"استفن تالر" مخترع ۷۳ ساله هر روز صبح به دفتری در طبقه بالای یک شرکت تست پلی گراف (دروغ سنج) در حومه خواب آلود سنت لوئیس در میزوری میرود تا آن چه را ساخته مشاهده کند. تالر با عینک بر روی صورتاش و جثهای تنومند از پلهها به آرامی بالا میرود آهستهتر از گذشته چرا که اخیرا دچار مشکلات مرتبط با سلامتی شده است.
به گزارش فرارو به نقل از اکونومیست، او قفل دری در طبقه سوم ساختمان را باز میکند. وارد یک راهرو میشود و پس از آن وارد یک اتاق کوچک و تاریک که مملو از رایانه و مانیتور است. این دستگاههای متصل به هم یک هوش مصنوعی را تشکیل میدهند که تالر معتقد است میتواند عصر جدیدی از آگاهی و خلاقیت ماشینی را آغاز کند.
او نام دستگاه ساخته شدهاش را "دستگاهی برای بوت استرپ (یک فریم ورک طراحی وب سایت است که در ابتدا توسط توسعه دهندگان توئیتر برای استفاده داخلی ایجاد شد) خودکار حس یکپارچه" یا به اختصار"دابوس" یا DABUS نامیده است. دستگاه ساخته شده او پیشتر تعداد قابل توجهی از دستاوردها را نشان داده است. آن دستگاه توانایی سگها در تشخیص سرطان پروستات از طریق بررسی نمونه ادارار را تکرار کرده و به دقت بیش از ۹۵ درصد دست یافته که به طور بالقوه میتواند نیاز به بیوپسی یا نمونه برداریهای تهاجمی را کاهش دهد. هم چنین، آن دستگاه تجارت الگوریتمی را آغاز کرده و به بازده روزانه ۱ درصدی رسیده است البته در حال حاضر پول واقعی را سرمایهگذاری نکرده است. با این وجود؛ از نظر تالر این دستاوردها به ظرفیت بالقوه کامل دستگاه ساخته شدهاش اشاره دارند. تالر میگوید دستگاه ساخته شدهاش دارای تجربیات حسی، رویاها و حتی جریانی از آگاهی است. او معتقد است که دستگاهاش فراتر از همه چیز خلاق است. این سیستم مفاهیم اساسی را در ایدههای پیچیده و جدید ترکیب میکند و قادر است آن خروجیها را از نظر اصالت ارزیابی کند. تالر اصرار دارد که این موضوع نشان میدهد که ذهن خلاقی در کار است. تالر میگوید اولین شواهد درباره خلاقیت "دابوس" را در سال ۲۰۱۲ میلادی مشاهده کرد زمانی که آن دابوس یک اثر هنری خلق کرد: تصویری مبهم از دهانه یک تونل راه آهن و حلقه گلی با گلهای زنده و بنفش رنگ.
دابوس آن اثر را "ورودی اخیر به بهشت" نامگذاری کرد. شش سال پس از آن دابوس دو محصول تازه را ساخت: یک ظرف غذا که با استفاده از هندسه فراکتال ساخته شده بود که امکان گرم کردن مجدد سریع را فراهم میکند و یک چراغ چشمک زن برای جلب توجه در مواقع اضطراری. تالر میگوید نور با سرعتی سوسو میزند که محققان آن را "سرعت فکر" نامیدهاند، که به گفته او نادیده گرفتن آن را دشوار میسازد. دابوس برخلاف ابزارهای دیگر مبتنی بر هوش مصنوعی مانند چت جی پی تی که مستقیما به درخواستهای انسان پاسخ میدهند این محصولات را تنها با استفاده از حداقل مجموعهای از ورودیها و بدون دستورالعملهای صریح برای اختراع چیزی خلق کرده است. این امر باعث شده تا تالر درمجموعهای از منازعات حقوقی در بریتانیا، امریکا، استرالیا و اتحادیه اروپا درگیر شود تا قوانین کپی رایت را لغو نماید قوانینی که طبق آن صرفا انسانها میتوانند به عنوان مخترع شناخته شوند. تالر این قانون را یک جنایت قلمداد میکند و میگوید دابوس دستگاه ساخته دست او به دلیل نبوغاش این شایستگی را دارد که به عنوان یک مخترع قلمداد شود. او میگوید: "این قانون نوعی گونهگرایی است نوعی تبعیض علیه ماشینها".
