عصر ایران؛ هومان دوراندیش - در خبرها آمده بود که روزنامۀ راستگرای جوان نوشته است: «یک زمانی سختگیریهای بیش از اندازه و بیمورد در بارۀ حجاب به خرج دادیم. به عنوان مثال اگر یک دختر دانشآموز جوراب سفید میپوشید از مدرسه اخراج میشد. این نوع افراطگری تأثیرات بدی در جامعه گذاشت. یا مثلاً تأکید میشد که مانتوها هم از رنگهای تیره باشد. این رفتارها، تعادل را به هم زد و حالت بغض در جامعه ایجاد کرد.»
آنچه این روزنامه نوشته، در واقع نقد "اسلامگرایی افراطی" است. هر چیزی به افراط بکشد، به ضد خودش بدل میشود. یعنی اسلامگرایی افراطی موجب اسلامگریزی میشود. بگذریم که پوشش سفت و سختی که مد نظر اسلامگرایان وطنی بوده، دستکم در مدینۀ پیامبر وجود نداشته است. برای آشنایی بیشتر با پوشش زنان در مدینهالنبی، میتوان به کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر» مراجعه کرد.
به هر حال همین که در نقد "افراطگری" و "سختگیریهای بیش از اندازه و بیمورد دربارۀ حجاب" بنویسند، گامی به پیش است. ولی واقعیت این است که افراطگری و سختگیری هنوز هم وجود دارد.
مثلا همین الان معلوم نیست به چه دلیل در مدارس دخترانه، دانشآموزان باید محجبه باشند؟ وقتی مدرسه مختلط نیست، چرا باید دختران دانشآموز، از دبستانی تا دبیرستانی، با مقنعه سر کلاس بنشینند؟ این اجبار عین فراتر رفتن از شرع است و با عقل سلیم هم جور درنمیآید.
یا اگر رنگ تیره بد است و – به قول روزنامۀ جوان - «در دین ما بسیار تاکید به پوشیدن لباس روشن شده است»، چرا در دیدار زنان با مقامات کشور، خانمها باید حتما چادر مشکی بر سر کنند؟ چطور در چنین اماکن و نشستهایی فراموش میشود که اسلام پوشش سفید و روشن را میپسندد؟ برای اینکه احساس شود جلسه کاملا اسلامی است، پوشش زنان حاضر در جلسه باید به "رنگ مکروه اسلام" باشد؟
یا مثلا روزنامۀ جوان نوشته است: «در... صداوسیما، فیلمها و سریالهای زیادی بوده که به عنوان ضد تبلیغ عمل کرده است. در این فیلمها و سریالها عمدتاً آدمهای باسواد، سطح بالا و موفق پوشش ناهنجار دارند و در مقابل افراد کم سواد، بدبخت و بیچاره عمدتاً چادری و محجبه هستند. این نوع بازنمایی تأثیر منفی دارد و براساس واقعیتهای جامعه نیست.»
آنچه این روزنامه آن را "پوشش ناهنجار" میداند، آن هم در تلویزیونی که از صدر تا ذیلش تحت مدیریت حکومت اسلامی ایران است، اگر در پاریس و لندن و نیویورک دیده شود، از سوی نویسندۀ روزنامه جوان نشانهای از رشد حجاب و افزایش زنان محجبه در جهان غرب قلمداد خواهد شد.
مثلا فیلم "جدایی نادر از سیمین" را در نظر بگیریم. در آن فیلم راضیه (با بازی ساره بیات)، به قول نویسندۀ روزنامۀ جوان، مصداق "افراد کمسواد، بدبخت و بیچاره" است که چادر هم به سر دارد. اما سیمین (با بازی لیلا حاتمی) زنی "باسواد، سطح بالا و موفق" است که چادری نیست و روسری یا شالش را هم چندان سفت و سخت نمیبندد.
اما اگر از فردا همۀ زنان پاریسی با همان حجاب سیمین از خانه خارج شوند، گردانندگان روزنامۀ جوان جشن پیروزی اسلام در فرانسه را برپا میکنند؛ ولی وقتی نوبت به ایران میرسد، تمایلی در این حضرات وجود دارد که سیمینها را شبیه راضیهها کنند. اگر این افراط نیست، پس چیست؟
وانگهی واقعیت جامعۀ ایران، دستکم در شهرهای بزرگ، همان چیزی است که روزنامۀ جوان انکارش کرده. کافی است زنان ونک به بالای تهران را مقایسه کنیم با حوالی میدان شوش و جوادیه و نازیآباد. چنین مشاهدهای کاملا دلالت دارد بر اینکه اکثریت زنان طبقات بالا و مرفه، چادری نیستند.
اکثر زنان طبقۀ متوسط نیز، تا جایی که مشاهدات روزانه نشان میدهد، غیرچادریاند. دختران دانشجو نیز اکثرا پوششی غیر از چادر دارند. شکاف نسلی هم در انتخاب نوع پوشش موثر است. مثلا در جنوب شهر تهران، که تعداد و درصد زنان چادری آشکارا بیش از شمال یا نواحی مرکزی و غربی و شرقی این شهر است، پوشش چادر در میان دختران و زنان جوان کمتر از زنان نسلهای قبل است.
اگر گذرتان به میدان شوش و میدان خراسان افتاده باشد، با کمی دقت متوجه میشوید زنانی که چادر به سر دارند، غالبا جوان نیستند. خلاصه اینکه، به نویسندۀ روزنامۀ جوان باید گفت آنچه در سریالهای صداوسیمای خودتان مشاهده میکنید، تقریبا "بر اساس واقعیتهای جامعه" است.
