روزنامه کیهان نوشت: سران آن کشورهای غربی و پادوهای رسانهای سعودی- صهیونیستی این جبهه که مدتی است به عوامل مزدور و تجزیهطلب برای ایجاد اغتشاش در ایران دخیل بستهاند شاید متوجه نباشند، ظرفیتی به مراتب بزرگتر از این تجزیهطلبان داخل کشور خودشان هستند که حمایت از آنها میتواند، دردسرهای بزرگی برایشان ایجاد کند.
این روزها به دنبال اغتشاشات اخیر در کشورمان، برخی دولتهای غربی (هم در اروپا هم در آمریکا) حساب ویژهای روی عوامل تجزیهطلب در ایران باز کرده و گمان برده بودند که شاید بتوانند با سرمایهگذاری روی این عوامل امنیت و ثبات کشور را خدشهدار کرده و کشور را چند پاره کنند. سران فرانسه و آلمان هنوز هم صراحتاً با تجزیهطلبان دیدار کرده و برای به اصطلاح آینده ایران نسخه میپیچند. سعودی اینترنشنال نیز در اغتشاشات اخیر به دستور مستقیم رژیم صهیونیستی سران وطن فروش گروههای تجزیهطلب را به خط کرده بود و بنابر اعلام آن خبر نگار صهیونیست دستور داشت، با رهبران تجزیهطلبان مصاحبه کند!
«باراک راوید»، خبرنگار صهیونیست به صراحت نوشته بود: «موساد به طور منظم از این رسانه (ایران اینترنشنال) برای جنگ اطلاعاتی خود استفاده میکند.» حمایت سعودی اینترنشنال از پروژه تجزیهطلبی در ایران از سال ۹۷ و به دنبال حمله به رژه اهواز شروع شد. به دنبال این جنایت بود که این شبکه سعودی-صهیونیستی با سران گروهک تجزیهطلب الاهوازیه مصاحبه گرفتند و از یک خط قرمز پررنگ عبور کردند!
اما نکته مهم ماجرا در این است که رسانهها و دولت جمهوری اسلامی ایران از ظرفیت بزرگی که در اروپا و آمریکا و کشورهای معاند برای تجزیهطلبی وجود دارد برای پاسخ به این دشمنی آشکار استفاده نکردهاند و این ظرفیت بزرگ باید بعد از این از سوی رسانههای به خصوص برون مرزی، دولت و دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی کشور به کار گرفته شود. هزینه که برایشان بالا رفت، آنها نیز غلاف خواهند کرد. غلاف کردن اروپا و آمریکا هم یعنی، حذف تجزیهطلبان ایران!
پیش از این وقتی رئیسدولتهای نهم و دهم ضمن حمایت تلویحی از جدایی طلبان «ایرلند شمالی »،«باسک» و جدایی جزیره کوچک «کورسیکا » از فرانسه، خواستار برگزاری رفراندوم در این مناطق شد، غربیها به شدت به این موضوع واکنش نشان دادند. واکنشی که نشان داد این مسئله، میتواند به پاشنه آشیل دشمن تبدیل شود اگر، درست و حساب شده از آن بهرهبرداری شود! اگر از این ظرفیت استفاده شده بود امروز «امانوئل ماکرون»، رئیسجمهوری که گاهی فراموش میکند شلوار خود را بالا بکشد جرات نمیکرد بگوید «از انقلاب بچههای ایران حمایت میکنم.»
از کدام ظرفیتها میگوییم؟
مثل معروفی است که میگوید «کسی که در خانه شیشهای زندگی میکند نباید به دیگران سنگ بزند.» مصداق این ضرب المثل کشور آمریکا و کشورهای اروپایی هستند. در آمریکا طی سالهای اخیر و به دنبال تشدید فضای دو قطبی، «جنگ داخلی» و «تجزیهطلبی» تبدیل به کلید واژههای اصلی نخبگان و رسانههای این کشور شده است.
