محسن فرجاد در فرارو نوشت: اگر در گذشته بیشتر مهاجرت، محدود پزشکان عمومی مطرح بود، حالا پزشکان متخصص و فوق تخصص گوی سبقت را از عمومیها ربودهاند. تنها در یک سال گذشته بیش از ۸۰۰ «ماما» به خارج کشور سفر کردهاند. در شرایطی که آمارها از مهاجرت تنها ۸ هزار پزشک و قریب به ۱۰ هزار پرستار تا سال ۱۴۰۰ حکایت داشت، بر اساس آمار اعلام شده از سوی حسینعلی شهریاری، رئیس کمیسیون بهداشت، در دو سال اخیر نزدیک به ۱۰ هزار پزشک که عمده آنها افراد متخصص و فوقتخصص بودهاند گواهی گود استندینگ (Good Standing) یا همان تاییدیه حرفهای (حسن سابقه) دریافت کردهاند.
اینها آمارها و گزارشهای دردناکی هستند که من را به عنوان یک خبرنگار ترغیب کرد موضوع مهاجرت جامعه پزشکی را بدون روتوش و بیواسطه از درون این قشر پیگیری کنم. به سراغ افراد شاغل در حرفه پزشکی و پیراپزشکیای رفتم که قصدی جدیای برای مهاجرت دارند و دیدگاه پزشکان نامی کشور را نیز جویا شدم.
در طول گفتوگوهایم متوجه شدم که جامعه پزشکی از سیاستهای دولتی گلایه دارند و به امید کسب در آمد بیشتر بار سفر به خارج از کشور بستهاند. زمانی به آنها میگفتم که شما بعد از سالها استفاده از امکانات و سرمایههای کشور، میخواهید کشور را ترک و خدمت به مردم را بنا بر رسالت خود انجام ندهید، مشخص بود عذاب وجدان دارند. خود نیز میدانند مهاجرت بر خلاف رسالت و سوگندی است که در فارغالتحصیلی یاد کردهاند.
با ورود هر چه بیشتر به داستان مهاجرت ۱۰ هزار پزشک و پرستار تنها در سال گذشته (۱۴۰۱)، متوجه شدم که کشورهای حاشیه خلیج فارس، کشورهای اروپایی، کانادا و نیوزلند که در وضعیت پساکرونا با کمبود نیرو مواجه هستند برای متخصصان حوزه پزشکی و پیراپزشکی تور پهن کردهاند. برایم عجیب بود که پزشکان با وجود بالا بودن درآمدشان نسبت به رنج عمومی جامعه، همچنان از مساله مالی به عنوان مهمترین انگیزه مهاجرت یاد میکنند، اما آنها هم استدلالهای خاص خود را داشتند همانند پیشنهاد کار سالانه ۴۰۰ هزار دلار از کشور عمان.
با تعمق هر چه بیشتر در ماجرا متوجه شدم داستان هر چه هست و نیست زیر سر این «تورم افسارگسیخته» است. تورمی که مبلغهای ۶ تا ۷ برابری درآمد پزشکان نسبت به حداقل حقوق در کشور را همچنان کمارزش جلوه میدهد. به این باور رسیدم که تنها راهحل ممکن برای مدیریت مهاجرت قشر پزشکی و جلوگیری از بحران در این حوزه، مدیریت مساله تورم است.
با این مقدمات برای پیبردن به اینکه در جامعه پزشکی چه خبر است و چرا طیفی که به عنوان قشر نخبه و البته دارای درآمد بالا شناخته میشوند، برای مهاجرت صف بستهاند، شما را به خواندن ادامه گزارش حاضر و روایتهای مستقیم این جامعه دعوت میکنیم.
1. میان ماندن و رفتن
مرجان یک پزشک متخصص است. با تمام مشکلات و سختیهای حرفهاش، بیش از یک سال است که با جدیت زبان آلمانی میخواند. در درجه اول میخواهد به آلمان و در صورت عدم موفقیت، کشورهای خلیج فارس (به طور خاص عمان) مهاجرت کند.