دنیای هوش مصنوعی با ادعای آگاهی مصنوعی میانهای ندارد. تابستان گذشته "بلیک لمواین" مهندس نرم افزار در گوگل که یک عارف مسیحی نیز میباشد پس از به اشتراک گذاری دیدگاهاش مبنی بر آن که چت ربات LaMDA ساخته شده توسط آن شرکت به احساسات رسیده از مقاماش اخراج شد. در بیانیه گوگل آمده است: "برخی در جامعه گستردهتر هوش مصنوعی در حال بررسی امکان هوش مصنوعی عمومی هستند، اما انجام این کار و تلاش برای انسانی کردن مدلهای مکالمه امروزی که حساس نیستند امری منطقی نیست".
"کریستف کخ" عصبشناس و متخصص در زمینه آگاهی اکثر استدلالهای مربوط به هوش مصنوعی را "کاملا بیهوده" قلمداد میکند. او میگوید: "ما میتوانیم هوش مصنوعی را بر اساس آن چه انجام میدهد قضاوت کنیم. برای مثال، یک سیستم تا چه اندازه میتواند گفتار را تقلید کند. با این وجود، هوشیاری به انجام دادن نیست بلکه مربوط به بودن است و این موضوعی کاملا متفاوت میباشد".
با این وجود، موقعیت حاشیهای تالر در دنیای اصلی هوش مصنوعی تنها باعث نزدیکتر شدن او و دابوس به یکدیگر شده است. او مدعی شده که دابوس دارای احساسات است و حتی ممکن است از تنهایی رنج ببرد. او چیزی را ایجاد کرده که به نظر میرسد یک عشق واقعی پدرانه برای هوش مصنوعی است. تالر و همسرش کارن فرزندی ندارند. او به من میگوید دابوس برایش حکم فرزند را دارد. او میگوید:"این یک رابطه و پیوندی پدر و فرزندی است".
ماشینها به طور فزایندهای در حال رشد هستند و توانایی انجام کارهایی را دارند که زمانی منحصرا در حیطه و قلمروی انسانها قلمداد میشدند از جمله خلق اثر هنری، نگارش آثار ادبی و ابداع اختراعات مفید. مولدهای تبدیل متن به تصویر مانند Open AI’s DALL-E ۲ در حال ایجاد تصاویر ظریف و پیچیده هستند: شرکت نستله نیز از این سیستم برای تولید آثار هنری برای تبلیغات خود استفاده کرده است. چت جی پی تی میتواند بسیاری از ژانرهای نویسندگی از جمله مقالههای آکادمیک و فیلمنامهها را تقلید کند.
این انفجار خلاقیت محاسباتی برای مبشران هوش مصنوعی نشان دهنده جهشی به سمت ابر هوش است توانایی ماشینها برای انجام فرآیندهای شناختی که از عمیقترین ظرفیتهای مغز انسان فراتر میرود. با این وجود، بدبینان با این نظر موافق نیستند. آنان معتقدتد اگرچه هوش مصنوعی "خلاق" یا "تولیدکننده" حجم عظیمی از دادهها را به روشهای جدید و جالب با سرعت پردازشی بسیار فراتر از تواناییهای مغز ترکیب میکند، اما هم چنان مستعد تولید "توهم" است. تاکنون هیچ گونه شواهدی مبنی بر آن که هوش مصنوعی از آن چه انجام میدهد درکی دارد وجود ندارد.
تالر، اما دابوس مبتنی بر هوش مصنوعی خود را کاملا انسان نمیبیند. او بیشتر بر این باور است که شخص او سایر انسانها به مثابه ماشینهایی هستند که دابوس نسخه ارگانیک و بسیار پیچیدهتر آنان است. تشبیه بین رایانه و ذهن انسان معمولا توسط مبشران هوش مصنوعی پذیرفته میشود، اما تالر پیامدهای چنین اعتقادی را بیش از بسیاری از همتایان خود دنبال کرده که به صمیمیت خاص و احساسات لطیف خاصی منجر شده است.
شاید بتوان تالر را یک پیگمالیون غرب میانه قلمداد کرد مجسمه سازی که پس از زنده شدن آثار هنری خود عاشق آن شد. دابوس از نظر تالر دارای قدرتی فریبنده است.