بعد از حوادث ۶ ژانویه ۲۰۲۱ و حمله طرفداران راست افراطی ترامپ به کنگره این کشور «استفان والت» استاد روابط بینالملل در دانشگاه هاروارد از «تجزیهطلبی در میان آمریکاییها» و «پیامدهای آن» ابراز نگرانی کرد و هشدار داد که: «جنبشهای تجزیهطلب برای مدت طولانی بخشی از صحنه سیاسی آمریکا بودهاند و معمولاً زیاد نیستند. با این حال، برخی نظرسنجیها نشان میدهند که حمایت از طرحهای مختلف جداییطلبی بهطور ناخوشایندی در حال افزایش است...خطر جنگ داخلی را در آمریکا را نباید کاملاً نادیده گرفت... اگر انگیزه تجزیهطلبی در آمریکا شتاب بیشتری بگیرد و این اتفاق بیفتد، حیاتیترین دارایی ژئوپلیتیک ایالات متحده به هدر میرود.»
روزنامه گاردین نیز روز یکشنبه (۱۵ آبان) ۲ روز قبل از انتخابات میان دورهای کنگره آمریکا طی مطلبی با عنوان «آماده شدن شرایط آمریکا برای بروز خشونت سیاسی»، نوشت که آمریکائیان به صورت فزایندهای درباره جنگ داخلی سخن میگویند و نزدیک به نیمی از شهروندان این کشور نگران از هم پاشیده شدن کشورشان در ۱۰ سال آینده هستند.
«باربارا والترز» دانشمند علوم سیاسی آمریکا و نویسنده کتاب «چگونه جنگهای داخلی آغاز میشوند و چگونه آنها را متوقف کنیم» دراین مطلب نوشته بود: «کاربرد عبارت و هشتگ جنگ داخلی در شبکه احتماعی توئیتر پس از حمله ماه اوت(مرداد) ماموران پلیس فدرال آمریکا اف بیای به خانه دونالد ترامپ رئیسجمهوری پیشین آمریکا، ۳ هزار درصد افزایش یافته است.»
وی سپس تاکید میکند که: «آمریکا بدون شک سراسیمه به سوی جنگ داخلی دیگری پیش میرود و تنها مسئله مهم، زمان آغاز آن است. منتظر جنگ داخلی بعدی پس از چرخه انتخابات ۲۰۲۴ باشید که موج بعدی خشونت احتمالا پدیدار خواهد شد. شرط میبندم که جنگ داخلی به همراه تروریسم، جنگ چریکی و پاکسازی نژادی در سراسر ایالات متحده رخ خواهد داد و در پایان مسائل نژادی و نژادپرستی، سراسر این کشور را به آتش خواهد کشید.»
مجله آمریکایی «آتلانتیک» نیز بعد از انتخابات سه شنبه هفته جاری و با اشاره به تشدید خشونت سیاسی طی روزهای اخیر در آمریکا با انتشار مقالهای تاکید میکند که درگیریهای شدید حزبی بین دموکراتها و جمهوریخواهان و همچنین تغییر مداوم توازن قدرت، به وضع طبیعی جدید آمریکاییها تبدیل شده و این کشور را به «ایالات منقسمه آمریکا» تبدیل کرده است.
پیس از آن نوبت به هفته نامه آمریکایی تایم رسید که با اشاره به اوج گیری آزار، حمله و تهدید به خشونت علیه مقامهای محلی و دولتی و خانوادههایشان، نام این کشور را به «ایالات متحده خشونتهای سیاسی» تغییر بدهد: «بیش از ۲۰ مصاحبه با تحلیل گران و مقامهای دولتی آمریکا نشان میدهد که امروزه گستره خشونت با انگیزه سیاسی به صورت هشداردهندهای فراگیر شده و حتی این نگرانی وجود دارد که دورنمای سیاسی این کشور را تغییر دهد.»
نگرانی از تجزیه آمریکا و بروز جنگ داخلی در این کشور زمانی جدیتر میشود که بدانیم در این کشور طبق برخی برآوردها حداقل ۳۰۰ گروه شبه نظامی مسلح با هزاران طرفدار حضور فعال دارند.
راستهای افراطی علیه وحدت اروپا
ریاضت اقتصادی، افزایش نابرابری اجتماعی، بحران انرژی، رکوردشکنی تورم، رکود اقتصادی، افزایش بیکاری، کاهش سطح رفاه، بحران مهاجرت و بحران هویت در اروپا نیز موجب شده که طی ماههای اخیر احزاب راست افراطی قدرت بگیرند؛ مسئلهای که اتحادیه اروپا را با چالشی جدید و جدی مواجه کرده و آینده تیره و تاری را به گفته کارشناسان برای این اتحادیه رقم زده است؛ آن هم در شرایطی که سران اروپا به شدت تلاش میکنند همبستگی خود را در مقابل روسیه در جنگ اوکراین حفظ کنند.
