"خاطرات من و باجناق و پول دیجیتال"، بخش جدیدی در "آسان بیت کوین" است که در قالب خاطراتی خواندنی، مفاهیم و آموزش های مربوط به ارزهای دیجیتال را به زبانی ساده برای مخاطبانی که می خواهند وارد این عرصه شوند، ارائه می کند:
بعد از شام نیز مهرداد متکلم وحده بود و من و ملیحه و الهه مثل بچه های کلاس اول با چشم های گرد به او نگاه می کردیم. مهرداد ول کن نبود:
بیت کوین قصه عجیبی داره. خالق بیت کوین، فردی است به اسم "ساتوشی ناکوموتو" که هیچ کس اونو ندیده و نمی شناسه.
اگه درست یادم مونده باشه، در سال 2008 یه انجمن اینترنتی وجود داشته که توی اون متخصصان علم رمزنگاری عضو بودن. یه روز یکی از اعضا که با اسم "ساتوشی ناکاموتو" فعالیت می کرده، به اعضا ایمیلی می زنه و می نویسه که داره روی یک سیستم پرداخت الکترونیک غیرمتمرکز کار می کنه که طرف سومی نداره.
الهه: یعنی چی طرف سومی نداره؟
مهرداد: من اگه بخوام یک میلیون تومان پول به حساب تو بریزم، باید طرف سومی به نام بانک وجود داشته باشه که این تراکنش انجام بشه. ساتوشی ناکاموتو، می خواست یه سیستمی طراحی کنه که بانک یا هر طرف سوم دیگه ای حذف بشه و من بدون واسطه بتونم به حسابت پول بریزم. برای این کار، به جای بانک، نیاز به شبکه ای به نام "بلاک چین" هست.
من: بلاک چین دیگه چه صیغه ایه؟!
مهرداد: تو کاسبی، یه دفتری هست که همه خرید و فروش ها رو توش می نویسن. کسی که این دفتر رو می نویسه، می تونه دستکاریش هم بکنه. اما اگه به جای دفتر کاغذی، حساب و کتاب هاش رو روی کامپیتوری بنویسه که به شبکه ای از کامپیوترها وصله و به محض وارد کردن اطلاعات، یه کپی به همشون می ره، آیا می تونه دستکاری کنه؟ نه! چون همه از اطلاعاتش یه کپی دارن. اگه شما به 100 نفر یه پیامک بدین، می تونید بعدش برید متنش رو تغییر بدین؟ نه!
پس به زبان خیلی ساده و پیش پا افتاده که باجناق منم بتونه بفهمه، بلاک چین یک شبکه به هم پیوسته از کامپیوترهاست که مردم اطلاعات مهم خودشون رو از طریق اون رد و بدل می کنند و چون اطلاعات به تعداد کامپیوترها کپی می شه، امکان نداره کسی بتونه اونا را تغییر بده یا جعل کنه. حالا این اطلاعات می تونه مالی باشه و مربوط به واریز مبلغی از طرف من برای الهه و نظایر این ها.
ملیحه: خب! اون وقت همه می تونن اطلاعات همو ببینن. این که خیلی بده.
مهرداد: نه! اطلاعات رمزنگاری می شه. مثلاً پولی که من می خوام به حساب الهه بفرستم، با یک رمز خاصی از بین همه کامپیوترها عبور می کنه و به کامپیوتر الهه می رسه.
مثل این می مونه که همه کامپیوترهای جهان با هم متحد شدن تا کارهای بانک رو خودشون انجام بدن. به همین خاطره که خیلی از دولت ها روی خوش به ارزهای دیجیتال نشون نمی دن چون دوست ندارن سیستم بانکی، هوو داشته باشه. البته تو این دو سه ساله، خیلی هاشون قبول کردن که به جای مقابله با تکنولوژِی، باهاش کنار بیان و ازش استفاده کنن.
پس به طور خلاصه، میلیاردها کامپیوتر متصل به اینترنت و ارزهای دیجیتال، یک شبکه به هم پیوسته درست کرده اند تا اطلاعات رو از شخص الف، به شخص ب برسونن بدون این که کسی بتونه مانع بشه. اسم این شبکه به هم پیوسته و رمزنگاری شده رو گذاشتن "بلاک چین".
