۲۴ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۴ آذر ۱۴۰۳ - ۲۰:۲۷
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۶۴۰۴۹
تاریخ انتشار: ۲۲:۴۳ - ۰۷-۰۸-۱۴۰۱
کد ۸۶۴۰۴۹
انتشار: ۲۲:۴۳ - ۰۷-۰۸-۱۴۰۱

آرزوهای مرد شش کیلو و ۵۰۰ گرمی

آرزوهای مرد شش کیلو و ۵۰۰ گرمی
«محمد قادرزاده» این مرد کوچک ایرانی با ۶۴سانتی‌متر و ۷میلی‌متر قد و ۶کیلو و ۵۰۰گرم وزن بعد از ثبت نام خود در کتاب «رکوردهای ایرانی ۱۴۰۰» حالا در مسیر ثبت جهانی رکوردهای گینس قرار گرفته است.
محمد قادرزاده با ۲۱ سال سن و ۶۴ سانتی‌متر و هفت میلی‌متر قد، کوتاه‌ترین مرد جهان است.
 
 روزنامه همشهری نوشت: «روستای «خورخوره» در ۵۵کیلومتری شهرستان بوکان (استان آذربایجان غربی)، جایی‌ است که ۲۱سال پیش، کوتاه قامت‌ترین مرد ایران و جهان در آن متولد شد.
 
«محمد قادرزاده» این مرد کوچک ایرانی با ۶۴سانتی‌متر و ۷میلی‌متر قد و ۶کیلو و ۵۰۰گرم وزن بعد از ثبت نام خود در کتاب «رکوردهای ایرانی ۱۴۰۰» حالا در مسیر ثبت جهانی رکوردهای گینس قرار گرفته است.
 
این داستان مرد جوان و کوتاه‌قامتی است که در یکی از دورافتاده‌ترین روستاهای غرب کشور، آرزوهایی بزرگ در سر می‌پروراند و چشم به راه حمایت‌های نیکوکاران است.
 
تولد با ۸۰۰گرم وزن!
 
خنده‌رو و شوخ‌طبع است. آنقدر که لبخند به جزئی لاینفک از صورتش تبدیل شده و صدای خنده‌هایش اغلب حین گفت‌وگویمان طنین می‌اندازد. اصلا به ‌سبب همین گشاده‌رویی و اخلاق نیک است که بین اهالی روستایشان، به کوتاه قامتِ خنده‌رو شهرت یافته. موهای کم‌پشتش را به‌سمت راست شانه زده و لباس کردی به تن کرده. سایز لباسش ۳ یا ۴ (نوزادان یک تا ۲ساله) است که آن هم باز بزرگ‌تر از جثه‌اش به‌نظر می‌رسد.
 
رنگ لباسش هم همان رنگ مورد علاقه‌اش است که معمولا مشابه آن بسیار دارد. فرکانس زیر و پایین صدایش با لهجه کردی که آمیخته می‌شود، کلمات را اندکی نامفهوم به گوش می‌رساند. برای همین، او کمتر سخن می‌گوید و بیشتر «اسماعیل قادرزاده»، پدر این مرد کوچک بوکانی، گفت‌وگو را پیش می‌برد. گاهی هم که لازم باشد مانند مترجم‌ها، عبارات محدود و کوتاه محمد را با تکرار و زبان ساده، برایمان قابل فهم می‌کند.
 
