۲۹ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۹ آبان ۱۴۰۳ - ۰۰:۳۳
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۷۶۵۹۳۹
تاریخ انتشار: ۰۳:۲۶ - ۳۰-۱۰-۱۳۹۹
کد ۷۶۵۹۳۹
انتشار: ۰۳:۲۶ - ۳۰-۱۰-۱۳۹۹

داستان کودکانه جدید/ قصه بزغاله خجالتی

داستان کودکانه جدید/ قصه بزغاله خجالتیتوی یک گله بز، یه بزغاله خجالتی بود که خیلی آروم و سر به زیر بود. وقتی همه بزغاله ها بازی و سر و صدا راه می انداختند اون فقط  یک گوشه می ایستاد و نگاه می کرد.

وقتی گله بزغاله ها به یه برکه ی آب می رسید، بزغاله های شاد و شیطون برای خوردن آب می دویدند سمت برکه و حسابی آب می خوردند و آب بازی می کردند.

اما بزغاله ی خجالتی اینقدر صبر می کرد تا همه بزغاله ها از کنار برکه برن بعد خودش تنهایی بره آب بخوره. بعضی وقتا از بس دیر می کرد، گله به سمت دهکده به راه می آفتاد و اون دیگه وقت آب خوردن رو از دست می داد. این جوری اون خیلی خودشو اذیت می کرد.

چوپان مهربان گله بارها و بارها به بزغاله خجالتی گفته بود که باید رفتارشو عوض کند. اما بزغاله خجالتی هیچ جوابی نمی داد و باز هم همان خجالتی رفتار می کرد.

یک روز صبح وقتی گله می خواست برای چرا به دشت و صحرا برود، بزغاله ی خجالتی موقع رفتن زمین خورد و یکم پاش درد گرفت. به همین خاطر نتونست مثل هر روز خودشو به گله برساند. اون توی خانه جا ماند اما خجالت می کشید که صدا بزنه من جا ماندم صبر کنید تا منم برسم. وقتی به نزدیک در رسید دید که همه رفتند و تنها توی خانه مانده. اینجوری مجبور بود تا شب تنها و گرسنه بماند.

چوپان گله در طول راه متوجه شد که بزغاله خجالتی با آنها نیامده، به خاطر همین سگ گله را فرستاد تا به خانه برگرده و بزغاله را با خودش بیاورد. اما اول درگوش سگ  یک چیزهایی گفت و بعد آن را راهی خانه کرد.

سگ گله به خانه برگشت و یک گوشه گرفت خوابید. بزغاله خجالتی دل تو دلش نبود. باخودش فکر می کرد مگه سگ گله به خاطر اون برنگشته، پس حالا چرا گرفته خوابیده. دلش می خواست با او حرف بزند اما خجالت می کشید. یک کم اطراف آن راه رفت و منتظر ماند، اما سگ اهمیتی نمی داد. بلاخره صبر او سر آمد و رفت جلو و به سگ گفت ببخشید من امروز جا ماندم می شه من رو ببرید به گله برسانید؟ سگ خندید و گفت البته که می شه. اما من تند تند می رم می تونی بهم برسی؟

چوپان مهربان چشم به جاده دوخته بود و منتظر آنها بود که یک دفعه دید بزغاله خجالتی دارد می دود و می آید و سگ گله هم با کمی فاصله پشت سرش می آید مثل اینکه با هم دوست شده بودند. آنها با هم  حرف می زدن و می خندیدن.

چوپان گله لبخندی زد و گفت امیدوارم بزغاله خجالتی همین طور ادامه بده تا یک بزغاله شاد و شنگول شود.

ارسال به دوستان
سفر به عصر قاجار؛ از دکان قلیان‌سازی تا وضع تکان‌دهندۀ یک خانواده ایرانی (+عکس) معماری استثنایی یک خانۀ صخره‌ای که برندۀ جایزه بین‌المللی معماری شد(+عکس) این ۳ تغییر ساده را در مکالماتتان اعمال کنید و از نتایج شگفت‌زده شوید ماهی روز قیامت بار دیگر در سواحل کالیفرنیا دیده شد(+عکس) پس از ۱۵۰۰ سال محققان نقش ایران در سقوط امپراتوری روم را کشف کردند(+عکس) این بنا از یک مزاحم به شاهکار تبدیل شد(+عکس) سفرنامه ژان شاردن؛ بهترین و دقیق‌ترین توصیف خارجی‌ها از ما ایرانیان (+عکس) چرا نمی‌توانیم زندگی را بفهمیم و چگونه باید زندگی نفهمیده را زندگی کنیم؟ طلسم 1500 ساله با تصویر حضرت سلیمان در ترکیه کشف شد(+عکس) چه کسی اولین پرواز با موتور را انجام داد؟ برادران رایت نبودند!(+عکس) این خانۀ «معلّق کاهگلی» برندۀ جایزه بین‌المللی معماری شد(+عکس) سفر به عصر قاجار؛ عکس‌های عروسی «نادعلی و گل‌خاتون»، 135 سال قبل ۱۹ اشتباه مهلک زبان بدن که مانع پیشرفت شغلی می‌شود در مورد یکی از انقلابی‌ترین فناوری‌های آینده چه می‌دانید؟ آیا فرزند شما مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرد؟/ ۵ نشانه را بررسی کنید