مرجان میگوید: «مهاجرت برای من یک «انتخاب» است و نه اجبار. با توجه به مزیتهایی که دیدهام مهاجرت را به ماندن و سطح زندگی فعلیام ترجیح میدهم. البته انتخابی برای رسیدن به رویاها نیست، بلکه تنها میخواهم یک زندگی معمولی و استاندارد را داشته باشم.»
دانیال که متولد نیمه دوم دهه هفتاد است، اخیرا در رشته پرستاری فارغ التحصیل شده و در یکی از بیمارستانهای تهران کار میکند. او تازه عقد کرده با نامزدش میخواهند به کشور آلمان مهاجرت کنند. او میگوید: «برای ما مهاجرت با وجود تمامی ریسکها و دشواریهایش تبدیل به یک اجبار شده است. نمیخواهیم در محیطی بمانیم که برای فردای فرزندانمان دغدغه و اضطراب داشته باشیم.»
بهاره، فارغالتحصیل بیوشیمی بالینی بوده و در یک شرکت دانشبنیان داروسازی شاغل است. او از جدی بودن خود برای مهاجرت و اقدام به ارسال مدارک برای کشورهای آلمان، کانادا، فرانسه و سوئد میگوید. بهاره مهاجرت کردن را تصمیمی بسیار سخت میداند، اما معتقد است بدتر از روزهایی نیست که اکنون دارد تجربه میکند.
«محمد» پرستار است. او سال ۹۶ فارغ التحصیل شده و بیش از ۵ سال سابقه کار در بیمارستان دارد. او میخواهد به انگلستان یا نیوزلند مهاجرت کند. البته او دلیل این انتخابها را آسان بودن روند پذیرش میداند و گرنه انتخاب اول او کانادا است. او میگوید: «دوستان و همکارانم قبل از من مهاجرت را در پیش گرفتهاند؛ همه آنها بعد از مهاجرت، رفتن را به من توصیه میکنند.» محمد، در رفتن جدی بوده و تصریح میکند: «بگذارید رُک حرف بزنم. اکثریت قاطع افرادی که در قشر پزشکی و پیراپزشکی که توانایی مالی یا علمی دارند یا در حال مهاجرت هستند یا در فکر آن. این را تجربیات من و همکارانم میگویند.»
دکتر شبنم محمدزاده، متخصص قلب و عروق، فلوشیپ مادرزادی قلب در بالغین و دکتر احمدرضا سروش، متخصص جراحی عمومی با تایید گزارههای مطرح شده از سوی محمد، مرجان و بهاره و دانیال، تاکید دارند: «تغییر شرایط مالی و جایگاه پزشکان موجب شده که اکثریت قریب به اتفاق پرشکان و حتی آنها نیز به مهاجرت فکر کنند.» او میگوید: «برای خود آنها شاید برخی وابستگیها در داخل و نیز باور به خدمترسانی به مردم موجب شده که هنوز در کشور باقی بمانند.»
2. به خاطر یک مشت دلار
مرجان که یک پزشک متخصص است و در یک کلینیک پایتخت ماهانه حقوق دریافت میکند، میگوید: «یکی از دلایل اصلی رفتنم مالی است. در چند سال گذشته درآمد پزشکان به شدت افت پیدا کرده و اکثر پزشکها زندگیهای بسیار معمولیای دارند. حتی بسیاری از ماها توانایی خرید خانه و ماشین هم نداریم. در آمد پزشکان نسبت به تورم رشد چندانی نداشته است. تورم به صورت افسارگسیخته افزایش پیدا میکند، اما زمانی که موضوع افزایش تعرفه و دستمزد پزشکان مطرح میشود، مخالفتهای عمومی بالا میگیرد. در نتیجه به منظور حفظ رضایت عمومی، تعرفهها را به شدت پایین تعیین میکنند.»
مرجان ادامه میدهد: «اکثر کسانی که پزشک هستند، در حالیکه سالها میتوانستند کار کنند مشغول درس خواندن بودهاند. مخصوصا کسانی که تخصص میگیرند، در سن ۴۰ سالگی تازه میخواهند وارد بازار کار شوند. در این سن و با درآمدهای خیلی پایین، به جایی نخواهند رسید.»
