عصر ایران؛ مهرداد خدیر- شاه از خوابگاه خود در کاخ نیاوران پایین آمد. وقتی به سرسرا رسید برای اولین و آخرین بار در طول 37 سال سلطنت، دستان خود را به قصد آغوش کشیدن خدمتکاران ویژه گشود. اینبار از صف مقامات و صاحبمنصبان برای دستبوسی خبری نبود. هر چند که شاپور بختیار نخست وزیر جدید و اعضای کابینۀ او هم در دیدار با او در همین کاخ، دست شاه را نبوسیده بودند. بختیار ترجیح میداد به جای آن که به شاه نگاه کند به سقف چشم بدوزد. زمین و زمان به شاه میگفتند برو!
شاه، در کاخ نیاوران تیمسار و وزیری در برابر نمیدید تا دست خود را برای بوسیدن دراز کند و تازه مراسمی هم در کار نبود. تنها خدمتکاران ویژه بودند. پس، دست را به گونهای باز کرد که انگار میخواهد در آغوش بکشد. «محمد گالیور» اما به زمین افتاده بود و پای شاه را میبوسید. (یکی از خدمۀ ویژه که به سبب قدبلند به او «ممّد گالیور» میگفتند).
کامبیز آتابای رییس تشریفات دربار که به خاطر ریاست فدراسیون فوتبال چهرۀ مشهوری بود، جلو آمد و خدمتکار را کنار زد تا محمد رضا پهلوی بتواند برای آخرین بار به محوطۀ کاخ نیاوران برود تا از آنجا با هلیکوپتر، کاخ را به مقصد فرودگاه مهرآباد ترک کند.
دقایقی بعد فرح هم رسید و وقتی دید «مهدی خان، نصرتالله خان و عباس شرفی» دیگر خدمتکاران ویژه هم گریه میکنند خطاب به آنان گفت: «چرا گریه میکنید؟ بازمیگردیم. به سرِ اعلیحضرت بازمیگردیم».
اگر درون کاخ تنها 20 نفر از خدمۀ ویژه شاه را بدرقه کردند بیرون اما 50 نفری جمع بودند و در میان آنها تیمساران ارتش شاهنشاهی هم دیده میشدند. سر و کلۀ ممد گالیور اما یک بار دیگر پیدا شد و باز به پای شاه افتاد
فرح به شاه پیوست و شاه مصاحبۀ کوتاهی انجام داد و گفت به قصد استراحت از کشور خارج میشود. کیلومترها دورتر سردبیر روزنامۀ اطلاعات برای نشاندن درشتترین فونت تاریخ مطبوعات ایران بر صفحۀ اول آماده میشد: شاه رفت.
چنین حروفی با امکانات آن زمان موجود نبود. غلامحسین صالحیار البته از پیش فکر آن را کرده و در کشو گذاشته بود. حروف را چند مرتبه بزرگتر کرده بود. منتظر عکس هم نماند و از عکس آرشیوی استفاده کرد که شاه و فرح را از پشت و بالای پلکان هواپیما نشان میدهد.
بازی روزگار این بود که روزنامهای درشت ترین فونت تاریخ خود را به «شاه رفت» اختصاص میداد که فقط یک سال پیش با مقالهای کبریت به انبار باروت انداخته و شعله را برافروخته بود.
با این تفاوت که درج مقالۀ پارسال، انتخاب اطلاعات و سردبیر آن نبود. تحمیل دربار بود که کیهان و آیندگان زیر بار آن نرفتند. مقاله با اسم « احمد رشیدی مطلق» منتشر شد اما نویسندۀ واقعی آن فردی به نام شعبانی از خبرنگاران قدیمی همان اطلاعات بود که سالها بود کار روزنامهنگاری نمیکرد و رییس اتحادیه مرغداران تهران شده بود. شاه اگر روزنامه را میدید احتمالا به این فکر میکرد که سرنوشت او را رییس اتحادیه مرغداران رقم زد!
