عصر ایران - خردهبورژوازی (Petty Bourgeoisie) در ادبیات سیاسی مارکسیستی، یعنی طبقهای اجتماعی که اعضایش هم مثل اعضای طبقۀ بورژوازی (یا طبقۀ سرمایهدار) بر وسایل تولید خویش مالکیت دارند و هم برای تأمین زندگی خودشان مجبورند مثل کارگران کار کنند.
بنابراین مالکیت خردهبورژوا (یعنی فردی که عضو طبقۀ خردهبورژوازی است) بر وسایل تولید، از وی فردی مدافع مالکیت خصوصی وسایل تولید میسازد اما کار کردن، او را به کارگر نزدیک میکند.
طبقۀ خردهبورژوازی را به دو لایۀ سنتی (مثل آهنگران، خیاطان، نجاران، کفاشان) و مدرن (مثل صاحبان کارگاههای کوچک ماشینهای یدکیسازی، که خود نیز در این کارگاهها به کار مشغولند) تقسیم کردهاند.
خردهبورژوازی همچنین کارمندان بخش دولتی و خصوصی، دهقانان میانهحال و بازرگانان کوچک را هم در بر میگیرد.
مطابق توصیف موجود در ادبیات سیاسی چپ، خردهبورژوا زندگی مرفه اعضای طبقات بالا را ندارد، همواره نیز گرفتار این پندار است که دست کم از نظر اجتماعی مقامی بالاتر از کارگران دارد. اما به نظر میرسد این توصیف بیشتر دربارۀ خردهبورژواهایی صادق است که کارمند هستند نه پیشهور.
بسیاری از روشنفکران و هنرمندان نیز خردهبورژوا هستند چراکه مالکیتی بر وسایل تولید ندارند و فروش محصولات فکریشان نیز موجب رفاه چشمگیر و ارتقای آنها به طبقات بالای جامعه نشده است. یعنی نتوانستهاند با نوشتن یا از طریق هنر، به سرمایۀ مالی درخوری دست یابند که با آن سرمایه به تولید ثروت و کسب سود قابل توجه روزافزون برسند.
چپها این ویژگیها را از خصوصیات و انحرافات خردهبورژواها و بویژه روشنفکران دانستهاند: چسبیدن به دارایی و منافع اندک خویش، فردگرایی، عدم صداقت، از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن، نداشتن قاطعیت و صراحت، نداشتن روحیۀ فداکاری و بلندنظری، در حرف حامی زحمتکشان بودن ولی در عمل در خدمت بورژوازی قرار داشتن، عدم انتقاد از خود، طرز فکر حسابگرانه و کاسبکارانه، تنگنظری و عدم انتقال تجربه به دیگران.
جدا از کارکرد تحلیلی واژه خردهبورژوازی در جامعهشناسی و اقتصاد سیاسی مارکسیستی، اطلاق صفت خردهبورژا (Petty Bourgeois) به کسی، معمولا برای تحقیر و به منظور انتقاد از طرز فکر تاریکاندیشانه در مورد فرهنگ و هنر، تنگنظری و افق دید محدود به کار میرود.
انقلابیگری خردهبورژوایی نیز در ادبیات سیاسی چپ به انقلابیگری کاذبی گفته میشود که از نابهنگامی تاریخی رنج میبرد، چراکه پیش از ظهور پرولتاریا به صورت یک طبقه، حادث شده است و ضمنا طبلصفت است. یعنی این نوع انقلابیگری در گفتار، تهدیدکننده و پرغرور و جسور است اما در کردار، پوچ و توخالی است.
نئومارکسیستها امروزه در تحلیل جوامع سرمایهداری، کمتر از واژههایی نظیر بورژوازی، بورژوا، خردهبورژوازی، خردهبورژوا، پرولتاریا و لمپنپرولتاریا استفاده میکنند.
این واژههای تقریبا منسوخ شده، امروزه چندان علمی قلمداد نمیشوند ولی در بین این واژهها، واژۀ خردهبورژوا طنین معنایی منفیاش چنان زیاد است که برخی آن را مصداق نفرتپراکنی میدانند.
در واقع خردهبورژوا، از نظر منتقدین این واژه، مصداق فحش است چراکه این واژه محصول نوعی نفرت از افرادی است که - به نظر مارکسیستها - باید به کارگران یا پرولتاریا بپیوندند ولی نهایتا کنار سرمایهداران یا بورژواها میایستند.
از این منظر، واژۀ خردهبورژوا، دست کم از نظر منتقدین، چیزی شبیه عبارت "کارگران خائن" است. یعنی کارگرانی که رای میدهند و انقلاب نمیکنند.
حتی اگر کلمۀ خردهبورژوا زادۀ نفرت ایدئولوژیک و مصداق نفرتپراکنی علیه بخشی از جامعه نبوده باشد، در عمل در ادبیات سیاسی مارکسیستی چنین کارکردی پیدا کرده و به همین دلیل نه یک لغت جامعهشناسانه یا اقتصادی، بلکه کلمهای ایدئولوژیک است. یعنی اساسا برای مبارزه و ستیزه با طبقۀ خاصی از مردم در جوامع غیرکمونیستی ابداع شده است و لاجرم کموبیش بوی خشونت میدهد.