنگوی دولت می شود. در سال 1331 نماینده دوره هفدهم مجلس شورای ملی و در مهر ماه همان سال وزیر امور خارجه شده و تا زمان مخفی شدن در این سمت باقی می ماند.
دکتر صادق زیبا کلام استاد علوم سیاسی در آخرین روزهای گرم، تب دار و پُر حادثه مرداد 88 در سودای آنکه بتواند اطلاعات بی بدیل و بی واسطه ای از جبهه ملی ، دکتر مصدق و دکتر فاطمی کسب کند، دعوت پریوش را در همان هتل مجلل و در کنار مالباختگان دیگر که آنها هم به سودای باز پس گیری دارایی های شان به در این خانه آمده اند، می پذیرد و به او لبیک می گوید.
حتی اگر در همان دیدار اول سطوتی، او را «خائن سبز» بنامد و ملامتش کند و در مقابل احمدینژادیها را «پسرانم»خطاب کند.
هرچند زیبا کلام خود را به سادگی و به دور ازسیاست که از یک استاد برجسته علوم سیاسی بعید می نماید، توجیه می کند که پریوش 10 تا 15 سال از او بزرگ تر است و مزاح می کند.
اما باید گفت: چه مزاحی آقای دکتر ؟ اتفاقاً او کاملاً جدی است. همانطور که زیبا کلام هم خطاب «پسرانم» توسط پریوش را نمیتوانسته جای مزاح بگذارد.
القصه در این رفاقت و همراهی نه نتها چیزی عاید زیباکلام نمی شود که بنظر می رسد سطوتی او را در مسیر دیگری که توصیه کرده اند بخوبی و براحتی هدایت می کند، تا خدمت دیگری در مقابل الطاف پسرانش برای آنها انجام دهد وشاید بتواند با جذب زیباکلام شرایط دشوار آن سال را کمی تلطیف نماید.
زیرا پریوش در شورایعالی ایرانیان خارج از کشور پیش از این امتحان اش را بخوبی پس داده و تعدادی از ایرانیان ناراضی را ترغیب به بازگشت و دستیابی به اموال برباد رفته شان کرده ، گیرم که در این بین مزد و پورسانتی هم گرفته باشد یا نه.
برای خانم سطوتی در صحبت هایش با دکتر زیباکلام آنقدر که مسئله انتخابات 88 و نپذیرفتن نتیجه آن توسط مهندس موسوی مهم بوده، یادآوری دوران سیاست ورزی دکتر فاطمی نه تنها مهم نیست که گویا عذاب آور بوده و خانم فاطمی همواره از آن گریزان است.
زیرا در سراسر این دوستی و همراهی علیرغم تلاش دکتر زیباکلام مطلب قابل توجهی از دکتر فاطمی و جبهه ملی نصیب دکتر نمی شود که بخواهد آن را به خوانندگان کتابش عرضه کند.
از طرفی تمام تلاش و ماموریت پریوش هم دیدار زیباکلام با احمدی نژادها بوده که آخرالامر موفق می شود ترتیب دیداری با ضلع سوم این مثلث یعنی حمید بقایی را بدهد.
بهانه دیدار هم ظاهراً برای مشورت در مورد مرمت خانه قدیمی پدری پریوش در نائین و تبدیل آن به موزه است و انگار دکتر زیباکلام هم دستی در مرمت ابنیه تاریخی دارد که مجاب به برگزاری این جلسه می شود. ولی چنانکه زیباکلام روایت می کند در این دیدار تنها صحبتی که نمی شود همین موضوع است.
البته زیباکلام اشاره می کند که به خانم فاطمی گفته به شرطی حاضر دیدار با حمید بقایی است که پیش از آن بر مزار دکتر فاطمی حاضر شوند و لاجرم پریوش سطوتی هم برای رسیدن به مقصود خود این پیشنهاد را قبول می کند.
زیرا در این رفاقت نسبتاً طولانی هیچوقت درخواستی از سوی سطوتی به زیباکلام علیرغم اینکه از تعلق خاطر او به مصدق و فاطمی اطلاع دارد برای رفتن به آرامگاه ابن بابویه و یاد کردی از دکتر فاطمی دیده نمی شود که اگر بود حتما زیباکلام برای اثبات وفاداری پریوش به شوی درگذشته اش آن را نقل می کرد.