ساعت 13 و 8 دقیقۀ روز سه شنبه 26 دی 1357 خورشیدی به عنوان روزی ثبت شده که محمدرضا شاه پهلوی با هواپیمای شاهین ایران را ترک کرد شاید با این امید که تاریخ تکرار شود و مانند 25 مرداد 1332 که رفت و 6 روز بعد در پی کودتا بازگشت، بازگردد اما این بار بازگشتی در کار نبود.
(شاه شاید در هلیکوپتری که به سوی مهرآباد پرواز میکرد، به یاد 25 شهریور 1320 افتاده بود که درست روزی که پدرش ایران را ترک میکرد، او بر تخت سلطنت نشست و حالا در روزی که خود او ایران را ترک میکرد بختیار از مجلس شورای ملی رأی اعتماد گرفت و با هلیکوپتر از بهارستان به مهرآباد رفت تا شاه را بدرقه کند. وقتی به دفتر نخست وزیری برگشت عکس بزرگ دکتر مصدق را پشت سر خود گذاشت تا اعلام کند دوران شاه تمام شده است).
در داستان 26 دی و خروج شاه اما جدای این حواشی، به یک پرسش مهم به درستی پاسخ داده نشده و آن هم این است که پایان سلطنت شخص محمدرضا شاه و نه کل سلطنت را باید 26 دی 1357 بدانیم یا 22 بهمن 1357 که انقلاب ضد سلطنتی پیروز شد؟
در حکومتهای پادشاهی معمول نیست و خارج از عرف است که پادشاه، ملکه و ولیعهد هر سه در خارج از کشور باشند. 26 دی 1357 اما نه تنها شاه و فرح با هم رفتند که رضا پهلوی نیز از مدتی قبل و به منظور تحصیل در آمریکا به سر میبرد.
شاه، البته خود متوجه این غیبت بود و به همین خاطر 24 دی 1357 و دو روز قبل از خروج و دو روز بعد از صدور فرمان تشکیل شورای انقلاب، شورای سلطنت تشکیل داد تا در غیاب او وظایف پادشاه را انجام دهد.
اعضای شورای سلطنت را هم این 9 نفر تعیین کرد:
شاپور بختیار نخست وزیر، محمد سجادی رییس مجلس سنا، جواد سعید رییس مجلس شورای ملی، سید جلالالدین تهرانی سناتور سابق، محمد علی وارسته وزیر سابق دارایی، عبدالله انتظام رییس شرکت ملی نفت، علیقلی اردلان وزیر پیشین دارایی، علی آبادی دادستان سابق و سرانجام ارتشبد عباس قرهباغی رییس ستاد ارتش.
ریاست شورا هم به سید جلال تهرانی سپرده شد. هم او که در آن زمان 72 ساله و مدتی نایبالتولیه آستان قدس رضوی بود. (عنوان نایبالتولیه از آن رو که تولیت، با خود شاه بود).
سید جلال تهرانی رییس شورای سلطنت
22 دی امام خمینی شورای انقلاب را به منظور انتقال قدرت تشکیل داده و اعضای آن را منصوب کرده بود. (در نوشتۀ قبلی حکایت سرنوشت متفاوت 15 عضو شورای انقلاب، نوشته شد).
تنها دو روز بعد شاه هم اعضای شورای سلطنت را تعیین و 9 چهرۀ پیش گفته را به عضویت در آن منصوب کرد.
دو روز بعدتر، شاه ایران را ترک کرد در حالی که سید جلال تهرانی رییس شورای سلطنت نیز در زمرۀ بدرقهکنندگان بود.
سید جلال در خاطرات خود نوشته است: «به اعلیحضرت گفتم تقدیر چنین بوده است و به سلامت ایران را ترک کنید». شاه اما با اضطراب میپرسد: «سید! مأموریت من چه میشود؟» سید جلال هم پاسخ میدهد: «مأموریت الهی را به جد من سپرده بودند که 1400 سال قبل انجام داد. شما مأموریتی آسمانی نداشتید!»
از 22 و 24 و 26 دی گفتیم. 28 دی اما اتفاق جالبی رخ داد که توجه رسانهها را به خود جلب کرد. سید جلال تهرانی رییس شورای سلطنت در این روز وارد پاریس شد. عنی تنها دو روز بعد از خروج شاه، رییس شورای سلطنت به پاریس میرود.
