روزنامه جوان در سرمقاله خود با عنوان «تجربه هولناک از هویتگریزی کودکان ایرانی» به قلم غلامرضا صادقیان نوشت:
تجربه شخصی من از خطری که احساس هویت ملی کودکان ایرانی را تهدید میکند، خیلی هولناک است. در دوران کرونا گاهی که معلم به بچهها اجازه میداد صدای خود را ببندند، ناگهان گروهی از بچهها-اگر چه برای دقایقی- وارد یک «گیم» میشدند! در فضای کشتار و جنگ و جدال آن بازی که اضطرابی نابودگر هم وسط کلاس درس برای بچهها داشت، یکبار متوجه شدم که فرزندم برای دوستانش که از طریق آن بازی، ارتباط صوتی هم با یکدیگر داشتند، رجز میخواند که «ژاپنی من بهتر از همه شماست»!
گمان میکردم «کره جنوبی غربیشده» در منظومه تخیلاتی نوجوانان ایرانی بهویژه دخترها در صدر قرار گرفته است، اما ژاپنی چرا؟ معلوم شد یک سریال پویانمایی ژاپنی در همان فضای مجازی بسیار مورد علاقه بچههای کلاس است و با وجود زیرنویس، خودشان برخی واژههای پرکاربرد را در ترجمهگر گوگل از ژاپنی جستوجو میکنند! اینجا به این نقطه ویرانگر رسیدم: «معلم ایرانی دارد درسش را میدهد. پدر ایرانی دارد تماشا میکند! بچه ایرانی فارغ از هر دو است! معلم ژاپنی مشغول کار نافذ است!» اکنون روشن میشود سخن رهبرمعظم که «هویت ایرانی و اسلامی و شخصیت ملی را باید در کودکان کشور زنده کنیم»، برآمده از یک نگرانی عمیق است نه یک توصیه مناسبتی.
قبلاً بارها در همین ستون نوشتهام که ما دو آموزشوپرورش داریم که یکی گرگ دیگری است. برای اولی بیشترین بودجه کشور را هزینه میکنیم، اما تبدیل به یک خسارت محض شده است! دومی یعنی همین مؤسسات کنکور و زبان و دیگر مهارتها از دل همین اولی بیرون میآید، چون میخواهند از این خوان گسترده پول دربیاورند. والدین گاهی تا بیستبرابر پولی را که دولت برای بچه آنها در اولی هزینه میکند و در مجموع بیش از نصف بودجه مملکت است، دوباره از جیب خود در آن مؤسسات خرج میکنند تا گذرگاه عبور بچهها از دبستان و دبیرستان به دانشگاه کامل شود. یک خسارت محض و یک نابودی تراژیک که معلوم نیست چگونه بر سر ما ملت فرود آمده است.
بازگردم به تجربه خودم. بچههای دبستانی معمولاً ساعات زیادی را در گیم بهسر میبرند. دوستان زیادی دارم با تحصیلات تکمیلی بالا که ناتوان از کاهش این ساعات در برنامه بچههایشان هستند. در این فضا هرچه هست، هویت ایرانی و اسلامی نیست. پرچم ایران نیست. بوی ایران نمیدهد. برخی ترجیح میدهند بچهها را در مدارس غیرانتفاعی بنویسند فقط بهاینخاطر که بتوانند فرزند خود را ساعات بیشتری در کلاسهای تکمیلی مدرسه نگه دارند تا کمتر در خانه و در مجازی و بازی باشد. اما عجبا که غیرانتفاعیها هم از مدار هویت ایرانی و اسلامی فاصله میگیرند و راه خود را میروند! بههمینخاطر برخی بهاصطلاح انقلابیها با افتخار از تأسیس مدارس خودشان خبر میدهند که این به رقابت موجود دامن میزند و یک چاه ویل دیگر بر سر راه نظام تعلیمی حفر میکند. امیدوارم غیرانتفاعیها هشدار رهبر انقلاب را درباره ضعیفشدن مدارس دولتی، مصادره بهمطلوب نکنند. روح سخن و سمتوسوی نگرانی کاملاً معلوم بود.
اکنون چاره چیست؟ دولتهای سهدهه گذشته به اسم زرنگی، مدارس و دانشگاه را پولی کردند و به اینجا رسیدیم. مدارس پولی هم اگرچه خصوصیسازی محض نظام تعلیمی بهحساب نمیآید، اما به آنها اقتدار میدهد. حالا میگویند واقعاً بودجه کافی هم برای دولتیکردن کامل نظام تعلیمی و تحصیلات تکمیلی نداریم. قبلاً بسیار نوشتهایم که این یک فریب کامل است.
یک مثال: همینحالا بهخاطر خودروساز مفسدهجو که دهها هزار مدیر و کارمند غیرضروری را با حقوق نجومی بهکار گرفته است، صنعت خودروسازی را نابود کردیم. با این خودروهای بیشمصرف سه برابر میانگین جهانی بنزین میسوزانیم. امسال پیشبینی شده مجبور به واردات بنزین شویم. ما که چند سال پیش چند میلیارد دلاری بنزین صادر کردیم، حالا تا واردات دستکم یکمیلیارددلار بنزین هم احتمال میدهند. یعنی پول داریم، ولی آن را آتش میزنیم!
اگر مدیران نظام تعلیمی یک بار زندگی دانشمندان و فیلسوفان بزرگ غربی مثل اینشتین و پوپر یا زندگی نویسندگان انگلیسی مثل خالق «بلندیهای بادگیر» را بخوانند، میفهمند که چرا اروپا اکنون اینجاست. نوابغ علم و فلسفه و ادبیات غربی در دو قرن گذشته با در دستداشتن بالاترین مدرک دانشگاهی و تخصصهای بیهمتا بهخاطر تراکم حضور بزرگان در شغل معلمی مدارس، فقط در روستاهای دورافتاده، شغل معلمی پیدا میکردند و برخی آن را هم نیز به دست نمیآوردند!
باید این نظام دو آموزشوپرورشی را از بن خراب کرد. قانون جدید هم نمیخواهد که قانون اساسی ما همین را میگوید. سرمایهها را باید برد در مدارس. بهترین استعدادها و نوابغ را باید در سر کلاس دبیرستانها و دبستانها نشاند. این کار را ما بسیار بهتر از غرب و شرق عالم میتوانیم بهثمر برسانیم، اما نه با این ساختار و همین فکرهای خراب!