از سویی دیگر در سراسر کتاب استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران مصرانه تاکید می کند سطوتی غیر سیاسی و فاقد درک و قوه تشخیص یا استعداد سیاسی بوده است (( واقعیت آن بود که باورهای سیاسی و اجتماعی وی به زحمت از یک آدم معمولی کم سواد فراتر می رفت، علیرغم آنکه بیش از نیم قرن در لندن زندگی کرده و بسیاری از دوستان و آشنایانش سیاسی بودند. بی دانشی اگر نگفته باشم ، بی سوادی سیاسی او باور کردنی نبود)).
ولی جالب است که همین بی سواد سیاسی در لندن از گذشته با طیف وسیعی از وزرا و صاحب منصبان حکومت پهلوی، خوانندگان تا انقلابیون و مسئولین نظام جمهوری اسلامی و سفیران انقلابی دوستی و ارتباط داشته است. حتی اگر مسئولی همراه خانواده به لندن می آمده با معرفی سفارت از راهنمایی و کمک خانم فاطمی برخوردار می شده، چون به تعبیر دکتر زیباکلام زبان انگلیسی بلد بوده، خانم و قابل اعتماد است!
مگر در سفارت ایران در لندن خانمی که کارمند یا از بستگان یکی از اعضاء سفارت باشد وجود ندارد که هم انگلیسی بداند و هم قابل اعتماد باشد.
این نتیجه گیری دکتر از قابل اعتماد بودن شخصی که با طیف وسیعی از اپوزیسیون، مخالفین و موافقین نظام ارتباط دارد به نظر می رسد از یک استاد برجسته علوم سیاسی امری غریب باشد.
همچنین به بیان دکتر زیباکلام ، خانمی که آنقدر اطلاعات سطحی دارد که اگر کسی او را نمی شناخت فکر می کرد دارد طرف مقابل را مسخره می کند در تنها مصاحبه نسبتاً طولانی ، رسمی و منتشر شده اش با خبرگزاری دانشجویان ایران ( ایسنا ) در مورخ 21 اسفند 1389 و پس از نزدیک به دو سال حضور در ایران نشان می دهد که چندان با سیاست بیگانه نیست و همینطور اشاره می کند که پس از رفتن از ایران و مهاجرت به لندن، تحصیلاتش را در آمریکا ادامه داده و 4 سال در دانشگاه مریلند ادبیات و تاریخ خوانده و پیش از آن هم در دوره ی زندگی مشترک با دکتر فاطمی چون زبان فرانسه می دانسته، روزنامه لوموند و مجلات فرانسوی می خوانده است.
دکتر در نخستین مواجهه با پریوش سطوتی متوجه میشود که سطوتی حجم زیادی اطلاعات از او حتی در مسائل پیش پاافتاده نظیر زود شام خوردن و خوابیدن تا خیلی مسائل دیگر دارد و چون اساساً خانم فاطمی را فاقد درک سیاسی میداند خیلی زود می فهمد که دکتر عباس عدالت استاد دانشگاه فنی امپریال کالج در انگلستان این اطلاعات را داده، زیرا اخبار و مسائل سیاسی را دنبال میکرده است.
در رابطه با همین استنتاج دکتر سوال بزرگی که مطرح می شود آن است که مگر در اخبار، تحلیل های سیاسی و مقالات از شام خوردن و زود خوابیدن هم صحبتی به میان می آید که دکتر عدالت همه آنها حتی با حجمی وسیع را به خاطر سپرده است؟! احیاناً جناب دکتر این گمان یا ظن را نبردهاند که شاید این حجم از اطلاعات خصوصی را شخص یا اشخاص دیگری به پریوش داده باشند که از فعالیت های پیش پاافتاده دکتر اطلاع کامل دارند و به این ترتیب سطوتی میتواند اعتماد این محقق علوم سیاسی را بیشتر جلب کند.
در ادامه ماجرا دعوت های دیگری از زیباکلام برای حضور در هتل لاله میشود و چون قرار نیست گفتوگویی درباره دکتر فاطمی شود و سطوتی متوجه شده ظاهراً زیباکلام به سادگی دم به تله نمیدهد، اما اتفاقاً به سادگی او را فریب میدهد: «می خواهی از دکتر فاطمی برایت بگویم یا نه؟ میدونستی فاطمی کلی دستنوشته دارد؟ حالا باز هم میگی شام نمیآیی؟» که البته این میهمانی هم حاصلی ندارد. دست نوشته هایی که در نهایت نصیب محمود احمدی نژاد میشود.
