عصرایران؛ حبیب باوی ساجد - در پیرانه سری، دود از کنده بلند می شود. در هشتادسالگی و در سی امین فیلمش که به همین اندازه فیلم نوشت های نساخته دارد و یک عمر بی کاری چند ساله میان فیلم سازی اش، از نخستین پلان یقه ات را می چسبد که بنشینی و روایت تصویری اش را ازسال هایی که او زیسته است و آدم هایی که با آن ها زندگی ها داشته است را ببینی و ببینی که وقتی بخواهد، وقتی که پر ازحرف باشد و مساله مند، پراز بغض باشد و رنج گفتن که گفتن تاوان دارد و او شهره به تاوان دادن است، وقتی که با خود سرلج نداشته باشد، تو را می برد به دهه سی، دهه ی پر از حادثه وتحول، به دهه ی نفت می برد؛ نفتی که گفته شد بر سر سفره ی "ما مردم" می آید و از همان وقت شد "امنیت ملی" و این دو واژه تا به امروز طی طریق کرده است که در این طی طریق بدل به جرم شد وچه بسیار جان های شریف به اتهام این جرم!! از جان رفتند.
باری، حالا راوی معترض سال های دور، در دوری ی سال ها از روایت های تصویری خوبش، عاقبت یکی از خوب های سال های اخیرش را جان به تصویر می دهد وآن هم در کهن سالی که دودازکنده بلند می شود.
سال ها پیش وقتی که فستیوال ونیز برنامه ای برای "امیرنادری" تدارک دیده بود، از نادری که متهم شده بود به فراموش کردن گذشته اش، خواسته شد درباره ی گذشته ی سینمایی اش بگوید واین شد که امیرو از تاریخ سینمای ایران باجزئیات گفت وگفت تارسید به "مسعود کیمیایی" و این جا بود که خطاب به طرف ایتالیایی اش گفت "مسعود کیمیایی را می شناسی؟ فرانسیس فوردکاپولای سینمای ایرانه".
باری، حالا کیمیایی (این کاپولای وطنی) با تازه ترین فیلم اش بی آن که قرارش "برخود به رخ کشیدن باشد"، نشان داد که می تواند تصاویری را نشان مان بدهد که خیلی ها با بهترین امکانات نمی توانند؛ نمی توانند چون بخش زیادی از توانستن محصول دانایی ست و دانایی ازتجربه ی زیسته می آید و کیمیایی دوران تازه ترین فیلم اش را به درستی زیسته است و این زیستن هم لاجرم جان به تصویر گرفته است.
خورشید گرفتگی و بانک ملی و پولی که باید مال "ما مردم" باشد که نیست، که افتاده است در دست حکومت ها و حکومت های خودکامه با پول "ما مردم" علیه "ما مردم" برمی خیزند و"ما مردم" وقتی که به دادخواهی برمی خیزیم، به جرم اقدام علیه آن دواژه (امنیت ملی) می رویم که نباشیم! باری، کیمیایی خوب می داند در تازه ترین فیلم اش از کجا شروع کند و کجای قصه را گره بزند و گره گشایی اش کجا باید باشد.
خوب می داند این رند باد و بوران و طوفان دیده، کجای تازه ترین فیلم اش را با تحولات و دادخواهی ها و مطالبات "ما مردم"، "ما مردم قدر نادیده" گره بزند تا فیلم اش با روایت "دیروز" گواه "امروز" باشد. "خائن کشی" بی شک یکی از بهترین های کیمیایی این سال هاست. اصلا مهم نیست سلیقه ی سینمایی ما هست یا نیست. فیلم را با جهان خودش باید سنجید. کیمیایی جهان خودش را دارد.
این جهان حاصل یکی دو روز نیست. عمری ست جهان خودش را خشت خشت ساخته است. این جهان سراسر نوستالژی ست و در این نوستالژی سینما هست، ادبیات هست، رفاقت هست، شعر وترانه و موسیقی هست، اسب و قهرمانان کابویی و مسلسل و هفت تیر و تیر خوردن و پالتو وکلاه شاپو وچاقو. حالا تو بنشین و ببین این جهان خوب جان به تصویر گرفته است یانه؟ اگر جان نگرفته است بگو چرا جان نگرفته است؟ توضیح بده، حرف بزن، قلم بزن، خوشم نیامد که حرف نیست، نقد هم عقیده است، تو حق داری عقیده ات را درباره ی اثر هنری بگویی، اما این که بگویی این آدم ها و این قصه ها قدیمی اند، به تو ربطی ندارد، همان طور که دنیای جدید و آدم های جدیدت برای تو عالی اند، جهان کیمیایی هم برای خودش نقطه ی غایی ست.
تو اصلا خوب نگاه کن، ببین آخرین پلان خائن کشی چیست؟ با چی تمام کرد؟ برخی دیالوگ ها و مونولوگ های خائن کشی تحلیل و تفسیر زمانه ی ماست. حالا این ها را بگذار کنار فیلم برداری ستایش برانگیز، با زوایا و کادرهای استادانه، با نورپردازی های سخت. خائن کشی فیلم شب است، فیلم تاریکی است، فیلم دخمه ها وحجره ها و زندان نمور است.
این ها به درستی درآمده است، با آن همه هنرور و بازیگران اصلی و فرعی. میزانسن های شلوغ. صدابرداری "اسحاق خانزادی" (رفیق سال های سال کیمیایی)، موسیقی "ستاراورکی" یکی ازخوب های فیلم های اخیرکیمیایی ست. تعهد اجتماعی والای ستاراورکی درسال های اخیر(به ویژه در التهاب واعتراض اجتماعی مردم جنوب نفتی جهان) انگار تنه به حال وهوای فیلم می زند.
بازیگران کمدین وبعضا دسته چندم، درناباوری مطلق، به بهترین شکل ممکن در خائن کشی جان به نقش داده اند. فقط ای کاش یک سکانس از فیلم حذف می شد، چرا؟ جایش درجهان فیلم اضافه است. سکانس گفت وگوی سه نفره ی زنانه در پایان فیلم. مخاطب در طول فیلم پی به رابطه ی عاشقانه ی این سه زن برده است، دیگر نیازی به آن گفت وگو نیست.
با این حال، این هم برمی گردد به جهان کیمیایی؛ درست عین رمان"جسدهای شیشه ای" دوست دارد راوی بخشی از ناگفته های زنان به خصوص دردهه ی بیست و دردهه ی سی باشد. این ها امضای اوست در چنین فیلم هایی؛ امضایی که در هشتادمین سال زندگانی اش بنام "دیروز" در رنج "امروز" جان به تصویر گرفته است.