۰۳ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۳ دی ۱۴۰۳ - ۰۸:۱۴
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۱۷۴۰۷
تاریخ انتشار: ۱۳:۱۱ - ۲۳-۰۹-۱۴۰۰
کد ۸۱۷۴۰۷
انتشار: ۱۳:۱۱ - ۲۳-۰۹-۱۴۰۰
زین کاروانسرای، بسی کاروان گذشت

در نقد نماینده‌ای که گفت از ایران بروید

در نقد نماینده‌ای که گفت از ایران بروید
نایب رئیس اول کمیسیون اقتصادی مجلس این نکات نغز سیف را از یاد نبرد که: «بادی که در زمانه بسی شمع‌ها بکشت/ هم بر چراغدان شما نیز بگذرد/ زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت/ ناچار، کاروان شما نیز بگذرد».

عصرایران؛جمشید گیل- یکی از عجایب زندگی در ایران، تلاش برای اثبات این نکته است که ایران کشور ایرانیان است و هر کسی به صرف ایرانی بودن، حق دارد در ایران زندگی کند.

اینکه فلان نمایندۀ شورای اسلامی گفته است اگر افرادی به دنبال آلات موسیقی هستند می‌توانند از ایران بروند، اساسا حرف تازه‌ای نیست. دو سال قبل هم یکی از مجریان شبکۀ افق گفت مردم ایران زندگی سلحشورانه را دوست دارند و اگر کسی این سبک زندگی را نمی‌پسندد، می‌تواند از ایران برود.

پیشترها نیز آدم‌های مشهور دیگری از این حرف‌ها زده بودند. حالا هر یک به دلیلی. هر یک از این حضرات چیزی را خوش داشتند و به کسانی که آن چیز را ناخوش داشتند، گفتند اگر خواستۀ ما را نمی‌خواهید، لطفا از ایران بروید جای دیگری زندگی کنید! جان کلام، در همۀ موارد، چیزی جز این نبوده.

فارغ از اینکه هر بار چه کسی و به چه دلیلی چنین حرفی زده، این نکته کاملا روشن است که چنین ادبیاتی، برآمده از "گردن‌کلفتی سیاسی" است. بویژه اگر دقت کنیم که در همۀ مواردی که چنین سخنی بیان شده، مخاطب سخن مردم عادی بی‌سلاحی بودند که دستشان از مناصب قدرت سیاسی هم کوتاه بوده.

گویندۀ چنین سخنی "احساس قدرت" می‌کند و به خودش حق می‌دهد که به هموطنانش بگوید اگر نظر مرا قبول ندارید، از ایران بروید. تا کسی احساس قدرت نکند، جرات نمی‌کند با چنین ادبیاتی سخن بگوید.

کسانی که با این ادبیات با خلق‌الله حرف می‌زنند، احتمالا به دلیل رفت و آمد مکرر به مراکز قدرت، فراموش کرده‌اند که خودشان نیز مثل سایر ایرانیان روزی در یکی از محلات این یا آن شهر ایران به دنیا آمده و بزرگ شده‌اند و فردی بوده‌اند همانند سایر افراد. گیرم با اندکی تفاوت در قد و قیافه و خصلت‌ها و عادت‌های انسانی.

بدبختانه، حضور در مراکز قدرت، ممکن است هر فردی را دچار حس "برگزیدگی" کند. یعنی او به چاه این توهم فرو افتد که برگزیدۀ خداوند یا تاریخ است و اگر الان کمی بالاتر از دیگران نشسته، لابد مستحق لطف آن نیروی برتری بوده که اسمش را بسته به عقیده‌اش ممکن است "خداوند" یا "تاریخ" بگذارد.

اما چنین توهمی چیزی جز چاه ویل نیست؛ چراکه اکثر این برگزیدگانِ خیالی، به گواهی تاریخ، دیر یا زود از "یُسر" به "عُسر" رسیده‌اند. اینکه قرآن می‌گوید «فَاِنَّ معَ العُسرِ یُسرا/ اِنَّ معَ العُسرِ یُسرا» بی‌دلیل نیست. این تکرار عسر و یسر در دو آیه، به قول عابد الجابری، دلالت بر گردش روزگار و رسیدن دشواری‌ها و آسانی‌ها از پی یکدیگر است و این چرخه را منتهایی نیست و این رسم روزگار است.

در سورۀ آل عمران هم آمده است: وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَینَ النّاس (این روزگار را در میان مردم می‌گردانیم.

روزگاری، روزگار بر وفق مراد محمدرضا شاه بود و او با گردن‌کلفتی سیاسی به مردم ایران می‌گفت اگر کسی نمی‌خواهد عضو حزب رستاخیز باشد، از ایران برود. الان هم مجری شبکۀ افق یا فردی که فقط به لطف قهر اکثریت مردم با صندوق‌های رای بر کرسی نمایندگی مجلس تکیه زده، قول مشعشع شاه پهلوی را تحویل مردم ایران می‌دهند.

اما خوشبختانه قرآن وعده داده است که روزگار میان مردم می‌گردد! آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست، مجری افق و نمایندۀ اقلیت که جای خود دارند!

باید به نایب رئیس اول کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی توصیه کرد قصیدۀ مشهور سیف فرغانی را بخواند و این نکات نغز سیف را از یاد نبرد که: «بادی که در زمانه بسی شمع‌ها بکشت/ هم بر چراغدان شما نیز بگذرد/ زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت/ ناچار کاروان شما نیز بگذرد».

در مجالس و دولت‌های پیشین هم کسانی بودند که از تکیه زدن به صندلی قدرت خوش‌خوشانشان شده بود و لحن و ادبیاتشان به هیچ وجه شبیه خادمان ملت نبود.

یکی از سیاسیون مشهور، که روزگاری جزو وزرای این کشور بود، تعریف می‌کرد که در دوران وزارتش، روزی از موضع قدرت با یکی از زنان کارمند وزارتخانۀ تحت امرش با "ادبیات سَروران" حرف زده بود و نهایتا هم او را اخراج کرده بود و بعدها، وقتی که کارش به زندان کشید و پس از تحمل چند سال حبس، از زندان آزاد شد، همان زن مظلوم را در جایی دید و او به یادش آورد که آن روز که بر اسب قدرت بودی، با من چنان گفتی و چنان کردی، امروز نیز تاوان همان روز را داری می‌دهی.

خلاصه اینکه، سوار به روز بی‌اسبی‌اش هم باید بیندیشد و در ایام مراد، باد نکارد تا به وقت نامرادی، طوفان نصیبش نشود.

اما از همۀ این‌ها که بگذریم، آیا این همه ناکارآمدیِ دستگاه‌های گوناگون و فشار اقتصادی بر مردم مغبون، برای خلق نفرت در دل خلق‌الله کافی نیست که این ادبیات نفرت‌انگیز را هم به آن ضمیمه می‌کنید؟ از تلنبار شدن نفرت بر نفرت، پایه‌های هیچ قدرتی استوار نمی‌شود.

چنین ادبیاتی، قطعا موجب نمی‌شود که همۀ ایرانیان مخالف طرز فکر شما از کشور خارج شوند. پس بیهوده مردم ناراضی را ناراضی‌تر نکنید.

ارسال به دوستان