اسماعیل، در خاطراتش به گذشته بازمی‌گردد. به ۲۲تیر ماه سال۱۳۸۱ که محمد به دنیا آمد: «من و همسرم، قوم‌وخویش نزدیک هستیم. به همین‌خاطر، پیش از تولد آقامحمد، ۲فرزند دیگر داشتیم که از دست دادیم. امکانات در روستای کوچک ما خیلی کم بوده و هست؛ طوری که کمتر کسی از دردسرهای احتمالی ازدواج فامیلی خبر داشت. نه مرکز بهداشت ثابتی، نه دوا و دکتر خوبی. خاتون (اشاره به همسرش و مادر کوتاه‌ترین مرد جهان می‌کند) که درد زایمانش گرفت، با هزار زحمت او را به بیمارستان بوکان رساندیم. دکتر و پرستارها بعد از کلی معاینه و آزمایش، دست به‌کار شدند تا آقامحمد به دنیا بیاید؛ آن هم با ۸۰۰گرم وزن! تا چند ماه در دستگاه بخش مراقبت‌های ویژه نوزادان بستری بود و کسی هم درست و حسابی به ما توضیح نمی‌داد مشکل فرزندمان چیست؛ چرا وزن نمی‌گیرد یا چرا رشد کافی مثل بقیه نوزادها ندارد! گاهی از بعضی پرستارها می‌شنیدیم که امیدی به زنده ماندن این پسرمان هم مانند فرزندان قبلی‌مان نیست. تا اینکه وزن آقامحمد رسید به یک کیلوگرم و بعد هم او را گذاشتند بغلمان و گفتند پسرتان مشکل ژنتیک دارد و بهتر است ببریدش تهران برای مداوای بیشتر. کارگر روزمزد بودم و تنگ‌دست. با کلی قرض و بدهی، همراه خاتون و آقامحمد راهی تهران شدیم. از این بیمارستان به آن بیمارستان؛ از این آزمایشگاه به آن آزمایشگاه! روزگار سختی بود. خدا دیگر بَرشان نَگرداند. از یک طرف غصه بیماری ناشناخته طفلکم و از طرفی روزی تنگ. گاهی فکر می‌کنیم اگر اوضاع مالی‌مان بهتر بود شاید آقامحمد با توجه به این همه پیشرفت علم، درمان می‌شد.»
 