دست نوشتههایی که پریوش در مصاحبهاش مدعی است پرستاری آن را به او رسانده، اما مهندس میثمی میگوید هنگام انقلاب از منزل تیمسار آزموده دادستان نظامی وقت پس از ماجرای 28 مرداد از گاوصندوق شخصیاش، این دست نوشتهها که با خودنویس سبز رنگی نوشته شده بود ، بیرون آمده و همانجا برایش خوانده اند و در کتابش (با چشمانی گریان، تقدیم به عشق) چاپ کرده است.
اما نکته قابل توجه پس از آنکه دکتر زیباکلام در مییابد که آبی از دست پریوش نمیچکد، موضوع را چنین توجیه میکند «اساساً او با دکتر فاطمی چندان زندگی نداشته که حالا خاطرات آن را برای من بازگو کند».
به نظر شما حدود 4 سال زندگی مشترک با دکتر فاطمی در توفانیترین سال های سیاست ایران یعنی از سال 1329 تا 1332 نباید خاطرات ناب و بی واسطهای به همراه داشته باشد؟ بعد هم که زیباکلام در مییابد خانم فاطمی خاطراتی ندارد ، به هرحال دوستی را ادامه میدهد و در عذری بدتر از گناه ، برای فرار از او، پریوش را با خانواده اش آشنا میکند «اتفاقاً مرتبط کردن ایشان با خانوادهام نه به واسطه صمیمیت رابطهمان بلکه چارهای از جانب من بود تا کمتر با خانم فاطمی مراوده داشته باشم».
اتخاذ چنین راهکاری از سوی یک مرد سیاست، نه تنها دور از ذهن که بسیار شگفت مینماید. در نهایت حاصل این دوستی و همراهی فقط جملات محدودی است که سطوتی پس از بازگشت از دیدار بقایی و مزار دکتر فاطمی بیان میکند که قرار بود محوریت کتاب در این خصوص باشد.
دکتر زیباکلام به خانم فاطمی میگوید «از شما هرچه راجع به فاطمی پرسیدند از سیاست بوده است» اما اگر پرسیده اند هم که به نظر زیباکلام فاقد درک سیاسی بوده و ایشان هم که پاسخی نداده، این گفت و گوها و مصاحبه ها از سطوتی را کجا مطالعه کردهاند که در تاریخ معاصر ما مکتوب نشده است؟
در ادامه دکتر زیباکلام به خانم فاطمی می گوید «من میخوام راجع به زندگی خصوصی و زناشویی بپرسم». ولی معالاسف از همین سوال ساده هم مطلبی دستگیر استاد نمیشود و پاسخ ناامید کننده است: «گفت : خیلی جنتلمن بود، فوق العاده مهربان و دور من می گشت. من اولش هیچ احساسی بهش نداشتم. ازش یذره هم بدم می آمد. اما اینقدر مهربان و با ادب و با احترام باهام رفتار می کرد که دلم نمی آمد باهاش سرد رفتار کنم».
ملاحظه میکنید که تازه بعد از این همه محبت از سمت دکتر فاطمی که دائم دور پریوش میگشته است، او دلش نمیآمده با فاطمی سرد رفتار کند. آقای زیباکلام همین بود رابطه عاشقانه و صمیمانه پریوش با دکتر فاطمی که نتیجه گرفتهاید: سطوتی مومن و وفادار به همسرش بود؟
نگاهی به حوادث و اتفاقات پس از کودتای 28 مرداد 1332 نشانگر آن است که پریوش سطوتی اظهار نظر یا کُنشی درباره دکتر فاطمی از هنگام تیرباران او تا سال 1388 که به ایران آمد، نداشته است. زندگی شخصی مستقلی دارد که بخشی از آن در کتاب آمده است که عمدتاً به رفتوآمد با دوستان متعدد و متفاوت و میهمانیهای فراوان سپری میشده هرچند زیباکلام آن را زندگی درویشمآبانه در یک آپارتمان 50 متری اجارهای می داند حال آن که قاعدتاً زندگی پرُ از میهمان و رفت وآمدُبریز و بپاش و خرج فراوان دارد و از خصوصیات یک زندگی درویشی به دور است.