دانیال نیز در بیان دلیل مهاجرتاش میگوید: «در ایران نه پول دارید و نه زندگی. زمانی که مهاجرت میکنید نه تنها دغدغه نیازهای اولیه زندگی را ندارید، میتوانید برای آینده تعیین چشمانداز و هدفگذاری هم داشت. یک انسان میخواهد زندگی کند نه این که با داشتن دو درآمد (خودش و همسرش) که نسبت به نرمال جامعه هم خوب محسوب میشود، دغدغه تامین نیازهای اولیه را داشته باشد. شغل پرستاری بسیار سنگین است، ولی درآمد ما به هیچ عنوان مناسب نیست. مهاجرت برای من انتخاب میان بد و بدتر است نه رسیدن به رویاها. فقط میخواهیم یک زندگی معمولی داشته باشیم.»
بهاره که در یک شرکت داروسازی کار میکند، نخستین انگیزه خود از مهاجرت را در ارتباط با مسائل مالی میداند. او میگوید: «با وجود اخذ مدارج عالی تحصیلی، در ازای کاری که انجام میدهد، دستمزدی قابل توجه دریافت نمیکنم. زمانی دریافتی در یک کشور خارجی را با دریافتی خود در ایران مقایسه میکنم، انگیزهام برای مهاجرت چند برابر میشود.»
محمد هم از دشوار بودن کار پرستاری و متناسب نبودن دستمزدش میگوید. او تصریح میکند: «اگر شرایط مناسب بود، انگلستان، نیوزلند و کانادا، حتی اگر در جوار منزلم بودند، هیچگاه نمیرفتم. تا دو سال قبل، وضعیت نسبتا مناسب بود و امیدی به رسیدن به اهدافم داشتم؛ اهدافی همانند داشتن یک منزل یا امید به خریدن یک محل سکونت در آینده. از سال ۹۹ همه چیز تغییر کرد. اگر در گذشته مبلغ دریافتی کارانه ما حدود دو میلیون و پانصد هزار تومان بود، اما با گذشت سه سال، این مبلغ به یک میلیون و ۱۰۰ هزار تومان رسیده است. بیارزش شدن پول را هم اگر کنار بگذاریم، مشخص نیست با چه منطقی این مبلغ را برای ما کاهش دادهاند. حالا بیش از هر زمان دیگری مصمم به رفتن شدهام.
دکتر شبنم محمدزاده هم به عنوان یک پزشک شناخته شده در تخصص خود (قلب) میگوید: «همین حالا من از کشور عمان پیشنهاد حقوق سالانه ۴۰۰ هزار دلار را دارم. کاملا منطقی است که با توجه به سطح درآمد کنونی به مهاجرت و رفتن فکر کنم.»
دکتر احمدرضا سروش، متخصص جراحی عمومی تهران در گفتگو با فرارو معتقد است اینکه دلیل مهاجرت جامعه پزشکی را تنها به مساله پول و درآمد تقلبل بدهیم بسیار نادرست است. او میگوید: «باید پرسید چه دلیلی دارد که با وجود سالها جنگ، زلزله، مصیبتهای مختلف، حالا گرایش به مهاجرت بیش از هر زمان دیگری در میان تمامی جامعه و قشر پزشکان افزایش پیدا کرده است. قطعا متغیرهایی همانند نرخگذاریهای نادعادلانه تعرفهها برای پزشکان، حقوق پایین برای پرستاران، نبود تسهیلات و امکانات برای آنها و... تاثیرگذار هستند، اما مهم این است که باید مطالعهای صورت بگیرد و روند کنونی مهاجرت متوقف شود.»
در ارتباط با موضوع درآمدها، از پزشکان متخصص حداقل حقوقهای دریافتی ماهانه را پرسیدیم که میانگین ۴۰-۵۰ میلیون عنوان شد. یعنی این مقدار حقوق، مبلغی است که پزشکان از آن به عنوان انگیزه برای رفتن یاد میکنند. شاید اگر پرستاران و شاغلان حوزه پیراپزشکی مساله درآمد را مطرح میکردند، منطقیتر به نظر میرسید. بر کسی پوشیده نیست که دریافتی ۴۰ تا ۵۰ میلیون تومان، با وجود تورم جاری در اقتصاد ایران، همچنان رقمی قابل توجه محسوب میشود؛ لذا تقلیل دادن مساله به کاهش درآمد چندان منطقی به نظر نرسد؛ اما شاید در یافت ماهانه چند هزار یورو یا دلار موضوعی نباشد که به آسانی قابل چشم پوشی باشد.
