پنجاه سال پیش "ریچارد نیکسون" رئیس جمهور وقت امریکا به چین سفر کرد تا بتواند اتحاد جماهیر شوروی را تضعیف کرده و چین و شوروی را از نزدیک شدن بیش از حد به یکدیگر دور نگه دارد. اکنون آمریکا با جنگ سرد جدیدی دست و پنجه نرم میکند که در آن روسیه و چین شراکتی قوی را ایجاد کرده اند که دولت بایدن را نگران کرده است.
به گزارش فرارو به نقل از وُکس، ایالات متحده خود را در حال رقابت با هر دو کشور به طرق مختلف میبیند. با این وجود، شاید نگرانی نخبگان سیاست خارجی واشنگتن بیش از روسیه از جانب چین به عنوان یک قدرت جهانی باشد که میتواند با ایالات متحده مقابله کند. جنگ بین ایالات متحده و چین اجتناب ناپذیر نیست، اما تنشها بین این کشورها به حدی است که دوستی مسکو با پکن به چالش جدیدی برای واشنگتن تبدیل شده است.
پرسش کلیدی در این میان این است: روسیه و چین تا چه اندازه با یکدیگر پیوند تنگاتنگی دارند؟
تحلیلگران میگویند که چین و روسیه خود را در تضاد وجودی با ایالات متحده میبینند و این امر منجر به ایجاد مشارکتی میان آن دو با ابعاد نظامی، دیپلماتیک و اقتصادی شده است. از آنجایی که روسیه و چین هر دو نظامهای سیاسی بستهای دارند ما نمیدانیم که وسعت یا عمق آن نزدیکی فراتر از دوستی شی و پوتین رهبران دو کشور است یا خیر. آن دو در یک دهه گذشته ۴۰ بار با یکدیگر دیدار داشته اند.
"پاتریشیا کیم" پژوهشگر اندیشکده بروکینگز همکاری بین دو کشور را از نزدیک دنبال کرده است. او میگوید:" این واقعیت که چین به طور همه جانبه با روسیه تعامل دارد قابل توجه است. این موضوع برای پکن به دلیل وجهه جهانیاش هزینه دیپلماتیک زیادی داشته است. این موضوع نشان میدهد چین تا چه اندازه برای روسیه به عنوان یک شریک استراتژیک ارزش قائل است".
آیا این یک مشارکت "بدون محدودیت" است؟ آیا روسیه "شریک کوچک" چین است؟
سه هفته پیش از حمله روسیه به اوکراین، پوتین برای شرکت در مراسم المپیک به پکن سفر کرد. او و شی یک بیانیه مشترک منتشر نمودند که در آن دوستی "بدون محدودیت" را اعلام کردند موضوعی که نشان داد دو کشور تا چه اندازه به یکدیگر نزدیک شده اند. هنگامی که دو رهبر دوباره در بهار سال جاری با یکدیگر ملاقات کردند این تغییر عبارت در بیانیهشان دیده نشد.
دیپلماتهای چینی در تلاش برای حفظ روابط خود با اروپا این روابط را به حداقل رسانده اند. با این وجود، دوستی میان دو کشور ادامه دارد. "یون سان" مدیر برنامه چین در مرکز استیمسون میگوید: "چین قرار نیست روسیه را رها کند، اما رابطه اش با روسیه با آن چه از آن تحت عنوان "مشارکت بدون محدودیت" یاد شده بسیار متفاوت است".
علیرغم تحریمهای گسترده بین المللی روسیه به دومین اقتصاد بزرگ جهان یعنی چین روی آورده است. "سان" میگوید: "روابط اقتصادی بین این دو کشور در مقایسه با پیش از آغاز جنگ اوکراین قطعا نزدیکتر شده است".