مدتی بعد از تیرباران دکتر فاطمی، همسرش پریوش در ایران بوده و پس از فوت پدرش نزد مادر میماند، اما از ابتدا سیروس تنها یادگار دکتر فاطمی و خودش را به مدرسه شبانه روزی در انگلستان میفرستد و سپس خود به لندن میرود. بنا بر آنچه در کتاب آمده سطوتی روابط نسبتاً سردی با تنها پسر، نوهها و عروس خود داشته و ماهی یک بار با سیروس در رستورانی ناهار میخورده است.
دکتر حسین فاطمی که در اذهان بسیاری از ایرانیان نماد وطنپرستی و مردی بزرگ و نامدار است نزد سیروس و فرزندانش فردی تقریباً ناشناخته و فراموش شده است. به نظر میرسد اگر پریوش ایمان و وفاداری به او داشت باید قصهها از رشادتهای آن مرد به یادگار او و نوادگان خود میگفت ولی چنین نشد «بعد از فوت پریوش در حدود یک چمدان اسناد و مدارک و عکس های قدیمی متعلق به خانم فاطمی به احتمال زیاد و با توجه به عدم آشنایی نوه ها و عروس معدوم می شوند».
همچنین باتوجه به اینکه سیروس در ۶۰ سالگی و چند سال پیش از مادر خود از دنیا میرود، سفارت می خواسته خانم فاطمی را که در بهمن سال 1400 فوت کرده در کنار پسرش دفن کند ولی به گفته دکتر زیباکلام عروسش خیلی سریع به منظور جلوگیری از هزینههای خاکسپاری و شاید بغض و کینه از او جنازه را میسوزاند. این در حالی است که متاسفانه در هنگام فوت خانم فاطمی هم هیچ یک از آن خیل آشنایان و دوستانش کنارش نیستند «علیرغم آنکه آشنایان زیادی داشت، اما در تنهایی و بدون آنکه کسی بر بالینش باشد فوت شد».
در رابطه با زندگی خصوصی پریوش پس از دکتر فاطمی، به نظرم به درستی دکتر زیباکلام کنجکاوی به خرج نداده است، هرچند به هرحال بعضی راجع به آن صحبت کرده و جسته و گریخته مسائلی را مطرح کردهاند که البته دانستن آن هم چیزی را عوض نمیکند.
اما در رابطه با مخارج پریوش و سیروس ، دکتر شاهین فاطمی، برادرزاده حسین فاطمی که از همراهان عموی خود در جریان حوادث 28 مرداد بوده است در مصاحبهای با رادیو فردا در سال 1392 مدعی است مخارج آنها (پریوش و مشخصاً تنها فرزندش سیروس) را شاه تأمین میکرده و زاهدی به او گفته حتی کمی پیش از انقلاب که سیروس ازدواج کرده، شاه جعفر شریف امامی را به آمریکا فرستاد و هدایایی برای ازدواج به او داد.
ایام شیرین خانم فاطمی و احمدینژادیها پاینده نبود و پس از قهر معروف یازده روزه احمدینژاد ، خانم فاطمی را ابتدا چند هفته بازداشت میکنند و سپس بلافاصله از ایران اخراج کردند و مستقیماً از فرودگاه به لندن رفت.
در دوران بازداشت به جای آنکه «پسرانش» به دنبال امور مربوط به دستگیری و چرایی در حبس شدن او باشند، همان «خائن سبز» است که واقعاً همچون یک برادر دلسوزانه پیگیر آزادی اوست و باید این همت و تلاش دکتر زیباکلام در آن شرایط دشوار را ارج نهاد و البته شرح مبسوط آن در کتاب آمده است.
سرانجام آنچه برای استاد علوم سیاسی از این دوستی چند ساله و شرح آن در کتاب به یادگار میماند همین گرامافون است و دیگر هیچ: «یک گرامافون مبله گراندیک آلمانی هست که نو مانده و کادوی ازدواج دکتر مصدق به دکتر فاطمی و پریوش خانم هست. آن را به قیمت بالایی میخرند، اما میخواهد آن را به شما بدهد».
اکنون آن گرامافون ارزشمند و گرانبها البته نه بخاطر قیمتش بلکه به دلیل یادگاری از دکتر مصدق و فاطمی در بالای سرسرای خانه دکتر زیباکلام کنار میز تحریر او قرار دارد.