دکتر پارسا بهمنی- متخصص روانشناسی
خبر عمل تطبیق جنسیت مازیار لرستانی (با نام پیشین شهره لرستانی) توجهها را به اقلیتی جلب کرده که زیر پوست جامعه زندگی میکنند بیآنکه دیده شوند یا مشکلاتشان برای کسی اهمیت داشته باشد. آنها البته که دستاورد بزرگی دارند؛ امکان عمل جراحی تطبیق جنسیت. چیزی که دیگر اقلیتهای جنسی در ایران خوابش را هم نمیبینند.
با این حال مشکلات تراجنسیتیهای ایرانی به قدری زیاد است که مردان و زنان تراجنسیتی در موارد بسیار، جراحی را تنها گزینه خود میدانند؛ چنانچه به این جامعه رسیدگی بیشتری میشد چه بسا که حتا آمار جراحی در میان آنان کاهش پیدا میکرد. این مشکلات از نداشتن مدارک هویتی متناسب با هویت جنسی آنان تا گیر افتادن در دام به اصطلاح روانشناسان و روانپزشکانی که میخواهند جهتگیری جنسیشان را تغییر دهند متغیر است. کار به جایی رسیده که حتا برخی روانشناسان میگویند با «درمان» افراد اقلیت جنسی و وادارکردن آنان به ازدواج، میتوان بر جمعیت افزود!
تراجنسیتی موقعیتی است که در آن فرد نمیتواند خود را با جنسیتی که با آن به دنیا آمده بازشناسی کند؛ در این وضعیت او جنسیت خود را متعلق به جنس مخالف میداند.
برای نمونه، بدن مردانه دارد، اما خود را زن میشناسد، یا بدن زنانه دارد اما خود را مرد تلقی میکند. این وضعیت با شرایطی که کسی به دلایلی آرزو میکند متعلق به جنسیت دیگر باشد، فرق دارد؛ در واقع در اینجا بحث هویت مطرح است.
تراجنسیتی در زیرمجموعه بزرگتری تحت عنوان جهتگیریهای جنسی قرار میگیرد و در واقع یکی از چندین جهتگیری جنسی است.
افراد، چه همجنسخواه، دگرجنسخواه یا تراجنسیتی با جهتگیری جنسی خود به دنیا میآیند و محیط در شکلگیری آن نقشی ندارد؛ انبوه مطالعات امروزه نشان داده که جهتگیریهای جنسی انسان بر روی کروموزم ایکس قرار دارد؛ به این معنا که از همان لحظهای که اسپرم، تخمک را باردار میکند، جهتگیری جنسی فرد شکل گرفته است.
مشخصه دیگر جهتگیریهای جنسی، تغییرناپذیر بودن آنهاست. در طول زندگی نمیتوان یک فرد را وادار (یا به اصطلاح برخی، "درمان") کرد که به دلخواه رفتاری را انجام دهند که مربوط به هویت جنسی دیگری است؛ برای نمونه یک زن ترنس نمیتواند مردانه رفتار کند یا میل جنسی به زنان داشته باشد؛ هر تلاشی هم که تاکنون در این زمینه انجام شده، شکست خورده و به قیمت آسیب جدی به روان اقلیتهای جنسی تمام شده است. از این رو است که فعلا تنها درمان در دسترس برای نارضایتی جنسیتی که افراد تراجنسیتی (و نه دیگر اقلیتهای جنسی) تجربه میکنند، عمل جراحی است.
پیش از این برای توصیف زنان ترنس از عبارت «مرد به زن» و برای توصیف مردان ترنس از عبارت «زن به مرد» استفاده میشد. این عبارت ها امروزه به دلیل بار تبعیضآمیزشان کنار گذاشته شدهاند. همچنین عبارت «تطبیق جنسیت» نیز جایگزین عبارت «تغییر جنسیت» شده؛ چرا که تغییر جنسیت حامل این تصور تبعیض آمیز است که کسی میخواهد جنسیت خود را تغییر دهد؛ حال آنکه فرد در واقع میخواهد جسمش را با روانش تطبیق دهد.
به عنوان یک متخصص علوم اجتماعی که سالهای درازی را در ارتباط با اقلیتهای جنسی گذرانده است، به این نتیجه رسیدهام که عواملی در درون جامعه ایران مشوق جراحی آنان هستند.
برای نمونه، با اینکه به طور معمول شمار زنان ترنس (افرادی با بدن مردانه که خود را زن بازشناسی میکنند) از مردان ترنس (بدن زنانه/بازشناسی مردانه) به مراتب بیشتر است، این مردان ترنس هستند که بیش از زنان ترنس برای جراحی تقاضا و اقدام میکنند؛ نمونهاش مازیار لرستانی که مردی ترنس در ظاهری زنانه بود.
