۰۳ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۳ دی ۱۴۰۳ - ۱۶:۲۶
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۴۹۳۴۱
تاریخ انتشار: ۱۱:۴۷ - ۲۷-۰۴-۱۴۰۱
کد ۸۴۹۳۴۱
انتشار: ۱۱:۴۷ - ۲۷-۰۴-۱۴۰۱

قبول قطعنامۀ 598؛ دو روز بعد از گزارش «چرا نباید صلح کنیم؟»

قبول قطعنامۀ 598؛ دو روز بعد از گزارش «چرا نباید صلح کنیم؟»
محسن رضایی اگر می‌دانست هدف هاشمی رفسنجانی چیست شاید قدری واقع‌بینانه‌تر می‌نوشت اما همین به کار هاشمی می‌آمد تا نشان دهد میان واقعیت و آرزوها تا چه اندازه فاصله است.

  عصر ایران؛ مهرداد خدیر- 34 سال پیش و روز یکشنبه 27 تیر 1367 محمدرضا حیاتی گویندۀ اخبار رادیو در ساعت 14 خبری را خواند که ایران و جهان را در شوک فرو بُرد و اندک زمانی بعد موجی از رضایت در جامعه برانگیخت و قیمت دلار در بازار غیر رسمی را تا 60 تومان ( 60 تا تک تومان!) پایین آورد و این شایعه درگرفت شماری از احتکار کنندگان دلار که منتظر رویارویی مستقیم ایران و آمریکا پس از حمله به هواپیمای مسافربری در دو هفته قبل بودند، تا مرز سکته پیش رفته‌اند!


  کثیری خرسند شدند که فرزندان نازنین‌شان قربانی نمی‌شوند و قلیلی برای دلارهای انباشته غضه می‌خوردند و اگر مُرده‌اند نبودند تا ببینند دلار نازنین‌شان 100 و 1000 و 10000 و 20000 را هم در سال‌های آتی درنوردید!

  خبر این بود: «ایران، قطعنامۀ 598 شورای امنیت سازمان ملل برای آتش بس در جنگ عراق با ایران را پذیرفته است» و این به معنی پایان جنگی بود که دو ماه دیگر 8 ساله می‌شد و گمان می‌رفت جز با سقوط صدام حسین و حزب بعث عراق پایان نیابد اگرچه این آرزوی ایرانیان را ارتش‌های آمریکا و بریتانیا 15 سال بعد محقق کردند.


  گویندۀ اخبار بارها گفته این شیرین‌ترین خبری بوده که در طول سی سال کار حرفه‌ای از صدا و سیما خوانده حال آن که در ادبیات رسمی قبول قطعنامه 598 و تن دادن به آتش بس نه شیرین که تلخ و به مثابۀ «نوشیدن جام زهر» است؛ تعبیری که امام خمینی به کار برد تا مسؤولیت پایان جنگ را به رغم سال‌ها شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» و «جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان» شخصا برعهده بگیرد و اجازه ندهد این بحث درگیرد که چه کسی جام زهر و صلح را به امام تحمیل کرد.


  نقل است که اکبر هاشمی رفسنجانی جانشین وقت فرمانده کل قوا به رهبری انقلاب پیشنهاد کرده بود بگذارید من جنگ را تمام کنم و بعد شما را مرا به خاطر آن محاکمه کنید.


  در مستند «قدس ایران» از قول خانم ثقفی همسر امام نقل می‌شود که به او گفتند «این کار دور از جوان‌مردی است و مسؤولیت آن را خود بر عهده می‌گیرم».


34 سال بعد از قبول قطعنامه 598 می‌توان به یاد آورد که تنها دو روز قبل از آن مرحوم حاج محمود مرتضایی‌فر در نماز جمعۀ تهران دربارۀ ضرورت ادامۀ جنگ و تن ندادن به صلح شعار سر می‌داد.

قبول قطعنامۀ 598؛ دو روز بعد از گزارش «چرا نباید صلح کنیم؟»


  یک روز قبل‌تر روزنامۀ کیهان با حروف قرمز به تندی به نهضت آزادی ایران تاخت که چرا یک سال است این گروه سیاسی منتقد ادامۀ جنگ خواستار قبول قطعنامۀ 598 می‌شود. طرفه این که کیهان این یادداشت را در سالروز تصویب قطعنامه در 26 تیر 1366 و در بیان مردود بودن آن نوشته بود و روز بعد ایران پذیرفت.


   همان شب گزارشگر تلویزیون در کوچه و خیابان این پرسش را با مردم مورد نظر در میان می‌گذاشت که «چرا نباید صلح کنیم» و پاسخ‌ها را به سادگی می‌توانید حدس بزنید ولو متولد سال‌های بعد از آن باشید چرا که درهای صدا و سیما همچنان بر همان پاشنه‌ها می‌چرخد و آنچه تعییر کرده دنیای ارتباطات و ظهور اینترنت و شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی است و گرنه اینها همان‌هایند اما جامعه دیگر شده است!


  هاشمی رفسنجانی از میر حسین موسوی نخست‌وزیر خواست گزارش وضعیت اقتصادی را ارایه کند. از محسن رضایی هم خواست فهرست نیازهای خود برای پایان پیروز‌مندانۀ جنگ را بنویسد و فرمانده وقت سپاه لیست پر و پیمانی نوشت که مطلقا با امکانات اقتصادی گزارش نخست‌وزیر نمی‌خواند و البته اگر می‌دانست هدف هاشمی رفسنجانی چیست شاید قدری واقع‌بینانه‌تر می‌نوشت اما همین به کار هاشمی می‌آمد تا نشان دهد میان واقعیت و آرزوها تا چه اندازه فاصله است.


