عصر ایران؛ هومان دوراندیش - یکی از رسانههای دست راستی کشور، در واکنش به انتقادهای اخیر محمد مایلیکهن، حرفهای او را مصداق بحثهای سیاسی "داخل تاکسی" دانسته و بر آن برچسب "تفکر تاکسیسمی" زده است. معلوم نیست چرا این منتقد مایلیکهن به سخنان او پاسخی نداده است. اگر مایلیکهن حرفش نادرست است، بهتر نیست به جای تلاش برای تحقیر او، نادرستی گفتههایش را نشان دهیم؟
اما فرض کنیم حرفهای مایلیکهن از جنس حرفهای داخل تاکسی است و بحثهای سیاسی داخل تاکسی هم همیشه پرت و پلا هستند. در این صورت باید پرسید آیا مایلیکهن یکشبه تاکسینشین شده یا از اول این طور بوده؟
وقتی میگوییم طرف مثل آدمهای داخل تاکسی بحث میکند، در واقع ادعایمان این است که او عامی است. بله، مایلیکهن در حوزۀ سیاست جزو عامۀ مردم است. او از اول همین طور بوده. از دهۀ 1360. یا زمانی که سرمربی تیم ملی بود.
مایلیکهن در دهههای 60 و 70 خورشیدی، مظهر یک "فوتبالیست حزباللهی" بود. به همین دلیل با علی پروین و پیوس و محرمی و محسن عاشوری و ناصر محمدخانی و ... فرق داشت. اکثر فوتبالیستها اگرچه مراعات میکردند، ولی از جنس مایلیکهن نبودند. سبک زندگیشان با مایلیکهن و محمد دادکان و حسن انصاریفرد تفاوت داشت.
در دهۀ 1370 هم که مایلیکهن سرمربی تیم ملی شد، از موضع "دفاع از ارزشها"، همیشه با برخی از بازیکنان تیم ملی مشکل داشت. حتی یکی دو بازیکن مشهور و مهم تیم ملی را مدتی بابت موی سر و گردنبند و چیزهایی از این قبیل کنار گذاشت که البته نهایتا زورش به آنها نرسید و در اثر اختلاف با ستارههای تیمش، نهایتا نیمکت مربیگری تیم ملی را از دست داد.
آن روزها "عصر دوم خرداد" بود و دیگر حاج محمد مایلیکهن نمیتوانست به راحتی یقۀ بچههای خوشگذران تیم ملی را بگیرد که چرا ارزشهای مقبول من و خبرگزاری فلان را نقض کردی؟ خبرگزارییی که حالا مایلیکهن را فردی میداند که نگاه سیاسیاش به درد بحثهای داخل تاکسی میخورد.
مسئلۀ اصلی این است که مایلیکهن همیشه همین بوده. مگر وقتی در دهههای 60 و 70 و حتی 80 به عنوان "عنصری ارزشی" در فوتبال ایران با همه درگیر بود، ذهنیت سیاسیاش برآمده از مطالعۀ آثار جان رالز و لئو اشتراوس بود؟
یک آدم عامی در سیاست، تا دیروز طرفدار شما بود و امروز منتقد شما شده. حامیِ عامی، دیگر حامیِ شما نیست و تازه یادتان افتاده که عامی است؟ اگر بحثهای سیاسی داخل تاکسی ذاتا محکوم است، برگردید و سخنان سابق مایلیکهن یا سخنان مایلیکهنِ سابق را مرور کنید تا دریابید او قبلا هم شبیه مردم داخل تاکسی بحث سیاسی میکرد.
اما واقعیت این است که داخل تاکسی، کلی حرف حساب هم به گوش میرسد. معمولا ارباب و اصحاب قدرت، علاقهای به بحثهای سیاسی داخل تاکسی ندارند. چون مردمِ منتقد، قاعدتا انتقادشان را متوجه کسانی میکنند که قدرت در اختیارشان است.