من: حالا چرا بلاک چین؟
مهرداد: فرض کن، هر اطلاعاتی که بخواد رد و بدل بشه، داخل یک جعبه هست. توی شبکه بلاک چین، هم کلی اطلاعات هست که هر کدوم داخل جعبه خودشه و پشت سر هم ردیف شدن. جعبه اطلاعاتی که من می خوام اضافه کنم، می ره به صف جعبه ها می چسبه و زنجیره جعبه ها طولانی تر می شه.
هر جعبه یک رمز دارد. مثلاً رمز جعبه من ( که درونش دستور انتقال پول به الهه هست) اینه: E123 .
وقتی می چسبه به جعبه قبلی، رمز جعبه من می شه ترکیبی از رمز E123 و رمز جعبه قبلی که مثلا بودهF789 . حالا رمز جعبه من اینه: F789E123.
اگه جعبه بعدی هم بیاد بچسبه به جعبه من، E123من می شه جزو رمز اون. با این شگرد، همه جعبه های اطلاعات، به هم متصل می شن و این وسط دیگه نمیشه جعبه ای رو دستکاری کرد.
به این رمزها اصطلاحاً می گن "هش".
مهرداد که دید ما سه نفر هاج و واج نگاهش می کنیم، فهمید که باید این بار با رسم شکل توضیح دهد. الهه کاغذ و خودکار آورد و مهرداد آنچه گفته بود را این گونه برایمان ترسیم کرد:
مهرداد: می بینید که این جعبه ها یا همان بلوک ها، مثل زنجیر به هم پیوستن که لاتینش می شه همون "بلاک چین".
ملیحه: خب راستش کمی پیچیده است اما من فضولیم گل کرده! از اون ساتوشی نمی دونم چی چی چه خبر؟
مهرداد: ساتوشی ناکاموتو رو با همون ایمیل هاش می شناسن. اون بعد از این که اول پول دیجیتالی دنیا رو به اسم "بیت کوین" ساخت و تعدادی از اون پول رو به اعضای گروه اینترنتی متخصصان رمز نگاری فرستاد، غیبش زد. عده ای با توجه به اسمش می گن ژاپنی بوده ولی گروهی اونو انگلیسی یا استرالیایی می دونن. خلاصه هر کسی نظری درباره این افسانه می ده. بعضی هم معتقدن که پای یک دولت یا یک سازمان ناشناخته و حتی امنیتی در میونه. جالب اینه که تا حالا بعضی افراد ادعا کردن که ساتوشی هستن ولی نتونستن ثابت کنن. حتی معلوم نیست مرد هست یا زن ولی چون اسمش مردونه است، فکر می کنیم یه مرد باشه.
الهه: بقیه ارزهای دیجیتال هم همین طور بی صاحابن؟
مهرداد: نه عزیزم! به جز بیت کوین که یه راز تاریخی هست و شاید هیچ وقت هم افشا نشه، بقیه ارزهای دیجیتال، توسط افراد یا شرکت ها پایه گذاری شدن. حتی اخیراً بعضی از باشگاه های فوتبال اروپا هم ارزهای دیجیتال خاص خودشون رو ابداع کردن. خود تو هم می تونی اگه دانش و سرمایه کافی داشته باشی، ارز دیجیتال راه بندازی و مثلاً اسمشو بذاری مهرداد جان کوین!
الهه (با خنده): از خود راضی! حالا این یک میلیون تومان منو که این همه درباره اش حرف زدی و مثال زدی کی واریز می کنی؟
مهرداد: به نفعته تومان نگیری! برات ارز دیجیتال می خرم عزیزم!
بعد مهرداد رو کرد به من و گفت: حالا چقدر می خوای سرمایه بذاری داداش باجناق؟
و من که انگار دنیای جدیدی به رویم باز شده بود با صدایی آرام و متفکر و ترسیده پرسیدم: فردا بعد از ظهر مغازه ای بیام پیشت؟
ادامه دارد...