محمد نبهان؛ پژوهشگر علوم اجتماعی
کتاب "سینمای بیچیز" نوشته حبیب باوی ساجد اثری است متشکل از یادداشتهای روزانه چگونگی مقدمات فیلمبرداری فیلم سینمایی "سامی"، تا پرداختن به امور مربوط به فیلم برداری، تا راهیابی به جشنواره های اروپایی و افریقایی، تا نقد ونظرِ هنرمندانِ برجسته همچون "امیرنادری"، "احلام مستغانمی"، و... است.
کتاب کاملاً "بیچیز" و در عین حال بیقاعده بنظر میآید؛ کتابی که ساختار کتابهای همانند خود را در هم شکسته و بیآلایش و در عین حال سمبلیک به جریان هنری / سینمایی میپردازد. کتابی که روزشمار حوادث یک کارگردان و نویسنده "بیچیز"را با تمام مشکلات پیش رویش را گام به گام شرح میدهد.
بی قاعدگی، بیتکلف بودن و در میدان "جامعه بیچیزان" بودن خاصیت این قلم بر شمرده میشود. از منظر جامعهشناختی ما با کُنشگری روبهرو هستیم که در بستر خودٍ میدان، هویت خویش را یافته و خود را با آن بازتعریف میکند، لذا سمبلیک بودن در این خوانش نمیتواند غیر منطقی و دور از ذهن فرض شود.
از سوی دیگر گفتمان خویش را از سطوح مختلف با زوایای متفاوت عُریان میکند و معتقد است که برای کُنش هنری در بستر هنر باید به خویشتن خویش بازگشت و روایتهای بومی را برجسته کرد. در حقیقت این نوع گفتمان، عکسالعملی در برابر کنش دیگری به حساب نمیآید، بلکه این کنش خود زائیده تحرک اجتماعی پیوستهای است که در خود کنشهای جدی "من کیستم؟"را مرتباً بازتولید میکند، و در عرصه صحنه به ماگوشزد میکند.
این نوع اندیشهورزی در ساحت هنری به دنبال روایتسازی نیست؛ بلکه همانندیک مشاهدهگر همه چیز را همان گونه که هست، روایت و درست پا به پای رخدادهای اجتماعی از درون و بیرون حرکت میکند و قائل به روتوش ما حصل حوادث نیست، و در همان حال با مفهوم "همهچیز" برای یک روایت جذاب و دیدنی مخالف است.
به طور مشخص فاصلهجویی نگارنده کتاب مورد مناقشه، از جذب سرمایه اقتصادی برای هنر ورزی به عنوان یک عنصر مداخلهگری که میتواند آن مولفه "بیچیز بودن" را مورد تعرض قرار دهد، به مثابه هشدار دانسته و آن را یکی از عوامل جدی در عدم برقراری یک "گفتمان پویا" و دوسویه میان مخاطبین و هنر ورزان بر میشمرد.
کما این که توسعه ابزارهای تکنولوژی و تطور مهارتهای فنی هنر ورزی را نیز از این مسئله مستثنی نمیداند. لذا باید تاکید کرد که وی گفتمانی با نمایهی هنری اما با امیال اقتصادی و یا تکنولوژیکال را در دنیای مدرن کنونی به عنوان مبنایی تبیین میکند که به ناچار اثر خلق شده را از غایت هنری و اجتماعی خود دور میکند.
بدین سان حبیب باوی ساجد کارگردان اهوازی معتقد است که خلق اثر هنری عُریان و یا "بیچیز" که اتفاقاً همه آن چیزهای غیرحقیقی را در برندارد و در عصر پسامدرن به عنوان یک مفهوم جدید پا به عرصه هنری و اجتماعی گذارده است، میتواند خود "هنر» باشد.
از منظری دیگر هوشمندی نخبگانی عرصه هنری در قبال پرداخت متخصصانه به یک بسته هنری و روایت آن به صورت کاملاً حرفهای، میتواند آزادی پذیرش روایت نویسنده اثر را از وی برباید و اغواگرانه مخاطب را به نقطهای بکشاند که میل دارد. از این رو میتوان مفهوم "سینمای بیچیز" را ازمنظر حبیب باوی ساجد با مفهوم آزادی در پذیرش و تامل در روایت مطروحه از سوی مخاطبین، همگام با عُریانی از امیال مالی و اغواگرایانه در بُعد تکنولوژیکال هنری (در بستر غیرضروری) گره زد.