مردمی که از افزایش قیمت برنج و گوشت و مرغ و تخممرغ شاکیاند، عقل سلیم هم دارند و میدانند افزایش قیمتها زیر سر صاحبان قدرت است. یعنی مدیران و مسندنشینان. بنابراین از چنین افرادی انتقاد میکنند و طبیعتا پارهای از نقدهایشان وارد است و پارهای ناوارد.
کسی که میکوشد بحث و گفتوگوی سیاسی مردم در تاکسی و اتوبوس و صف نانوایی را تحقیر کند، در واقع همان صاحب قدرتی است که انتقاد مردم و پاسخگویی خودش را خوش ندارد.
اما مهمترین نکته در بحث از "بحثهای داخل تاکسی"، این است که انقلابیون حق ندارند مردم داخل تاکسی و اتوبوس و ... را مسخره کنند؛ چراکه "انقلاب" بدون "مردم" معنا ندارد. این "مردم" هستند که انقلاب میکنند و اگر حامی نظام برآمده از انقلاب بمانند، آن نظام دوام میآورد.
مردم در سال 1357 هم داخل تاکسی بحث سیاسی میکردند و بحثهایشان علیه رژیم شاه بود. آن موقع بحثهای داخل تاکسی شایستۀ تحقیر نبود و الان مستحق تحقیر است؟
در دهۀ نخست انقلاب که بسیاری از مردم با مایلیکهن همسویی سیاسی داشتند، آیا داخل تاکسی دربارۀ سیاست و اقتصاد و سایر مسائل کشور حرف نمیزدند؟ بحثهای سیاسی داخل تاکسی، از کی مصداق "تفکر تاکسیسمی" میشود؟ از وقتی که دیگر بوی "تایید" ندهند و آلوده به "نقد" شوند؟
آریستوکراتها انقلابی نبودند و عامۀ مردم را نیز شایستۀ اظهار نظر دربارۀ سیاست نمیدانستند. با کنشگری سیاسی مردم نیز مخالف بودند. اصولا طبقات بالا از نقشآفرینی تودۀ مردم در سیاست بیزارند چراکه عامۀ مردم را فاقد خردمندی لازم برای مداخله در سیاست میدانند.
دموکراسی در طول تاریخ دقیقا برای تودهنی زدن به "اشرافیت متکبر" پدید آمده است. انقلابها همیشه مدعی دموکراسیاند؛ زیرا انقلاب وقتی رخ میدهد که تودۀ مردم وارد عرصۀ "عمل سیاسی" شوند.
بدون "سیاستورزی مردم"، هیچ انقلابی رخ نمیدهد و هیچ رژیمی ساقط نمیشود. البته کودتا و جنگ، در غیاب مردم، میتوانند نظامهای سیاسی را ساقط کنند؛ ولی انقلاب مستلزم سیاسیشدن مردم است. مردمِ سیاسی نیز طبیعتا دربارۀ سیاست حرف میزنند. در تاکسی، در خانه، در صف نان و مرغ و گوشت.
کسانی که سیاستورزیِ عامۀ مردم را با برچسب "تفکر تاکسیسمی" تحقیر میکنند و در عین حال موقعیت و جایگاهشان را مدیون یک "انقلاب"اند، در واقع در حال تحقیر خودشان هستند. اگر عامۀ مردم "انقلابی" نشده بودند و در تاکسی و اتوبوس و صف نانوایی و کجا دربارۀ "سیاست" حرف نمیزدند، احتمالا مایلیکهن در سی چهل سال گذشته پای ثابت کنسرتهای داریوش بود!
اگر مردمِ داخل تاکسی "سیاسی" نشده بودند، نه خانی آمده بود و نه خانی رفته بود. بنابراین الان به جای فلان خبرگزاری دست راستی، اهالی دربار شاه مشغول تمسخر بحثهای سیاسی داخل تاکسی بودند و با چسباندن برچسب "تفکر تاکسیسمی" بر پیشانی مردم، به آنها گوشزد میکردند که وظیفۀ سیاسی شما سکوت است و اطاعت!