شاید تصور کنید اکبر خرمدین و همسرش، فقط دو فرزند خود و دامادشان را به قتل رسانده و جسدشان را مثله کردهاند اما اگر طی روزهای گذشته قدری دقیقتر فضای مجازی را رصد کرده باشید میبینید که ابعاد جنایت این دو نفر فقط محدود به اعضای خانواده نبوده و در واقع با کاری که کردهاند، مفهوم «پدر و مادر» را هم از دم تیغ گذراندهاند.
به گزارش ایسنا، این چند شوخی توییتری را با هم بخوانیم: «فعلا از دست پدر و مادرا چیزی نخورین، به کنترل تلویزیون و کولر هم کاری نداشته باشید، محض احتیاط با برادر و خواهرتون نوبتی تا صبح نگهبانی بدین تا ببینیم چه خاکی باید تو سرمون بریزیم»، «دستگیره اتاقمو با نخ وصل کردم به شاتگان»، «اگه یه روز مامانم منو بکشه دفاعیهش اینه: چی بگم جناب قاضی؟ به نظر شما وضع اتاق یه دانشجو باید این باشه؟»، «آقا اون سوالِ "چگونه بمیریم بی آنکه پدر مادر بفهمند" فعلا کنسله، الان تمرکز کنید روی اینکه چطوری زنده بمونیم بی آنکه پدر مادر بفهمند».
دهها و صدها جملات بهظاهر طنزآمیز را به این چند توییت اضافه کنید و سری به استوریهای دوستان و دور و بریهای خودتان بیندازید تا ببینید چگونه ما داریم شوخی شوخی به مقوله «پدر و مادر» میتازیم و پدر و مادرها چگونه دارند جدی جدی زیر بار این شوخیها میشکنند.
یک بار دیگر ببینیم چرا اساسا خبر جنایت پدر و مادر بابک خرمدین اینقدر برایمان جالب بوده و آن را دنبال میکنیم. پاسخ ساده است؛ چون علاوه بر ارزش خبری برخورد و شهرت، یک ارزش خبری مهم به نام «استثنا» دارد. به زبان سادهتر، چون چنین رویدادی بسیار کم اتفاق میافتد یا در این مورد خاص، میتوان گفت لااقل طی ده بیست سال اخیر با این حجم از قساوت اتفاق نیفتاده است، برای همه مهم شده و به چشم یک پدیده به آن نگاه میکنند. پس بنا به قاعده «النادر کالمعدوم - آنچه بسیار کم است مانند چیزی است که اصلا وجود ندارد»، اجازه نداریم به آن عمومیت بدهیم و بگوییم وقتی یک پدر و مادر با فرزندان خود چنین میکنند، پس ممکن است همه پدر و مادرها با فرزندانشان چنین کاری کنند!
چرا این روزها سوی دیگر ماجرا را نمیبینیم؟ چقدر درباره خشونت فرزندان علیه والدین اطلاع داریم؟ علاوه بر اخبار فراوان حوادثی مبنی بر قتل پدر یا مادر یا هر دو توسط فرزندان، بسیاری از این خشونتها اعم از کلامی، عاطفی، مالی و فیزیکی را در قبال پدر و مادرهای خودمان یا دور و بریهایمان به راحتی میتوانیم ببینیم.
خانههای سالمندان، امروز مملو از ساکنان پیر و ناتوانی است که فرزندانشان آنها را در گوشهای رها کردهاند و سالی یک بار هم به آنها سر نمیزنند تا چشمشان به در خشک شود. در همین روزهای کرونایی، این پدر و مادرها هستند که برای تامین نیازهای خانواده و بیش از خودشان، تامین نیاز فرزندانشان، با حضور در محیطهایی که بعضا بسیار پرخطر هستند، تلاش میکنند که فرزندانشان در آسایش باشند.
کم هستند پدرهایی که دستشان از شدت کار طاقتفرسا، پینه بسته و زخمی شده یا حتی جان خود را دادهاند تا مبادا فرندانشان کوچکترین کمبودی احساس کنند؟ کم هستند مادرهایی که سر سفرههایی که چندان پر و پیمان نیست، الکی میگویند سیر هستند و میل ندارند تا مبادا فرزندانشان گرسنه بخوابند؟ آیا خاطراتی که اغلب ما - تاکید میکنم اغلب ما و نه لزوما همهمان - از پدر و مادر خود داریم، خاطراتی توأم با مهربانی و فداکاری است یا کتک و آزار و شکنجه؟
واقعا این چه بیانصافی عمومی است که امروز به خاطر یک اقدام جنایتکارانه کاملا استثنایی، به شوخی یا حتی جدی داریم در توهین به پدر و مادرهایمان و جایگاه و مفهوم «پدر و مادر» با هم رقابت میکنیم؟ عجیب است که خیلی از این توییتها و استوریها را کسانی منتشر میکنند که اتفاقا در ایام روز پدر یا روز مادر، مخاطب را با کثرت انتشار عکسها و متنهای احساسی از پدر و مادرشان خسته میکنند. یا آن عکسها و متنها دروغ است یا این توییتها و استوریها صرفا برای جذب مخاطب!
بد نیست به بهانه این سندروم «پدر و مادر»هراسی که به دلیل قتل فجیع فرزندان یک خانواده توسط پدر و مادرشان شیوع پیدا کرده، نگاهی به نتایج یک پژوهش درباره «ولیآزاری» بیندازیم تا ببینیم که اتفاقا گاهی خشونت فرزندان علیه والدین ابعاد گستردهتری دارد.