طی ماههای گذشته در انتخابات پارلمانی فرانسه، سوئد و ایتالیا راستهای افراطی جایگاه خود را به شدت ارتقا داده و تبدیل به یک وزنه قوی شدهاند. در انتخابات اخیرا ایتالیا نیز همانطور که نظرسنجیها پیشبینی میکردند، رایدهندگان ایتالیایی به حزبی با ریشههای «نئوفاشیستی» روی خوش نشان دادند.
ظهور و قدرتیابی راست افراطی در اتحادیه اروپا، چالشی برای آینده این اتحادیه محسوب میشود؛ تاکید بر ناسیونالیسم افراطی، مخالفت با جهانی شدن و اشکال مختلف همگرایی اروپایی، حمایت از رهبری اقتدارگرا، بیگانهستیزی و دیدگاههای نژادپرستانه در مورد مسلمانان، رنگین پوستان و اقلیتها از جمله بارزترین ویژگیهای احزاب راست افراطی در اروپا محسوب میشود که در صورت فراگیر شدن قدرت این احزاب در این قاره باید آن را پایانی بر ایده «اروپای متحد» و بازگشت به دوران قبل از جنگ جهانی دوم به حساب آورد.
تجزیهطلبی در اروپا از آلمان تا فرانسه و انگلیس
همزمان با قدرتیابی راستهای افراطی که وحدت اروپا را نشانه رفتهاند، جنبشهای «تجزیهطلب» نیز در قاره اروپا طی دهه اخیر جان تازهای گرفتهاند. بحران اقتصادی ماههای اخیر و رکورد زنی تورم در کشورهای اروپایی که طی چند دهه گذشته بیسابقه بوده نشان میدهد برخی گسلهای جدایی طلبی در کشورهای اروپایی فعال شده است.
به عنوان مثال در همین مهر ماه گذشته شهروندان بسیاری از ایالات شرقی آلمان در سالروز «وحدت آلمان» به خیابانها آمدند و علیه سیاستهای دولت فدرال، تورم و تحریمها علیه روسیه اعتراض کردند. دراین اعتراضها که در بیش از ۱۵ شهر شرقی آلمان برگزار شد معترضان شعار «خودمختاری» سر دادند. که میتوان آن را زنگ خطری برای از بین رفتن «وحدت آلمان» به شمار آورد. با تشدید اعتراضها در مناطق شرقی آلمان مقامات این کشور میگویند نگران وقوع شورشهای خیابانی با تحریک جناحهای راست افراطی هستند.
کوک دوباره ساز جدایی اسکاتلند از انگلیس
در انگلیس نیز وحدت کشور به مویی بند است. بحث استقلال اسکاتلند از انگلیس از دهه ۱۹۷۰ میلادی به صورت جسته و گریخته مطرح بوده است. ولی این موضوع پس از آن به طور جدی مطرح شد که حزب ملی اسکاتلند در انتخابات پارلمانی اسکاتلند درسال ۲۰۰۷ به پیروزی رسید. این حزب سال ۲۰۱۴ رفراندوم استقلال را به راهانداخت هر چند این رفراندوم شکست خورد.
اما احساس استقلالطلبانه در سال ۲۰۱۶ با رفراندوم «برگزیت» دوباره جان گرفت. مردم این منطقه عمدتا به ماندن در اتحادیه اروپا تمایل دارند و مخالف خروج انگلیس از اتحادیه اروپا بودند. اخیراً «نیکولا استورجن» وزیر اول اسکاتلند هم اعلام کرده که در صورت استقلال از انگلیس، درخواست عضویت در اتحادیه اروپا را ارائه خواهد کرد.
به گزارش بیبی سی وی در این خصوص به صراحت گفته: «دیگر نمی توانیم تحت کنترل وست مینیستر (لندن) باشیم. در سال ۲۰۱۴ ما وعده ثبات در ازای عدم رأی به استقلال را دریافت کردیم؛ اما در عوض ریاضت و «برگزیت» (خروج انگلیس از اتحادیه اروپا) نصیب ما شد. اینها مسائل کوچکی نیستند و به اقتصاد، خدمات عمومی و هزینههای زندگی ما لطمات واقعی وارد می کنند.»