دکتر ابراهیم یزدی از نزدیکترین همراهان امام خمینی در نوفل لوشاتو در اینباره در کتاب «آخرین تلاشها در آخرین روزها» مینویسد:
«روزنامهها خبر ورود و عکس سید جلال تهرانی را در فرودگاه پاریس همراه با مصاحبه کوتاهی از وی منتشر کردند. در فرودگاه به خبرنگاران گفته بود : "به امام به عنوان شخصیتی که مورد وسیعترین احترامات مردم ایران میباشد احترام میگذارم." روزنامهها به نقل از وی نوشتند که اگرچه او برای "کار شخصی" به فرانسه آمده است، اما بختیار اصرار دارد او را به عنوان نماینده شخصی خود که برای دیدار آیتالله خمینی به فرانسه فرستاده است، معرفی کند.
روز ۳۰ دی ماه ۱۳۵۷ نامهای از سید جلال تهرانی خطاب به امام به دست ما رسید که طی آن درخواست کرده بود که به دیدار امام بیاید.
بلافاصله درخواست او با امام مطرح شد. در آن جلسه حاج احمد آقا و آیتالله اشراقی و شاید یکی دو نفر دیگر هم حضور داشتند. پس از بحث و مشورت قرار شد اجابت درخواست تهرانی موکول به استعفای وی از عضویت شورای سلطنت شود. تاکید شد که استعفایش باید کتبی باشد و طی آن تصریح کند چون شورای سلطنت را غیرقانونی میداند استعفا میدهد.
این نظر را من در حاشیه نامه سید جلال به امام نوشتم و توسط همان کسی که نامه را آورده بود برای وی بازپس فرستادم.
خبرگزاریها از این ماجرا مطلع شدند و همان روز صبح، صدها خبرنگار در نوفل لوشاتو حضور یافتند و ما را سؤالپیچ میکردند. ما هم نمیخواستیم تا حصول نتیجه نهایی خبری درباره آن به آنها بدهیم. اما به هر حال به علت فشار خبرنگاران و همچنین برای تشدید تضعیف روحیه رژیم، بعد از کسب نظر موافق از امام، شرط پذیرفتن سید جلال تهرانی در اختیار خبرنگاران قرار داده شد».
داستان جالبی است. مردی که قرار بود در غیاب شاه شورای سلطنت را اداره کند و حتی یک جلسه هم تشکیل نداده بودند و قاعدتا باید در تهران میبود، به سرعت خود را به پاریس رسانده بود تا با آیتالله خمینی ملاقات کند. شرط را پذیرفت و استعفا کرد و به شهروند عادی بدل شد!
در متن استعفا نامۀ اول چنین نوشت:
«یکشنبه اول بهمن ماه ماقصد ۱۳۵۷ هجری شمسی
مطابق با ۲۲ شهر صفرالمظفر ۱۳۹۹ هجری قمری
قبول ریاست شورای سلطنت ایران از طرف اینجانب فقط برای حفظ مصالح مملکت و امکان تامین آرامش احتمالی آن بود. ولی شورای سلطنت به سبب مسافرت اینجانب به پاریس که برای نیل به هدف اصلی بود تشکیل نگردید.
در این فاصله اوضاع داخلی ایران سریعاً تغییر یافت. به طوری که برای احترام به افکار عمومی مصلحت در آن بود که کنارهگیری کنم و کنارهگیری کردم. از خداوند و اجداد طاهرین و ارواح مقدسه اولیای اسلام مسئلت دارم که مملکت و ملت مسلمان ایران را در ظل عنایات حضرت امام عصر عجلالله تعالی فرجه از هرگونه گزندی مصون داشته و استقلال وطن عزیز ما را محفوظ فرمایند. محمدالحسینی سید جلالالدین تهرانی».