با توجه به اینکه مردان ترنس میل دارند لباس مردانه بپوشند و شغلهای متناسب با جنسیت روانشناختی خود داشته باشند، با دیواری به نام جنسیت بیولوژیک روبرو میشوند.
از آنجا که زنان در ایران محدودیتهایی همچون پوشش و منع اشتغال به برخی مشاغل را دارند (به صورت عرفی و نه قانونی) به دلیل داشتن بدن زنانه برای داشتن پوشش مردانه به مشکل میخورند. این مورد میتواند از عوامل انگیزهبخش آنان برای درخواست جراحی باشد. همچنین به معدود همجنسگرایانی برخوردهام که برای گریز از فشار اجتماع میل به انجام عمل نشان دادهاند؛ که البته برای آنان چنین عملی جز پشیمانی و سرخوردگی نتیجه دیگری ندارد.
اما یکی دیگر از عوامل اجتماعی که به نظر در این زمینه نقش پررنگی ایفا میکند، موضوع مدارک هویتی است. در بیشتر کشورها با تایید روانشناس و روانپزشک به فرد ترنس اجازه میدهند همه مدارک هویتی خود را بر اساس جنسیتی که خود را بازشناسی میکند، تغییر دهد. چنین امکانی در کشور ما وجود ندارد.
به عنوان یک رواندرمانگر شاهد فشار بی امانی که تراجنسیتیهای ایرانی در بانک، فرودگاه، هتل، بیمارستان و... تجربه میکنند، بودهام. آنها اغلب برای اینکه آرامش بیشتری داشته باشند به پوشش دلخواه خود روی میآورند؛ یک زن ترنس، با آنکه کارت ملی مردانه دارد، لباس زنانه پوشیده و همین باعث سردرگمی متصدی آن سازمان شده است.
در موارد بسیاری دیدهام که چه برخوردهای خارجی از شان و منزلتی که با آنان نشده است. و همین میتواند چنان جبهه هیجانی در افراد تراجنسیتی ایجاد کند، که برای عمل جراحی مصمم شوند. این در حالی است که چنین عملی هم بسیار دشوار و دردناک است، و هم به شدت پرهزینه. راهکار این است که دست کم در این مورد به تراجنسیتیها اجازه داده شود که سبک زندگی دلخواه خود را داشته باشند.
دوم مشکلی که افراد اقلیت جنسی تجربه میکنند مربوط به فقر علم روانشناسی در ایران است. مراجعان بسیاری داشتهام که به همکاران روانشناس و روانپزشک مراجعه کرده و آن همکار محترم خواسته جهتگیری جنسی او را تغییر دهد. در موارد بسیاری حتا پیشنهاد کرده که فرد با فردی از جنس مخالف همبستر شود! چیزی که در هیچکجای اخلاق حرفهای روانشناسی پذیرفته نیست. معلوم هم نیست که آیا آنان موارد اخلاق حرفهای را مطالعه کردهاند یا نه!
به هر صورت تلاشهایی که به جهت تغییر اقلیتهای جنسی شده جز به خودکشی، اختلالات شدید اضطرابی، افسردگیهای شدید و انواع اختلالات خلقی و... منجر نشده است. از این رو است که در برخی کشورها، چنانچه یک درمانگر بکوشد یک فرد از جامعه اقلیتهای جنسی را تغییر دهد، به مجازات تا 10 سال زندان محکوم میشود. از این رو است که مبنای هر مداخله درمانی برای آنان باید بر کمک به پذیرش هویتشان استوار باشد.
در هر صورت نه تنها جامعه ما به سمت پویایی و رشد در زمینه حقوق اقلیتهای جنسی حرکت نمیکند، برخی اصرار دارند فتوای امام خمینی را نیز باطل کنند. فتوایی که به موجب آن از سال 1363، تراجنسیتیها میتوانند با عمل جراحی به جنسیت دلخواه خود دست یابند.
حتا یکی از روانشناسان معروف تهران گفته بود که چنانچه فتوا را ملغا کنیم، میتوان با واداشتن تراجنسیتیها به ازدواج، جمعیت را افزایش داد!
نمیدانم آبشخور این حرفها کجا میتواند باشد. هرچه که هست، قدمی به عقب است و نه جلو. مراجعان بسیاری داشتهام که ازدواج کرده و بعد از مدتی دیدهاند نمیتوانند به زندگی مشترک ادامه دهند. در مواردی هم با داشتن فرزند از همسرشان جدا شدهاند. در نتیجه یک همسر زخمخورده و شوکه باقی مانده با فرزندی که میبیند دو پدر دارد، یا دو مادر! کسی که پیشتر تصور میکرد پدرش است، شده مادرش، و کسی که فکر میکرد مادرش است، شده پدرش!
این است که باید در زمینه اقلیتهای جنسی فکرها را از گذشته بیرون کشید و نگاهها را به آینده دوخت؛ چون قدرت عشق، بیشتر از تابوهای دست و پاگیر اجتماعی است.