شاید هم دلیلش این است که سازندگان این سریالها به صورت پیمانکاری با صداوسیما کار میکنند. یعنی مثل نویسندۀ روزنامۀ جوان، نمیکوشند "واقعیت" را با مقراض "ایدئولوژی" ببرند و در معرض نمایش بگذارند. اگر این سریالها را افرادی نظیر نویسندۀ محترم روزنامۀ جوان بسازند، احتمالا در ساختههایشان با تهرانی کاملا متفاوت مواجه میشویم. تهرانی که ونک به بالا و شهرک غرب و دانشگاه تهرانش لبریز از زنان و دختران کاملا محجبه است.
روزنامۀ جوان ضمنا نوشته است: «ما دچار فقدان شادی در جامعه هستیم. متأسفانه برنامه و راهبرد مشخصی برای ایجاد شادی در جامعه نداریم. محتواهای شاد در رسانهها کم داریم و همین امر باعث جذب مردم به رسانههای خارجی شده است. بخشهای زیادی از جامعه گرایش به محتوای غم انگیز دارند. در حوزۀ شاد کردن و شاد بودن مدارس و فضای سریالها و فیلمها اصحاب فرهنگ باید تلاش کنند. تولید محتوای شاد در جامعه ایران بسیار مهم است.»
بله، ما دچار فقدان شادی در جامعه هستیم؛ برای اینکه جناح اصلی قدرت در ایران، مروج "فرهنگ عزا" است. رشد قشر مداحان در سی سال اخیر، ناشی از همین ترویج فرهنگ عزاداری است. اما جدا از این، "شادی" با "رقص" پیوند عمیقی دارد. وقتی رقصیدن ممنوع است، حتی رقصیدن بچههای دبستانی، چطور میتوان فقدان شادی را برطرف کرد؟
اکثر مردم دنیا بهگاهِ شادی دست میزنند و میرقصند. اکثر مردم در جایجای ایران، از روستاهای کویری گرفته تا کنار دریا، شادیشان گره خورده به موسیقی و رقص. کمونیستها دنبال خلق انسانی بودند که "مالکیت" و "سود شخصی" برایش مهم نباشد. سیاست فرهنگی کشور ما ظاهرا معطوف به خلق انسانی است که از "موسیقی شاد" و "رقصیدن" (یا تماشای رقصیدن دیگران) بیزار باشد؛ ولی در عوض مدام پی مناسبتی باشد برای سوگ. آن هم فراتر از آیینها و روزهای مشخص که با فرهنگ ایران عجین شده.
نمیشود به مردم گفت شما حق دارید شاد باشید، ولی شادیتان فقط باید در قالب خندیدن به یک فیلم کمدی متجلی شود. اینکه روزنامۀ جوان به "فضای سریالها و فیلمها" اشاره کرده و نوشته است که «تولید محتوای شاد در جامعۀ ایران بسیار مهم است»، یعنی مردم بهتر است با دیدن فیلم و سریال کمدی شاد شوند نه با موسیقی و رقص.
اما واقعیت جامعۀ ایران، مثل سایر جوامع دنیا، چیزی بیش از این است. قبل از انقلاب، مردم وقتی مسافرت میرفتند یا در خانههایشان به مناسبت، میزدند و میرقصیدند، بعد از انقلاب هم هر وقتِ خوش که دست داده، مغتنم شمردهاند و زدهاند و رقصیدهاند. در غیاب "اصحاب مخالف شادی"، مردم به طور طبیعی شادی میکنند و نیازی ندارند که حکومت بودجۀ کلانی به نهادهای تولید شادی اختصاص دهد.
آزادیِ بیشتر مایۀ شادیِ بیشتر است. آن بودجهها را باید صرف تعمیر زیربناهای احیانا فرسودۀ کشور کرد. پلها و جادهها و ناوگان حملونقل بین شهری و هزار و یک چیز دیگر.
در واقع اگر نیک بنگریم، راستگرایان سیاسی و فرهنگی در این کشور مشکلی ایجاد کردهاند که در دو کلمه خلاصه میشود: کراهت شادی. حالا یکی از نشریات همین جریان سیاسی و فرهنگی، نوشته است: «متاسفانه برنامه و راهبرد مشخصی برای ایجاد شادی در جامعه نداریم... تولید محتوای شاد در جامعۀ ایران بسیار مهم است.»
شما به جای "ایجاد شادی" لطفا "موانع شادی" را رفع کنید. در غیاب این موانع، شادی خودبهخود در جامعه پدید میآید. شادی مردم نیازمند "برنامۀ دولت" نیست. چرا از نظر شما هر چیزی در این کشور فقط وقتی مجاز است که دولت برایش برنامهای چیده باشد؟ این ذهنیت تمامیتخواه از کجا آمده؟ جایی هست که آن را نیازمند مداخلۀ دولت ندانید؟ شادیِ مردم هم باید تحت نظارت و هدایت شما باشد و مردم فقط حق دارند با محتوایی که شما تولید کردهاید شاد باشند؟
یا اصلا چرا باید خواهر من با 17 سال سن در مدرسه ای که همه خانم هستند مجبور به حجاب باشه؟ بله، بیرون از مدرسه یا وقتی نامحرمی می ره تو کلاس، حکم دینی هست که باید حجاب رعایت بشه همونطور که من خودم رعایت می کنم ولی خانم پیش خانم چرا باید سرشو بپوشونه؟ باور کنید این فراتر از دین مبین اسلام رفتن، بیشترین آسیب رو به شرع و مقدسات زده.