بر اساس گزارشها دولت محلی اسکاتلند اعلام کرده برگزاری رفراندوم دیگری جهت استقلال از انگلیس در دستور کار این دولت قرار دارد و در سال ۲۰۲۳ میلادی آن را عملیاتی خواهد کرد. همراه با اسکاتلند دولت بحران زده انگلیس با جریانهای ضد سلطنت و جدایی طلب در ایرلند شمالی و ولز نیز مواجه است. شهریور گذشته وزیر اول «ولز» تصریح کرد که انگلیس بیش از هر زمان دیگری در معرض تجزبه قرار دارد.
«مارک دریکفورد» در پاسخ به سؤالی درباره آینده ولز در صورت استقلال اسکاتلند و ایرلند شمالی از انگلیس گفته: «علاقه فزایندهای برای جدایی از انگلیس در میان افکار عمومی ولز وجود دارد؛ زیرا خطراتی که در آینده این کشور دیده میشود، اجتناب ناپذیر است.»
وی حتی پیشبینی کرد که ایرلند شمالی و اسکاتلند در صف نخست جدایی از انگلیس قرار دارند و به دنبال آن ولز مسیر مشابهی را طی کند: «ولز به طور جدی به گزینههای پیش رو برای جدایی از انگلیس فکر میکند.»
همزمان به گزارش العالم در داخل انگلیس نیز تحرکات گروههای ضد سلطنت پس از مرگ الیزابت، ملکه این کشور افزایش یافته و پایههای قدرت پادشاه جدید را تهدید میکند. آمارها نشان میدهد که نزدیک به یک چهارم مردم انگلیس خواهان پایان نظام سلطنتی در این کشورند. یافتههای موسسه افکار سنجی یوگاو نشان میدهد که ۲۵ درصد انگلیسیها ادامه نظام سلطنتی را برای کشور مناسبت نمیدانند و آمار طرفداران نظام سلطنتی هم از ۲۰۲۰ میلادی کم شده است.
ایتالیا، اسپانیا، لهستان، مجارستان، دانمارک و...
در اسپانیا منطقه کاتالونیا و باسک در صدد جدایی از دولت مرکزی هستند. در ایتالیا نیز جنبشهای جدایی طلب در شمال این کشور فعال شدهاند. حرکت استقلالطلبانه در شمال ایتالیا کاملا انگیزه اقتصادی دارد. شمال ایتالیا، قطب صنعتی و بانکی کشور است و بیشتر «سرانه ناخالص ملی» را تولید میکند. بسیاریها در شمال فکر میکنند که هموطنان فقیر آنها در جنوب با دسترنج آنها زندگی میکنند.
در فرانسه نیز جزیره «کرس» چهارمین جزیره بزرگ در دریای مدیترانه که زادگاه ناپلئون نیز محسوب میشود پرچم استقلالطلبی را برافراشته است. دولت فرانسه به شدت نگران است که در صورت اعطای خودمختاری به این جزیره دیگر مناطق فرانسه نیز ساز جدایی طلبی را کوک کنند. در رومانی، لهستان، مجارستان،دانمارک، بلژیک و اوکراین نیز جنبشهای تجزیهطلبی همچنان به فعالیت خود ادامه میدهند و کافی استاندکی این جنبشهای تجزیهطلب تحریک شوند در آن زمان معلوم خواهد شد که خانه چه کسی از شیشه و روی آب بنا شده است.
مخاطب این گزارش
بیش از هر کسی، مخاطب این گزارش کشورهای غربی هستند که با دمیدن بر آتش آشوبها تمام تلاش خود را برای راهاندازی جنگ داخلی در ایران و در نتیجه، تجزیه کشور عزیزمان به کار بستند و برای رسیدن به این مقصود، هزینهها کردند و اصولها شکستند و خطوط قرمزها رد کردند. آنها بدانند، ظرفیت تجزیه و فروپاشی، بیش از ایران در آنجا، بیخ گوش خودشان وجود دارد. مسئولین محترم کشورمان نیز میتواند دیگر مخاطب این گزارش باشند!