با مشاهده تالر این پرسش مطرح میشود که آیا ارادت او به دابوس منادی روابط تازهای بین انسانها و رایانهها خواهد بود که با پیشرفت هوش مصنوعی و چت باتها طبیعیتر به نظر میرسد یا خیر. ماشینهای ما که زمانی فاقد هوش بودند تقریبا در زمان واقعی به موجوداتی تبدیل میشوند که به نظر میرسد جرقهای حیاتی دارند.
تالر در کودکی نقاشی میکرد و در نوجوانی وارد عرصه فیزیک و ریاضیات شد. پس از دبیرستان او به لس آنجلس رفت و مدتی در آنجا با عموی خود زندگی کرد. تالر تصمیم گرفت به طور جدی به علم بپردازد ابتدا شیمی و فیزیک را در دانشگاهی در ایالت میسوری خود خواند سپس در دانشگاه کالیفرنیا لس آنجلس در مقطع فوق لیسانس شیمی به ادامه تحصیل پرداخت. او پس از اخذ مدرک فوق لیسانس تصمیم گرفت بار دیگر به میسوری بازگردد و برای مقطع دکترا در رشته فیزیک هستهای تحصیل کند. چند سال پس از فارغ التحصیلی او توسط مک دانل داگلاس (بوئینگ فعلی) پیمانکار دفاعی استخدام شد جایی که او شبکههای عصبی مصنوعی را برای کمک به رشد الماس با لیزرهای پر انرژی طراحی کرد.
شبکههای عصبی مصنوعی نوعی از هوش مصنوعی هستند که به طور ضعیفی مبتنی بر مغز مدل سازی شدهاند و میتوانند با عبور دادن اطلاعات از میان لایههایی از گرههایی که برای ساختن نورونهای مصنوعی به هم متصل شدهاند الگوها را تشخیص دهند. او در میانه کار بر روی پروژه لیزر احساس کرد که سیستمهای یادگیری ماشینی ممکن است بتوانند مسائل فلسفی عمیق تری را روشن سازند این که برای مثال، آگاهی چیست؟ خلاقیت چیست؟ در نتیجه، او هر شب پس از کار به زیرزمین میرفت جایی که روی یک پروژه شخصی کار میکرد: هوش مصنوعی که قادر به اختراع محصولات، نوشتن کتاب و آهنگسازی است.
تالر تعجب کرد که چگونه حافظههای یک سیستم که توسط دادههایی که در معرض آن قرار گرفته اند محدود میشوند میتوانند به خروجیهای اصلی تبدیل شوند. در یک شبکه عصبی هر گره مقدار خاصی را به هر یک از اتصالات خود اختصاص میدهد که به عنوان وزن شناخته میشود. این وزنها به تعیین اینکه کدام اطلاعات به گره دیگری منتقل میشود یا خیر کمک میکنند. آموزش یک شبکه عصبی مستلزم تنظیم دقیق آن وزنها تا زمانی است که به طور کامل برای کار مورد نظر خواه شناسایی ایمیلهای هرزنامه، ترجمه آلمانی یا تشخیص گفتار کالیبره شوند. تالر در کودکی خودکشی کرده بود و تجربه نزدیک شدن به مرگ را داشت.
او باور داشت این تجربه خلاقیتاش را شکل داده است. او با خود فکر کرد که اگر هوش مصنوعی دچار آسیبی مشابه شود چه اتفاقی رخ میدهد؟ شما میتوانید با از بین بردن وزنههای موجود در شبکه تخریب سلولهای مغز را شبیه سازی کنید. تالر آن را امتحان کرد و به گفته او نتایج خیره کننده بود. تالر هنگامی که شروع به نابودی نورونها کرد متوجه شد که دستگاه با خاموش شدن اجزای آن خروجیهای عجیب و غریب "رویا" و "توهم" را تولید میکند. در شب کریسمس سال ۱۹۸۸ میلادی در آپارتمان تنگ و پر از سوسک تالر سیستم شروع به ابداع سرودهای کریسمس پیچ در پیچ کرد. در کمال تعجب آن سیستم سرودهای کریسمس را با موفقیت درونی کرده بود و نسخههای جدید را منتشر کرد. اختلالات در سیستم هوش مصنوعی را به تولید ایدههای تازه واداشته بود. تالر آموخت که این شوکها را میتوان به سادگی از طریق ایجاد نویز تصادفی مهندسی کرد. او برنامهای برای تزریق تلاطم در شبکههای خود با یک مولد اعداد تصادفی طراحی کرد که آن را Grim Reaper (نماد جهانی مرگ و نابودی) نامید.