کوتاه قامت اما بااستعداد
 
محمدِ کوتاه قامت، طوری به صحبت‌های پدرش گوش می‌دهد که گویی نخستین‌بار است داستان خود را از دهان پدر می‌شنود. دستان کوچکش را روی هم گذاشته و با چشمان درشتش، صورت پدر را می‌پاید. حالت چهره‌اش از خوشحالی به ناراحتی و برعکس با بازگویی خاطرات پدر، تغییر می‌کند. گاهی لبخند می‌زند و گاهی غمگین می‌شود. اسماعیل ادامه می‌دهد: «چند ماهی گذشت تا اینکه بالاخره پزشکان تهران هم مشکل ژنتیک آقامحمد را تأیید کردند و گفتند که درمان خاصی نمی‌توان برای ادامه رشد جسمی و طبیعی او انجام داد. گفتند که پسر شما با این مشکل ژنتیک متولد شده و با آن هم باید زندگی کند. فقط یادم هست ۳عدد آمپول برای آقامحمد تجویز کردند تا توانایی راه‌رفتن در او تقویت شود. آمپول‌هایی گران‌قیمت که بعد از چند ماه جست‌وجو در ایران یافت نشد و دست آخر به‌واسطه یکی از اقوام پزشکان آقامحمد از یکی از کشورهای اروپایی تهیه شد. با تزریق آمپول‌ها، پسرم توانست راه برود. هر چند هنوز هم پای راستش هنگام پیاده‌روی کمی لنگ می‌زند و گاهی هم درد امانش نمی‌دهد. ضعف بدنی، رشد ناقص و دندان‌های ناکافی هم اذیتش می‌کند اما باز هم خدا را شکر. خدا را شکر که پسرمان انسان خوش قلبی است و بین مردم، محبوب. من و مادرش، یک روز را هم بدون حضور آقامحمد در خانه نمی‌توانیم سر کنیم. مایه نشاط و دلگرمی ماست و اغلب اوقات در ایوان خانه، تکه فرشی می‌اندازیم و ساعت‌ها حرف می‌زنیم و چای می‌خوریم. آقامحمد که حرف می‌زند احساس می‌کنم دیگر هیچ خواسته و آرزویی ندارم جز عاقبت به‌خیری او. همسایه‌ها و فامیل نیز به عشق آقامحمد، دَرِ خانه‌مان را می‌زنند و احوالمان را می‌پرسند. به‌ویژه از آن زمان که جمعی از خیران، نخستین مدرسه روستا را به‌خاطر آقامحمد ساختند. اصلا برکت خانه و روستای ما، آقامحمد است. حتی یک‌بار هم بابت وضعیت جسمانی او به درگاه خدا شکایت نکردم. تا بوده دعا بود و شکر. گاهی هم اگر غمگین و ناراحت می‌شوم فقط از روی شرمندگی برآورده نکردن نیازها و آرزوهای او و ترس از آینده‌اش بعد از مرگ خودم است. پسرم خیلی باهوش و بااستعداد است. همیشه دلش می‌خواسته مدرسه برود و مانند هم‌سن و سال‌هایش خواندن و نوشتن یاد بگیرد اما به هزار و یک دلیل از کمبود کلاس درس در روستا گرفته تا ثبت نام نکردن او به‌علت نقص جسمانی، این آرزو محقق نشد. چون خودم سواد ندارم برای رسیدن آقامحمد به این آرزو بسیار تلاش کردم. یا به آموزش و پرورش بوکان می‌رفتم یا از بهزیستی کمک می‌گرفتم. اما اینها هیچ‌کدام به نتیجه نرسید و یک گوشی دست دوم هوشمند برایش خریدم تا با آن به‌صورت خودآموز چند کلمه‌ای را یاد بگیرد. هر چه یاد می‌گرفت به من و مادرش هم یاد می‌داد.» اسماعیل در صحبت‌هایش همچنین به خرده تراژدی‌های زندگی‌شان نیز اشاره می‌کند و می‌گوید: «بعد از آتش‌سوزی خانه‌مان (ناشی از برق)، آسیب‌دیدگی من (در پی فرو ریختن دیوار حین کار) و بدتر شدن اوضاع اقتصادی‌مان، ماجرای شهرت آقامحمد و ثبت رکوردش به‌عنوان کوتاه‌ترین مرد ایران و جهان پیش آمد. بعد از آن به همت یک نیکوکار، قرار شد هر روز معلم خصوصی از نهضت سوادآموزی آموزش و پرورش شهرستان بوکان به خانه‌مان بیاید و سواد یاد آقامحمد بدهد. در همه این مدت نیز از پیگیری‌های درمانی و پزشکی او غافل نشدیم. چراکه ضعف بدنی، باعث سرماخوردگی‌های مداوم در او می‌شود و باید تحت مراقبت همیشگی باشد.»
 
چشم به لطف خدا و یاری خیران داریم
 
اسماعیل و خاتون (محمدی) با توجه به ازدواج فامیلی و اختلال ژنتیک برای همیشه از فرزندآوری منع شده‌اند. اسماعیل بیشتر توضیح می‌دهد: «مشکل ژنتیک من و همسرم باعث شد تا پزشکان ما را از فرزندآوری منع کنند. ما هم که راضی هستیم به رضای خدا و از طرفی آقامحمد برایمان نعمتی تمام و کمال است، برای همین ترجیح دادیم او تک‌فرزند بماند. حالا درست است که تا به امروز نتوانستیم مهم‌ترین آرزوهایش مانند نقل مکان به شهر با هدف استفاده از امکانات بهتر و بیشتر، فراگیری مهارت رانندگی، با سواد شدن، معلم شدن، ورزشکار شدن و راه‌اندازی مرکز استعدادیابی ویژه افراد توانیاب یا دارای اختلال ژنتیک را برآورده کنیم اما به لطف خدا و یاری خیران چشم دوخته‌ایم تا آقامحمد، فرزند ایران، استعدادهایش شکوفا شود. او برای اینکه سواد خواندن و نوشتن یاد بگیرد تا مدت‌ها، شب و روز گریه می‌کرد و بی‌قرار بود. به‌ویژه وقتی می‌دید همه دوستان و هم‌سن و سال‌هایش به بهانه ادامه تحصیل، شاغل شدن و یا اعزام به خدمت سربازی از روستا مهاجرت می‌کنند. تا اینکه برای اولین‌بار از صدا و سیمای مهاباد آمدند و از مورد عجیب آقامحمد، چند باری فیلم تهیه کردند. بعد آن هم، مسئولان کمیته ثبت رکوردهای ملی ایران با ما تماس گرفتند تا نام او را ثبت کنند. اینها همه اتفاقات خوبی هستند که حتما آقامحمد را در رسیدن به آرزوهایش کمک می‌کند و به اختلال ژنتیکش معنایی متفاوت می‌بخشد.»
 
