کیفیت پایین:
کیفیت خوب:
عصر ایران؛ محسن ظهوری - اتهام: تلاش برای سوءقصد به رضاشاه و به دست گرفتن قدرت. حکم: اعدام. تیپ آتشبار به فرمان آماده میشوند. رضاشاه به همراه روسای نظمیه و بلدیه هم حضور دارند. و آتش...
۲۱ گلوله بر تن سرهنگ محمود پولادین مینشیند ولی سرانجام با تیر خلاصی میمیرد که به سرش شلیک میکنند. این فیلم داستان تیرباران مردی است که میخواست رضاشاه را کشته و سلطنت را به دست گیرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیشتر ببینید:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما در اوایل قرن ۱۳۰۰ هستیم؛ در ۲۴ بهمنماه ۱۳۰۶، باغشاه تهران. جایی که امروز پادگان حر قرار دارد؛ داستانها به خود دیده؛ تفرجگاه ناصرالدینشاه بود و یکی از تختگاههای مظفرالدینشاه. مرکز فرماندهی محمدعلیشاه برای مبارزه با قوای مشروطه شد و رضاشاه آن را به محل پادگان نظامی و لشکر گارد شاهنشاهی تبدیل کرد. باغشاه ماجراهای زیادی به خود دیده، اما آن را که کمتر شنیدهاید؛ تیرباران آجودان مخصوص رضاشاه است به جرم اقدام به قتل شاه.
محمود پولادین ۴۲ سال عمر کرد؛ اما زندگی شلوغ و پرحادثهای داشت. در نوجوانی از بریگاد قزاق اخراج شد و با پدر و برادرانش به مشروطهخواهان پیوست، و سپس به استخدام ژاندارمری درآمد که سازمانی تازهتاسیس بود برای امنیت راهها و اخذ مالیات.
همراهی با مشروطهخواهان برای تصرف گیلان و قزوین، از مهمترین فعالیتهای پولادین در اوایل کارش بود. با سقوط محمدعلیشاه و برقراری دولت مشروطه، او کمکم درجات عالی را طی کرد؛ ریاست نظمیه قزوین و تاسیس کلانتری برای آن، و فرماندهی یک گروهان در اصفهان و سرکوب شورشهایی در بروجرد و خوانسار. جنگ جهانی اول که به ایران رسید، اوضاع را به هم ریخت. گروهی از سیاستمداران و نظامیان به کرمانشاه رفته، دولت موقت ملی تشکیل دادند و پولادین هم حاکم نظامی آن شهر شد. او در قصر شیرین با دستهای از نظامیان به فرماندهی محمدتقی پسیان به اختلاف میخورد؛ میگویند پولادین پنج ایرانی را بدون محاکمه تیرباران کرده بود. با دخالت دولت عثمانی، پولادین به موصل و سپس استانبول تبعید میشود تا زمانی که جنگ تمام، و فرمان عفو عمومی نظامیان صادر شد.
با بازگشت محمود پولادین به ایران، فرماندهى گردان قزوین را به عهده او میگذارند، تا کودتای سیدضیاالدین طباطبایی و رضاخان میرپنج در سوم اسفند ۱۲۹۹ و تصرف ادارات دولتی و مراکز نظامی در دوره احمدشاه قاجار. اینبار پولادین را به کرمانشاه و سپس به تبریز میفرستند تا نافرمانیها را سرکوب کند. موفقیتهای او چشمگیر است؛ پس اواخر سال ۱۳۰۴ به تهران برمیگردد؛ زمانی که رضاشاه بر تخت سلطنت نشسته. پولادین فرمانده فوج پیاده پهلوی میشود؛ هنگی که مسئولیت حفاظت از كاخهاى سلطنتى را بر عهده داشت. او درجات ترقی را به سرعت طی میکند و خیلی زود عنوان آجودانى شاه را از خود رضاشاه میگیرد، اما این آخرین سمتی است که کسب کرد:
«نظر به استعداد و لیاقتی که از سرهنگ پولادین فرمانده فوج گارد پهلوی معروض افتاده است، لهذا برای ابراز مرحمت شاهانه، بهموجب این فرمان مبارک، مشارالیه را به سمت آجوانی مخصوص خود منصوب و مقرر میفرماییم که وظایف این خدمت را در عهده شناسد. بهتاریخ بیست و دویم دیماه ۱۳۰۴ شمسی جلالی.»
یعنی دو سال قبل از تیربارانش. او نشان افتخار داشت؛ سنجاق سینه و مدال ذوالفقار گرفته بود. و حالا آجودان مخصوص شاه بود. اما مقام مورد انتظارش نبود؛ سرهنگ محمد درگاهی را میدید که روزگاری زیردست او در ژاندارمری بود و حالا رئیس نظمیه شده بود. به کریمآقا بوذرجمهری نگاه میکرد که روزگاری همرده او بوده و حالا به کفالت بلدیه تهران منصوب شده بود. میگویند همین مقایسهها او را به فکر انداخت که رضاشاه را ترور و حکومت را از آن خود کند.
کمکم عدهای را به دور خود جمع کرد تا کار را یکسره کند؛ اما نشد. یکی از همراهان از دوستان سرهنگ محمد درگاهی بود و ماجرا را به رئیس نظمیه لو داد. همه بازداشت شدند. دادگاه تشکیل شد و محمود پولادین صراحتا به نیت سوءقصد علیه شاه اعتراف کرد. او را به اعدام محکوم کردند و یک روز بعدش حکم جاری شد. در باغشاه تهران که میدان تیر لشکر مرکز در آن بود.
باغشاه خاطرهها در خود دارد؛ از نصب تندیس ناصرالدینشاه سوار بر اسب در کنار عمارتش تا صدرو فرمان به توپ بستن مجلس. محاکمه مشروطهخواهان را دیده و قتل برخی از آنها را. تیرباران محمود پولادین هم یکی از آنهاست؛ داستان یک نظامی کاردان و جسور که قدرت بیشتری میخواست، اما نصیبش گلولههایی بود که با فرمان آتش سرهنگ احمد زاویه نصیبش شد.