۲۳ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۳ آذر ۱۴۰۳ - ۰۸:۱۶
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۱۹۰۴۴
تاریخ انتشار: ۱۴:۲۱ - ۰۵-۱۰-۱۴۰۰
کد ۸۱۹۰۴۴
انتشار: ۱۴:۲۱ - ۰۵-۱۰-۱۴۰۰

مالیات بر ابوالقاسم؟!

این مطلب در سال 98 در روزنامه "صمت" منتشر شده است ولی با توجه به لایحه بودجه 1401، بازنشر می شود. در این لایحه، میزان مالیات برای سال جدید 61 درصد افزایش یافته است!

*محمد طبیبیان 
اقتصاددان

این داستان که می‌گویم هم مثل بسیاری از داستان‌ها و امثال و حکم، حکمت تجربی و سابقه دارد.

می‌گویند شاه عباس خواست به فردی بخشش کند، گفت: از من چیزی بخواه.

آن مرد هم که به‌فکر نوعی درآمد پایدار بود، گفت: حکمی به من بده که هر کس یک الاغ دارد، یک درهم و اگر الاغ ماده بود، دو درهم به من بدهد.

شاه عباس گفت: درآمد زیادی عایدت نمی‌شود. گفت: در حکم اضافه کن که صاحب الاغ اگر دو زن دارد، یک درهم اضافه بدهد و اگر لنگ بود، هم یک درهم.

شاه عباس پرسید: درباره صاحب الاغ مطلب دیگری نداری؟ مرد که قبلا درباره آن فکر نکرده بود، گفت: اضافه کن که اگر اسم او ابوالقاسم بود، یک درهم اگر یک چشمش هم کور بود، یک درهم بدهد.

مرد حکم را گرفت و برای دشت به خیابان چهارباغ رفت. نخستین کسی که سوار الاغ از آنجا عبور کرد را گرفت که یک درهم بر حسب حکم شاه بده. مرد به التماس افتاد که این الاغ کلا یک درهم نمی‌ارزد. وقتی معلوم شد یک چشمش هم کور است، ضابط گفت: یک درهم دیگر هم طبق حکم بده.

گفت: من پایم لنگ است و مجبورم با این الاغ رفت‌وآمد کنم، به من رحم کن و دست از سرم بردار.

مرد گفت: باید یک درهم دیگر هم بدهی که می‌شود، سه درهم. در این کشمکش معلوم شد، الاغ ماده است. مرد گفت: یک درهم دیگر هم باید بدهی می‌شود، چهار درهم. یک عابر که از آنجا عبور می‌کرد و ماجرا را می‌دید به صاحب حکم گفت: به این بیچاره رحم کن، دو زن دارد.

صاحب حکم گفت: باید پنج درهم بدهی. جار و جنجال توجه عابران را جلب کرد و آشنایی به مرد الاغ سوار گفت: ابوالقاسم موضوع چیست؟ و صاحب حکم گفت: اسمت هم ابوالقاسم است، طبق حکم شاه می‌شود، شش درهم.

مرد بیچاره گفت: پس بگو، این مالیات بر ابوالقاسم است و الاغ را گذاشت و با پای لنگ فرار کرد.

بسیاری از صاحبان کسب‌وکار و درآمد هم در کشور ما به‌دلیل انواع عوارض و مالیات و تامین اجتماعی و هزینه‌های شهرداری و... الاغ را گذاشته‌اند و فرار کرده‌اند؛ یعنی کارگاه و کارخانه و شرکت خود را بسته‌اند یا خواهند بست.

یک روز صحبت از دریافت مالیات از خانه‌های خالی است، یک روز مالیات از سپرده‌های بانکی، یک روز از موجودی زیورآلاتی که خانم‌ها در خانه دارند، یک روز عوارض خروج، یک روز مالیات خروج مازاد بر عوارض خروج، یک روز مالیات بر اموال غیرضروری، یک روز مالیات بر اضافه شدن ارزش سهام و اموال (در شرایط تورمی این خود می‌شود واویلا)...!!! حال فکر می‌کنید، مالیات بر ابوالقاسم شوخی بوده است؟

اینکه به بهانه‌های گوناگون و واقعا هم بهانه، از مردم پول گرفته شود و دلیل آن هم این باشد که دولت (حکومت) نمی‌خواهد یک بازسازی در ساختار مالی خود انجام دهد و پیوسته چشم به منابع مردم و دریافت آن دارد، پیامدهای ناهنجار اقتصادی گوناگونی به بار می‌آورد. به‌زودی معلوم خواهد شد که داروغه ناتینگهام هم نمی‌تواند مردم را بتکاند و چیزی حاصل کند.

در بحث‌های منطقی، گویا چنین است که ابتدا یک یا چند پایه مالیاتی تعریف می‌کنند، مثل ثروت یا درآمد (یا مصرف) منطقا بخش‌هایی از آن را برای اطمینان از تامین زندگی مردم معاف و با نرخ‌ها و شیوه‌های مشخص از مازاد مالیات می‌گیرند. مالیات وصله پینه‌ای آسیب‌رسان، کم‌بازده و فسادآور است.

بعد می‌شود صحبت عوارض، عوارض در سنت مالی کشور ما در مقابل ارائه خدمات خاص دریافت می‌شود. مثل عبور از اتوبان که حفظ خدمات‌رسانی آن هزینه نگهداری و تعمیرات را لازم می‌کند. دریافت عوارض بدون مشخص بودن خدمات بی‌معنی؛ یعنی غیرعادلانه است. سال‌هاست روی قبض برق و مانند آن رقم‌هایی اضافه و دریافت می‌شود به‌عنوان نمونه، صدا و سیما، کاملا غیرمنطقی و غیرعادلانه.

این حقیر و بسیاری دیگر اصولا تلویزیون نگاه نمی‌کنیم، چرا باید پول بدهیم؟ یا برخی باید پول بدهند برای برنامه‌هایی که تایید نمی‌کنند در پخش آن هم نظری ندارند. پول باید بدهند برای یک تشکیلات عریض و طویل ناکارآمد که شبکه‌های مشابه بین‌المللی با ده‌ها میلیون بیننده کسری از فضای اداری، ساختمان و کارکنان آن را هم ندارند.

هم اکنون بسیاری از پرداخت‌ها از جمله مالیات موسوم به مالیات ارزش‌افزوده قابل توجیه نیست. حال چگونه باید به‌فکر یافتن راه‌های جدید برای تکاندن کیسه مردم باشیم؟

ارسال به دوستان