3. بر باد رفته
علاوه بر درآمد، از متغیر پایین آمدن شان و جایگاه پزشکها به عنوان یکی دیگر از عوامل مهاجرت پزشکان یاد میشود. مرجان، به عنوان پزشک متخصصی که در رفتن از ایران جدی است، میگوید: «در چند سال اخیر موقعیت و شان قشر پزشکها با افت زیادی مواجه شده است. متاسفانه نهادهای مسئول خود دستاندرکار اصلی این پروژه هستند و سعی دارند احترام و وجهه پزشک را تنزل دهند. احترامی را که سالهای قبل پزشکان در جامعه داشتند، حالا دیگر احساس نمیکنند. دیدگاههای عمومی منفیای نسبت به پزشکان شکل گرفته است.»
دکتر شبنم محمدزاده هم، یکی از علتهای اصلی گرایش به مهاجرت را تلاش بیوقفه نهادهای دولتی برای بیاعتبار کردن پزشکان میداند. او معتقد است: «تلاشی هدفمند برای پایین آوردن جایگاه پزشکها در جریان است. همین امر موجب شده که احساس امنیت شغلی و شان اجتماعی پزشکان در جامعه، خدشهدار شود. در محیطهای مختلف زمانی که از پزشکان سخن رانده میشود، بلافاصله آنها را به عنوان قشری سودجو، زیادهخواه و غارتگران اموال مردم معرفی میکنند. طبیعی است که رویه موجود در تصمیم پزشکان به ویژه افراد تازه فارغالتحصیل برای مهاجرت بسیار موثر خواهد بود.»
دکتر احمدرضا سروش هم معتقد است: «احترام پزشکان همانند سابق حفظ نمیشود. متاسفانه هجمهای بزرگ علیه آنها در جریان است. از اداره مالیات گرفته تا شهروندان، پزشکان را همچون قشری سوداگر نگاه میکنند. پزشکان در سطح جامعه و هم از سوی نهادهای دولتی به شدت تحت فشار هستند. چنین وضعیتی به طور حتم به عاملی مهم برای گرایش آنها به مهاجرت تبدیل شده است.
4. سرگیجه
دکتر مرجان، تاکید میکند مساله برای من تنها مالی نیست؛ بلکه مسائل موجود در جامعه هم انگیزه من را برای مهاجرت دو چندان کرده است. او میگوید، برای جذب رشتههای پزشکی و پیرا پزشکی در کشورهای سطح اول جهانی و نیز کشورهای خلیج فارس درخواست نیاز بسیار بالا است. زمانی که از یک طرف موقعیتهای مالی مناسب پیشنهادی آنها را میبینم و از طرف دیگر، آن را در کنار موقعیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مناسب آن جوامع قرار میدهم، بارها به رفتن فکر خواهم کرد. طبیعی است که آدمی برای یک زندگی عادی خود و خانوادهاش دغدغه داشته باشد.»
بهاره هم فراتر از مسائل مالی، دلیل دیگر مهاجرت خود را پایین بودن کیفیت کار انجام شده میداند. «یعنی از کاری که انجام میدهم رضایت ندارم؛ چر که آن کیفیت لازم را احساس نمیکنم.» بهاره فکر میکند با وجود سالها تلاش، درسخواندن و مطالعه، جایگاهی در مملکت خود ندارند. او میگوید: «نه تنها نمیتوانم مطابق خواستههای خودم زندگی کنم، بلکه ترسهایی نهفته هر روز در وجودم بیشتر میشوند. حالا روزانه با اضطرابی بزرگ مواجه هستم که آرامش را از من سلب کرده است. نه تنها این آرامش را در زندگی خودم نمیبینم، در زندگی بقیه هم همین امر به وضوح قابل مشاهده است. مساله برای من تنها خودم نیست، بلکه درد برای من یک درد جمعی است.»