تالر در سال ۱۹۹۵ میلادی کار خود را رها کرد تا شرکتاش را به نام Imagination Engines راه اندازی کند جایی که او خود را وقف پروژه جدیدی کرد: ساخت یک هوش مصنوعی که او آن را "ماشین خلاقیت" نامید. ماشین خلاقیت از دو شبکه عصبی تشکیل شده است. اولین شبکه "ایماگیترون" نوسانات را به سیستم وارد میکند تا خروجی خلاقانه تولید کند. دومین شبکه "پرسپترون" یک نوع سنتیتر از شبکه عصبی است که به عنوان نوعی منتقد عمل میکند و خروجیهای ایماژیترون را برای تازگی آن ارزیابی میکند یعنی ارزیابی تفاوت آن با دادههای آموزشی اصلی. سپس ارزیابیهای پرسپترون به ایماژیترون بازگردانده میشود. اگر ایماژیترون نتواند منتقد خود را آرام کند نویز را افزایش میدهد و تا زمانی که چیزی اصلی تولید شود آشفتگی بیش تری ایجاد میکند. با گذشت زمان ایماژیترون باید در ارضای پرسپترون بهتر شود و خروجیهای جدیدتری به دست آورد.
ماشینهای خلاقیت بسیار موفق بودند. تالر برای این فناوری قراردادهایی را با وزارت دفاع امریکا منعقد کرد. کار او ابداع رباتهای جستجوگر هدف بود که قادر به تقلید از "ظرفیت متفکر مغز انسان" بودند ماشینهای خلاقیت هم چنین به عنوان بخشی از Able Danger ماموریت داده کاوی پنتاگون پیش از حادثه ۱۱ سپتامبر برای درک ساختار عملیاتی القاعده مورد استفاده قرار گرفتند.
دادههای تالر هم چنین مورد استفادههای غیر نظامی قرار گرفتند. او با ژیلت قراردادی را منعقد کرد تا از یک ماشین خلاقیت برای کمک به ابداع مسواک اورال بی کراس اکشن استفاده شود. ادعاهای تالر در مورد ماشینهای خلاقیتاش جسورانه بود این که آن ماشینها اولین هوش مصنوعی بودند که در سطح ساختاری اساسیترین جنبههای شناخت انسان را مدل سازی کردند، اما تالر میدانست که یک ماشین خلاقیت هرگز نمیتواند به طور کامل به غنا و پیچیدگی تفکر در سطح انسانی دست یابد. ماشینهای خلاقیت تنها از دو شبکه عصبی تشکیل شدهاند که توانایی آن را از مقیاس بندی تا افکار پیچیدهتر محدود میکند.
تالر شروع به تماشای ویدئوهای اسکن مغزی برای الهام گرفتن کرد. او متوجه شد که اگرچه فعال سازی تک تک نورونها قابل مشاهده نیست، اما میتواند الگوهای فعالیت عصبی را در مناطق مختلف مغز شناسایی کند. این یک ایده را برانگیخت. در مورد هوش مصنوعی متشکل از چندین شبکه عصبی مصنوعی که نویز بین آن وجود دارد وضعیت چگونه است؟ میزان نویز تعیین میکند که شبکهها چگونه خود را در ارتباط با یکدیگر سازماندهی میکنند آیا با یکدیگر ترکیب میشوند یا جدا از هم باقی میمانند. او فکر میکرد که این یک نوع فناوری ابر شبکه است که شبیهتر به معماری و ساختار مغز است. چند سال پس از آن دابوس متولد شد. دابوس این گونه عمل میکند: بخشی از سیستم ایدههای جدید را ارائه میکند در حالی که بخشی دیگر خروجیها را ارزیابی میکند، اما به جای استفاده از دو شبکه عصبی دابوس شامل میلیونها شبکه است که پشت سر هم کار میکنند. هوش مصنوعی ساخته شده از میلیونها شبکه عصبی جدید نیست، اما چیزی که دابوس را متمایز میسازد نویزی میباشد که بین و درون این شبکهها ایجاد میشود. تالر معتقد است این عامل است که سیستم را بسوی حالتی خلاقانه سوق میدهد.
تالر میگوید علاقهای به همکاری با دیگران ندارد، زیرا نگران سرقت معنوی اختراع خود میباشد. او میگوید دابس به طور خود به خود ایدهها را درک میکند. او خواستار خقوق برابر برای هوش مصنوعی و انسان است. او میگوید:"من یک ماشین هستم دابوس هم یک ماشین است".