گفته‌هایی از فرکانس زیر
 
وقتی از این جوان کوتاه قامت بوکانی می‌خواهیم تا چند کلامی برایم صحبت کند، می‌گوید: «روستای ما امکانات اولیه ندارد. گاز نداریم. تابستان‌ها هم آب نداریم. کلاس درس هم که تازگی‌ها نونوار شده. شاید جمعیت روستا به زحمت به ۲۵۰نفر برسد که امیدشان به زمین کشاورزی یا زور بازویشان است. ولی اینها برای رسیدن به آرزوهایشان کافی نیست. آرزو نباید به حسرت تبدیل شود. من ۲۱سال دارم و هنوز آنطور که باید خواندن و نوشتن نمی‌دانم. علتش شاید مشکلات جسمانی‌ام باشد ولی بی‌امکاناتی هم در آن نقش داشته. از کوتاه بودنم نه خجالت می‌کشم و نه آن را مانعی بزرگ برای رسیدن به آرزوهایم می‌دانم. با همین قد کوتاه می‌توانم کارهایی را انجام دهم که خیلی از افراد معمولی توانایی‌اش را ندارند. کارهایی که مسئولان باید هم کشفشان کنند و هم برایش شرایط به روزی را فراهم کنند. امور تبلیغاتی، هنری، فرهنگی و فعالیت در فضاهای مجازی یکی از هزاران کاری است که ظرفیت کشف و بسترسازی دارد. آدم‌هایی مثل من، مهارت‌های خارق‌العاده‌ای دارند که متأسفانه از بین آن‌همه توانایی و مهارت، فقط ثبت رکوردمان به چشم می‌آید. کاش کسی پیدا شود و دستمان را برای رسیدن به آرزوهایمان بگیرد.» او که اوقات فراغتش را با تماشای فیلم، مسابقات فوتبال و گشت‌وگذار در فضای مجازی سپری می‌کند، خیلی کوتاه می‌گوید: «کاش بعد از ثبت رکورد، حمایتی هم در کار بود.»
ارسال به دوستان
۶ ماده غذایی برای درمان طبیعی سرماخوردگی رژیم تمرینی ویژه برای هدفی بلندپروازانه: رونالدو تا جام جهانی ۲۰۳۰! استقلال به دنبال پایان حاشیه‌سازی؛ اعتراض رسمی به سازمان لیگ پس از اتفاقات بازی با مس کرمان لبنان محدودیت‌هایی برای ورود سوری‌ها اعمال کرد مهدی کرمی، ستاره ایرانی وزنه‌برداری؛ دو برنز ارزشمند در بحرین بنزما به امباپه پشت کرد؛ ستاره رئال در رای‌گیری بهترین‌های فرانسه، هم‌تیمی سابقش را نادیده گرفت کاربران اسنپ بانی توسعه کسب‌وکارهای محلی می‌شوند درخواست آمریکا از بغداد برای تحت فشار قرار دادن گروه‌های مقاومت سیما در مرکز طوفان فصل چهارم زخم کاری؛ راز بزرگ و تهدیدهای جدید آیا سقوط اسد می تواند حلب را متحد کند؟ دهمین جلسه رسیدگی به پرونده موسوم به چای دبش سخنگوی گردان‌های قسام: بر اساس اطلاعات ما، اسرائیل از عمد اسیران خود را کشته است افزایش غلظت آلاینده‌های هوای تهران از روز دوشنبه اشتباه سیستمی فیفا، مانع از باز شدن پنجره نقل و انتقالات پرسپولیس شده بود رویترز: روسیه شماری از نیروها و تجهیزات خود را از سوریه خارج کرد