تجارت بین دو کشور در نیمه نخست سال جاری میلادی به ۹۳.۸ میلیارد دلار رسید که نسبت به سال گذشته حدود ۴۰ درصد افزایش یافته است. به طور خاص، نیمه هادیها از جمله اقلام با ارزش در صادرات چین محسوب میشوند، زیرا براساس گزارش "وال استریت ژورنال" محمولههای مدار مجتمع صادر شده به روسیه در سال ۲۰۲۲ میلادی ۱۷۹ میلیون دلار ارزش داشت در حالی که ارزش محموله مشابه صادر شده به آن کشور در سال ۲۰۲۱ میلادی تنها ۷۴ میلیون دلار بود.
تجارت میان دو کشور در سطحی نامتعادل بوده است. روسیه در سال گذشته تنها ۲ درصد از صادرات چین را شامل شده بود، اما چین از روسیه چیز دیگری میخواهد: آن چه چین از روسیه میخواهد انرژی و فناوری نظامی و البته رخدادهایی است که توجه امریکا را از تمرکز بر روی پکن منحرف سازد.
بخش عمدهای از منافع استراتژیک چین و روسیه ممکن است در حال حاضر همسو باشند، اما این به معنای هسویی در همه موارد نیست. محدودیتهای حمایت چین از جنگ روسیه در اوکراین یک تفاوت را نشان میدهد. مورد دیگر آن است که روسیه شریک نزدیک و فروشنده تسلیحات به هند است در حالی که چین به هند به مثابه یک رقیب نگاه میکند و نکته دیگر آن که چین و روسیه قدرت خود را در جهان به شکلی کاملا متفاوت نشان میدهند.
روایت غالبی که در سالیان اخیر مطرح شده مبتنی بر آن بوده که روسیه شریک کوچک چین است. "ایوان کاناپاتی" که از سال ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۱ در شورای امنیت ملی امریکا فعالیت کرده بود اشاره میکند که مقامهای دولت ترامپ در سخنرانیهای خود از چارچوب بندی شریک کوچکتر به عنوان راهی برای بی اهمیت جلوه دادن هر دو کشور استفاده میکردند.
او میگوید:"ما آگاه بودیم که روسیه از این چارچوب بندی مفهومی عمدتا به دلیل غرور ملی نفرت دارد. بنابراین، توصیف رابطه میان چین و روسیه بدین شکل وسیلهای به منظور ایجاد اصطکاک در رابطه میان آن دو کشور از سوی مقامهای امریکایی بود".
از برخی جهات از نقطه نظر اقتصادی و از نظر انزوای جهانی روسیه میتواند به عنوان یک شریک کوچک معرفی شود. با این وجود، "الکساندر گابویف" مدیر مرکز اوراسیا کارنگی روسیه میگوید که بهتر است هر کشور را بهعنوان نیرویی قدرتمند در نظر بگیریم که بهطور مستقل قادر به هدایت رویدادها میباشد. چین در صورت امکان راههایی برای بهره مندی از آن چه روسیه انجام میدهد پیدا میکند.
با این وجود، فراتر از حمایتی که هر کشور از دیگری ارائه میکند ارتباط عمیق تری بین روسیه و چین وجود دارد. مسئله بزرگتر ممکن است این باشد که اقتصاد جهانی تحت تسلط ایالات متحده در واقع تهدیدی بزرگتر برای چین و روسیه ایجاد میکند.
بسیاری از این موارد مربوط به دوران پیش از قدرت گیری بایدن است. این وضعیت به دوره جنگ علیه تروریسم باز میگردد زمانی که رویکرد "جورج دابلیو بوش" رئیس جمهور وقت امریکا به جهان از منظر پیشبرد سیاست "تغییر رژیم" بود.
"دنیل نکسون" استاد دانشگاه جورج تاون در این باره میگوید:" ایالات متحده این سیاست را در عراق و افغانستان اتخاذ کرد و این سیاستی است که هیچ کس واقعا محدودیتهای حق دخالت در تغییر رژیم اجباری و ترویج دموکراسی با استفاده از اهرم نظامی را نمیدانست". روسیه آمریکا را به طراحی انقلابهای رنگی در کشورهای اقمار سابق شوروی متهم کرد اتهامی که ایالات متحده آن را رد کرده است.
