جنسم از مُهرِ داغِ برجسته
ساحرِ سحرِ سّرِ دربسته
لاک داغی به رنگِ سرخِ مذاب
پاکتِ حُکمِ عشق را دربسته
من برای تبِ تو مطلوبم
بحثِ دلداگیست، مجبورم
رمزها را به من نمی گویی
رازها را سَرَت نمی کوبم
روی پیشانی ام نشانیِ توست
روی پیشانی ات نشانیِ کیست
اشک های حرام می ریزی
زیرِ این سنگِ قبر، میّت نیست
من در این چاهِ ویل، ویلانم
سخت از بودنت پشیمانم
سخت از بودنت پشیمانی
چاره مان چیست؛ من چه می دانم
سخت از سیب و سکه بیزارم
سکه را نذرِ سیب میدانم
کار حوا فریبِ آدمهاست
تو وَ ابلیس را رقیب می دانم
خاطراتت نه گل میانِ کتاب
شکلِ تذهیبِ اسکناسی ماند
در میانِ هجومِ نعره ی تو
بغض با شکوه ای اساسی ماند