محمد هم به عنوان یک پرستار فارغ از مسائل مالی، مشکلات اجتماعی فراگیر در جامعه را دیگر هدف مهاجرت خود معرفی میکند. او میگوید: حقوق دریافتی من ۱۰ تا ۱۲ میلیون است. اگر این حقوق سه برابر هم شود و حتی اگر به ۵۰ میلیون تومان هم برسد، نمیتواند به من آرامش بدهد. با فرض بهبود اوضاع زندگی شخص خودم، نمیتوانم در مضیقه بودن زندگی اطرافیان و دیگر افراد جامعه را که حداقل حقوقی دریافت میکنند، نادیده بگیرم. زمانی که شما نمیتوانید حتی برای فردا هم پیشبینی و هدفگذاری کنید، بسیار طبیعی است که نه یک بار، بلکه هزاران بار به مهاجرت فکر کنید.»
دکتر شبنم محمدزاده نیز با انگشت گذاشتن بر مسائل اجتماعی، از آن به عنوان یکی از عومل موثر در گرایش بیسابقه جامعه پزشکی به مهاجرت یاد میکند و به فرارو میگوید: ««چه چیزی در قشر پزشکان متفاوت است که شما انتظار دارید، چنین اتفاقی در میان آنها رخ ندهد؟ پزشکان هم همانند تمامی افراد جامعه هستند و از مشکلات موجود نیز متاثر هستند.»
محمدزاده در ادامه تاکید میکند: «من به عنوان شخصی که ۱۰ سال در حرفه خود فعالیت دارم، در میان جامعه و قشر همکاران وجهه خاص خود را دارم؛ در نشستهای مختلف همواره یکی از سخنرانان اصلی هستم و مطب شخص خود را دایر کردهام. تمامی این موارد، موانعی جدی برای مهاجرتم هستند، اما زمانی که به آینده فرزند یا فرزندانم فکر میکنم، حتما مهاجرت میتواند گزینه مهمی باشد. همواره این پرسش را از خود میپرسم که آیا در آینده خود را سرزنش نخواهم کرد که چرا در شرایط که میتوانستم آینده فرزندانم را به گونه دیگری رقم بزنم، آنها در کشور نگه داشتم.»
5. تازه کاران
دکتر شبنم محمدزاده در کنار تمامی عوامل بخش بزرگی از درخواستهای مهاجرت را متعلق به پزشکان تازه فارغلتحصیل میداند و میگوید: «فرض را بر این بگیریم یک دانشجوی پزشکی شخصی بسیار تلاشگر و مستعد باشد. او حتی اگر بعد از فارغالتحصیلی در دوره دکتری حرفهای، بلافاصله تخصص قبول شود، در سن ۳۲ تا ۳۳ سالگی تخصص خود را اخذ میکند. این شخص باید چند سال طرح نیز بگذراند تا بتواند در شهر مورد علاقه خود مشغول طبابت شود. این روند یعنی ورود این فرد به بازار کار در سن بالای ۳۵ سالگی. نکته قابل تامل این است، افرادی که در طرح هستند، اجازه دایر کردن مطب ندارند؛ یعنی باید با حقوقی بسیار ناچیز زندگی کنند.»
او در ادامه تاکید میکند: «حالا فرض را بر این بگیرید همین شخص میخواهد دوره فوق تخصص یا فلوشیپ را نیز بگذراند که آن هم چند سال دیگر به طول خواهد انجامید. توجه داشته باشید که این شخص برای ویزیت هر بیمار در مطب، ۱۷۰ هزار تومان دریافت میکند. خود شما قضاوت کنید که باید این پزشک چند روز کار کند و روزانه چند بیمار ببیند تا اجاره مطب، هزینههای جانبی اداره مطب و حقوق پرسنل را بتواند تامین کند. با این روند، عملا داشتن یک کار مستقل برای افراد تازه فارغالتحصیل و جدید ناممکن شده است.»
