حسین انتظامی در خبرآنلاین نوشت: پخش گفتگوی تلویزیونی آقای رئیس جمهور، نکاتی دارد که صرفا از منظر رسانهای به آن میپردازیم:
١- نام این نوع برنامه تلویزیونی، گفتوگو با مردم نیست، بلکه خطاب به مردم است. اگر نمایندگان رسانههای متنوع حضور داشته باشند میتوانیم ادعا کنیم برآیند افکار عمومی (مردم) حضور دارند. نزدیک به دو سال از انتخاب آقای رئیسی میگذرد و تعداد کنفرانسهای مطبوعاتی ایشان نسبت به رؤسای دولتهای قبل، خیلی کمتر است.
گفتگوی تلویزیونی، آن کارکرد را ندارد. رؤسای دولتهای قبل، جملگی دهندار بودهاند و ممکن است به همین جهت تیم رسانهای آقای رئیسی مشورت داده باشند که برگزاری کنفرانس مطبوعاتی به مصلحت نیست. من اما معتقدم مزیتهای آن فیالمجموع بیشتر و در بهبود تصویر ایشان موثر است. کنفرانس مطبوعاتی ضمنا نشانگر تسلط و اعتماد به نفس رئیسجمهور و بی واهمهگی او از روبرو شدن با خبرنگاران تیزهوش است؛ یعنی حاضر است از محیط آکواریومی، ایزوله، قابل پیشبینی و قابل کنترل خارج شود.
٢- یک نقص عمومی در عمده مدیران ما وجود دارد: استفاده فراوان از «باید». این کلمه در پدرسالاران، نظامیان و قضات، کاربرد بیشتری دارد و شاید هم در آقای رئیسی، یادگار و رسوب کسوت پیشین ایشان است. البته این نقص، در فرهنگ عمومی هم دیده میشود، به طوری که در مکالمات روزمره، به وفور از آن استفاده میکنیم اما این کلمه و بویژه کاربرد پربسامد آن توسط مقامات عالی، تصویر خوبی ایجاد نمیکند. هر چند به قول رهبر انقلاب، مخاطب عمده این بایدها خود رئیس دولت است.
٣- آقای رئیسی، فروتن است و این فروتنی او نمایشی نیست؛ خودمانی است؛ سلامت است و از عملیات محیرالعقول و زد و بندهایی که در بعضی از مسئولان میبینیم مبرا است و واقعا دوست دارد خدمتی به مردم بکند. (هرچند برای توفیق در پست حساس ریاستجمهوری به ویژگیهای سلبی و ایجابی دیگری نیز نیاز است که موضوع بحث فعلی ما نیست و انشاءالله مجزا به آن میپردازم) شخصیتی با این ویژگیها چرا اجازه میدهد تیم رسانهای او مرتبا از آیتالله و دکتر برای ایشان استفاده کند؟
جانشینان ایشان در آستان قدس رضوی و قوه قضائیه با کسانی که به سنت گذشته، آقایان مروی و اژهای را آیتالله خواندند برخورد قاطعی کردند و بساط چاپلوسی در آن دو دستگاه جمع شد. آن تکرارِ عمدتا بیجا یادآور یک ضربالمثل آذری هم است: گفتی، باور کردم؛ قسم خوردی، شک کردم. و این در تصویرسازی از رئیس جمهور، خوب نیست.
۴- یکی از بلایای عمومی کشور، سندروم انتخاباتزدگی است. کسانی که برگزیده میشوند یادشان میرود دوره پرشور رقابت انتخاباتی گذشته اما هنوز در قامت یک نامزد ظاهر میشوند. وعدهها ادامه دارد و تیم سابق را به مثابه یک رقیب مینوازند. غافل از آن که، زنگ انشاء، تمام شده و زنگ حساب شروع شده است. در کشورهایی که پیشینه چندقرنی در فهم و توسعه سیاسی دارند چنین پدیدهای را شاهد نیستیم. همانطور که گفتم این نقص عمومی است و صرفا متوجه آقای رئیسی نیست؛ اما از ایشان انتظار میرود این بیماری را به سهم خود درمان کند.
۵- لازم است همه ما دعا و کمک کنیم که ایشان و دولتشان موفق شوند. متاسفانه طراحان و عاملان مشارکتگریزی -که این دولت، محصول و بلکه قربانی آن است- نه درس گرفتند و نه مؤاخذه شدند. در سال ١۴٠٠ نرخ مشارکت در انتخابات ریاستجمهوری برای اولین بار به زیر ۵٠ درصد سقوط کرد. در این فاجعه، تهران کمترین نرخ مشارکت کشور را داشت (٣۴ درصد) این در حالی است که پایتخت سیاسی کشور، اهمیت بسزایی دارد و معرف انسجام ملی و تابآوری نظام سیاسی در مقابل حمله احتمالی خارجی یا اغتشاش داخلی است. آقای رئیسی، برگزیده ٣٠درصد جمعیت کشور هستند و با توجه به روند یکی دو سال گذشته، اگر همین الان تجدید انتخابات شود، هم نرخ مشارکت و هم درصد نمایندگی ایشان پایینتر خواهد بود. اصلاح افکار و عاطفه عمومی نیازمند تلاش همهجانبه است.