نکسون میگوید:"این تصور وجود دارد که ایالات متحده فقط به نوعی با رژیمهای شان دشمن است. احتمالا به دلیل این احساس که ایالات متحده اساسا آن رژیم را مشروع نمیداند و کارهایی را انجام خواهد داد که تهدیدی برای آن است".
با این وجود، ایالات متحده نقش خود را ناشی از نیت خوب میداند. بلینکن در هفته جاری هنگام بازدید از پکن به جمع خبرنگاران گفته بود: "یکی از کارهای مهمی که باید در این سفر انجام میدادم این بود که میزبانان چینی خود را از این تصور اشتباه که ما به دنبال مهار اقتصادی شان هستیم دور کنم. بنابراین، مدتی را صرف این کردم تا در مورد اقداماتی که انجام میدهیم و هم چنین کارهایی که انجام نمیدهیم، در طرف مقابل اطمینان ایجاد کنم و نشان دهم که کاملا واضح عمل میکنیم".
همان طور که بلینکن بیان کرد اولویت دولت بایدن "حمایت و به روز رسانی" نظم مبتنی بر قوانین بوده است. این اصطلاحی است که امریکاییها آن را در مورد توازن قوایی که واشنگتن در جهان به دنبال آن است مورد استفاده قرار میدهند، اما بسیاری از کشورهای دیگر نه صرفا چین و روسیه آن را مصداق ریاکاری امریکاییها میدانند.
کاناپاتی میگوید:"این برای ما و نزدیکترین متحدان مان واقعا خوب به نظر میرسد. با این وجود، نزدیکترین متحدان در حال حاضر در کشتی هستند بنابراین مهم نیست. برای سایرین در دیگر نقاط جهان این استدلال خریداری ندارد. آنان ایالات متحده را به مثابه کشوری میبینند که کار نوشتن قوانین و واداشتن دیگران به پذیرش آن قوانین را انجام میدهد".
این چه معنایی برای روابط آمریکا در سراسر جهان دارد؟
سیاست خارجی امروز ایالات متحده تقریبا به طور کامل از منظر درگیری با چین دیده میشود. گفتگوهای عجولانهای در مورد این که واشنگتن چگونه باید به پکن واکنش نشان دهد برای مثال، در مورد بالن چین که تبدیل به یک لحظه اسپوتنیک شد نشان میدهد که ایالات متحده بیش از آن که بخواهد بحثهایی منطقی در مورد حل بحرانهای جهانی انجام دهد، خود را برای موقعیت جنگی آماده میکند. مقابله با چین نمیتواند نیروی محرکه نقش آمریکا در جهان باشد.
این وضعیت هم چنین به مسئله گستردهتر غرب در مقابل غیرغرب در مورد جنگ اوکراین مرتبط است. بسیاری از قدرتهای متوسط و کشورهای بزرگ نمیخواهند هیچ طرفی را در آن جنگ انتخاب کنند. کیم از اندیشکده بروکینگز میگوید امریکا باید در مورد این موضوع که چرا اتهامات چین و روسیه مبنی بر ریاکاری و هژمونی غرب در بسیاری از نقاط جهان طنین انداز میشود و خریدار دارد و این که چگونه میتوانند به این نارضایتی از امریکا رسیدگی نمایند فکر کنند.
او میگوید: "آنان یکدیگر را به عنوان شرکای حیاتی میبینند که اساسا آن چه را که به عنوان یک نظم جهانی تحت سلطه غرب میدانند از بین میبرند. با این وجود، اعتمادی که روسیه به چین دارد میتواند به عنوان کنترلی برای قدرت این کشور عمل کند به ویژه که جنگ روسیه علیه اوکراین ادامه دارد. این درک وجود دارد که چین به طور بالقوه میتواند نقش سازنده تری ایفا کند".