  یک گزارش هم سید محمد خاتمی به عنوان معاونت فرهنگی ستاد فرماندهی کل قوا نوشت که نشان می داد شور و شوق اعزام به جبهه فروکاسته و به خاطر حضور در خاک عراق مانند قبل دفاع از میهن انگیزه‌بخش نیست و تنها تنبیه متجاوز مطرح است یا بحث‌های عقیدتی فراتر از مرزها.


  امام خمینی به این افراد اعتماد فراوان داشت و هاشمی رفسنجانی روی یک برگ دیگر هم حساب کرده بود: مخالفت آیت‌الله منتظری قائم مقام وقت رهبری با ادامۀ جنگ تا جایی که در کنفرانس خبری پس از قبول قطعنامه به نامه های رضایی و موسوی و خاتمی که ظاهرا در آن زمان نباید علنی می‌شد اشاره نکرد اما دو بار با تعبیر «آیت‌الله‌العظمی منتظری» به نظر او استناد کرد تا از شدت رنج و سرخوردگی رزمندگان و فرماندهان اصفهانی و نجف‌آبادی که نقش پررنگی در جبهه‌ها داشتند بکاهد.


  از دلایل دیگر یکی را آن زمان نگفت و حسن روحانی بعدها فاش کرد و دیگری را حتی هاشمی هم شاید نمی‌دانست.


  آنچه هاشمی نگفت و روحانی فاش کرد بیم حملۀ شیمیایی به تهران بوده است. در نوروز 67 میان روحانی و هاشمی مکالمه‌ای در این باره شکل می گیرد و هاشمی ابراز نگرانی می‌کند که اگر در تهران شاهد این اتفاق باشیم فاجعه‌ای بزرگ تر از آنچه در سردشت رخ داد شکل می‌گیرد.


  تکان‌دهنده‌ترین تصویر جنگ در ذهن نویسندۀ این سطور هم مشاهدۀ مجروحان شیمیایی در ورزشگاه آزادی است. نمی‌دانم برای چه کاری رفته بودم اما تصویر آن مجروحان و در آنجا در ذهنم ثبت شده است.


  آنچه شاید هاشمی هم نمی‌دانست و سال‌ها بعد از زبان مهندس بازرگان شنیدم این بود که پس از آخرین دیدار دکتر یزدی با امام در جماران که چون بحث جنگ را پیش کشید اتاق را ترک کرد و بازنگشت آنها از دو کانال دیگر در قم مخالفت خود با ادامۀ جنگ را دنبال می‌کردند.


  اولی آیت‌الله منتظری بود در جایگاه قائم‌مقام رهبری در حالی که رزمندگان جبهه‌ها از او حرف‌شنوی داشتند و در قم این شعار را سر می‌دادند: قائم‌مقام رهبری، آیت حق منتظری.


  دومی اما آیت‌الله شهاب‌الدین مرعشی نجفی بود که در پاسخ به استفتای سرباز مقلد خود که جنگ در خاک عراق چه حکمی دارد دچار تردید شده بود و این عین سخنی است که بازرگان نقل کرد و می‌دانیم پسردایی – پسرعمه بودند و رابطۀ بسیار نزدیکی داشتند.


  آری، 27 تیر 1367 جنگ تمام شد اما در تمام 34 سال پس از آن کسانی کوشیده‌اند جنگ را نه یک استتنا که قاعده بدانند و ادبیات جنگی را بازتولید و آرزوهای برآورده نشده جنگ را جای دیگر دنبال کنند اگرچه اصل آرزو را که سقوط صدام بود آمریکا در نوروز 82 محقق کرد.


  جنگ تمام شد و بعد از آن خانواده های شهیدان و جانبازان هرگز زبان به اعتراض نگشودند که چرا سوم خرداد 61 نه یا چرا 26 تیر 1366 نه که می‌دانستند فرزندان آنان به موجب پیمانی دیگر از جان گذشته بودند و اشکی اگر ریختند و افسوسی اگر بر زبان آوردند به دلایل دیگر و مشاهدۀ جامعۀ طبقاتی و تشدید تنازع و برخورد بود نه به سبب پایان جنگ که به هر حال باید روزی تمام می‌شد.


  سیاسیون هم به جان هم نیفتادند که پایان جنگ در این وضعیت تقصیر که بود بلکه بلافاصله آرمان‌های به محاق افتاده انقلاب 57 به خاطر جنگ موضوع روز شد.


   نگاه به کیهان از مرداد تا دی 67 نشان می‌دهد چه حس و حال متفاوتی درگرفته بود و دوباره بحث آزادی بیان و فعالیت و رقابت احزاب مطرح شد هر چند ادامه نیافت چون بحث سلمان رشدی به میان آمد و در فروردین 68 عزل یا استعفای آیت‌الله منتظری و دو ماه بعد درگذشت امام و انتخاب رهبر جدید و دو ماه بعد رییس جمهوری تازه و دوران سازندگی و فضا به کلی تغییر کرد.


   در سی‌و‌چهارمین سالگرد قبول قطعنامه کاش صدا و سیما آن گزارش را بازپخش کند که گزارش‌گر به سبک و سیاق آقای حسینی بای امروز از مردم می‌پرسید «چرا نباید صلح کنیم» و نمی‌دانم چرا در فضای مجازی بازنشر نشده است.

ارسال به دوستان