محمدزاده افزود: «این افراد بیشتر ناچار میشوند به عنوان زیرمجموعه یک فرد (پزشک دیگر) قرار میگیرند که کلینبکها بزرگ دارند و عملا به پزشکان دیگر حقوق ماهانه میدهند. کلیت روند موجود نوعی تضاد میان تصورات ابتدایی یک شخص تازه وارد شده به حرفه پزشکی تا تبدیل شدن به یک کارمند است. وجهه سابق پزشکان با این مضمون که شخص تصور میکرد که به دلیل خدماتاش به جامعه مورد احترام و تکریم است، کاملا رخت بربسته است. همزمان زمانی که فرد خود را در مقام یک کارمند جزء با درآمد پایین میبیند، به طور حتم مهاجرت را در دستور کار قرار میدهد. به طور قطع اگر تازه فارغالتحصیل شده بودم، مهاجرت گزینه قطعی من بود.»
6. پزشک خارجی
افزایش مهاجرت کمسابقه جامعه پزشکی در شرایطی است که اخیرا زنگهای خطر برای کمبود نیروها در بخش بهداشت و درمان به صدا در آمده است. طی یک سال گذشته بارها شنیدهایم که برخی رشتهها همانند جراحی قلب، دیگر داوطلب سطح تخصص ندارند و کرسیهای دانشگاهی این رشتهها سال گذشته خالی مانده است. رخدادی که از نگاه ناظران میتواند در آینده نزدیک نیاز به واردات پزشک را به یک اجبار تبدیل کند.
دکتر شبنم محمدزاده نیز با قطعی ارزیابی کردن نیاز کشور به واردات پزشکهای متخصص طی چند سال آینده، به فرارو گفت: «همین الان در زمینه جراحی قلب با کمبود نیروی متخصص مواجه هستیم. انجمن جراحان قلب ایران به وضوح نسبت به این مساله هشدار داده و تا کنون نشستهای متعددی را در این زمینه برگزار کردهاند. با وجود برداشتن بسیاری از محدودیتها برای ورود به دوره تخصص جراحی قلب، عملا چندان استقبالی از سوی دانشجویان نمیشود. اکثر دانشجویان با آگاهی از وضعیت بازار کار در آینده، به سمت رشتههایی گرایش پیدا کردهاند که درآمدزا باشد.»
دکتر احمدرضا سروش، هم تایید میکند، بسیاری از رشتهها همانند جراحی قلب، طب اورژانس و... دیگر داوطلب ندارند. او بر این باور است که باید مسئولان در عملکرد خود بازاندیشی کنند و ببیند چه کردهاند که این چنین جامعه پزشکی را سرخورده کردهاند. آنها باید بیاندیشاند که چه فاجعه بزرگی در راه است. مساله مهاجرت به هیچ عنوان آثار مثبتی نخواهد داشت. مهاجرت قشر نخبگان ما بدین معناست که هر آنچه را در سالهای گذشته کاشتهایم یکباره درو کنیم.»
دکتر شبنم محمدزاده در بخشی دیگر از گفتههای خود از امکان وقوع پدیده کم سوادی پزشکان در آینده کشور سخن گفت. او با تاکید بر اینکه بسیاری از پزشکهای متبحر بر این عقیده هستند که نسبت به زحمات خود نتیجه لازم را کسب نکردهاند، تاکید کرد: «متاسفانه بسیاری از پزشکهای متخصص و توانمند، راه مهاجرت را در پیش گرفتهاند. زمانی که افراد مستعدتر و توانمدتر خارج میشوند، تنها جماعتی باقی خواهند ماند که احتمالا توانایی علمی و دانش لازم را برای مهاجرت نداشتهاند. اگر سادهتر و صریحتر بگوییم افرادی باقی خواهد ماند از نظر سطح سواد و دانش در سطح پایینتری قرار دارند. همین افراد در آینده نیز میخواهند نسل جدید پزشکان کشور را تربیت کنند.»
* اسامی مرجان، محمد و بهاره مستعار هستند. این اسامی به دلیل این که این افراد نخواستهاند هویت واقعیشان درج شود، تعیین شدهاند.