استعفا داد اما به غیرقانونی بودن شورای سلطنت اشاره نکرد حال آن که امام برای ملاقات دو شرط تعیین کرده بود. ابراهیم یزدی مینویسد:
«تنها یکی از دو شرط را انجام داده بود. قرار شد برای اصلاح متن حاج احمد آقا با او صحبت کند، ایشان هم به اتفاق شخصی به نام دکتر سیفالدین نبوی به منزل سید جلال در پاریس رفتند و تقریبا بعد از سه ساعت برگشتند. طبق آنچه گفته شد سید جلال تهرانی با اکراه متن را طبق نظر امام اصلاح کرده بود. گویا وی گفته بود که: "من به تازگی این سمت را پذیرفتهام، چگونه میتوانم کتبا بنویسم که شورای سلطنت غیرقانونی است؟! با توجه به تجارب و سوابق سیاسیام نخواهند پرسید که چطور شد هفت روز پیش نمیدانستی که شورای سلطنت غیرقانونی است و حالا که به پاریس آمدهای فهمیدی که غیرقانونی است؟!» -[پایان نقل قول از دکتر یزدی]
برای رفع این ایراد احتمالی این راهحل به او ارایه شد که چون امام بعد از تشکیل شورای سلطنت آن را غیرقانونی اعلام کردهاند، به تبعیت از امام وی نیز شورای سلطنت را غیرقانونی اعلام کند. متن قبلی را با تغییری مختصر و با گنجاندن این موضوع دوباره فرستاد و به سرعت مورد قبول قرار گرفت و عصر همان روز دیدار صورت پذیرفت. ملاقات البته کوتاه و در حد 10 دقیقه بود چرا که امام با رییس مستعفی شورای سلطنت غیر قانونی چه حرفی داشت و اساسا سید جلال چه اختیاری داشت؟!
به همان متن اول چند جمله را اضافه کرد.
«قبول ریاست شورای سلطنت ایران از طرف اینجانب فقط برای حفظ مصالح مملکت و امکان تامین آرامش احتمالی آن بود. ولی شورای سلطنت به سبب مسافرت اینجانب به پاریس که برای نیل به هدف اصلی بود تشکیل نگردید. در این فاصله اوضاع داخلی ایران سریعا تغییر یافت به طوری که برای احترام به افکار عمومی با توجه به فتوای حضرت آیتالله العظمی خمینی دامت برکاته مبنی بر غیرقانونی بودن آن شورا، آن را غیرقانونی دانسته کنارهگیری کردم. از خداوند و اجداد طاهرین و ارواح مقدسه اولیای اسلام مسئلت دارم که مملکت و ملت مسلمان ایران را در ظل عنایات حضرت امام عصر عجلالله تعالی فرجه از هر گزندی مصون داشته و استقلال وطن عزیز ما را محفوظ فرمایند. محمدالحسینی سید جلالالدین تهرانی».
نامهای که از آن میتوان به عنوان اقرارنامه مردمی بودن انقلاب ایران یاد کرد.
نکته جالب این که سید جلال متن استعفا را بدون نقطه نوشته بود:
متن استعفانامه اول و بدون نقطه کلمات*
در دوم بهمن هم رییس شورای سلطنت استعفای خود را رسانهای و علنی کرد و آن را غیر قانونی دانست. با این حساب اگر هم 26 دی را پایان سلطنت محمد رضا ندانیم، دوم بهمن و زودتر از 22 بهمن میتوان سلطنت شخص محمد رضا شاه را پایان یافته تلقی کرد.
درست است که شاه در 24 دی 1357 شورای سلطنت تشکیل داد ولی از سلطنت کنار نرفت کما این که در مصاحبه قبل از ترک ایران گفت: «مدتی است که احساس خستگی میکنم و احتیاج به استراحت دارم. گفته بودم وقتی دولت مستقر شود و خیالم راحت شود من به مسافرت میروم و مدت آن بستگی به حالت مزاجی من دارد.»
شاید میخواست وقایع پس از 25 مرداد 1332 تکرار نشود که دکتر مصدق که به سلطنت مشروطه وفادار بود خود بر آن شد خود شورای سلطنت تشکیل دهد و گویا قصد داشته ریاست آن را به علی اکبر خان دهخدا بسپارد که هر چند از سیاست دور نبود اما شهرت اصلی او به خاطر فرهنگ نویسی و ادبیات بود.
سید جلال تهرانی نیز منجم و ریاضیدان بود. منتها کسی که قرار بود سلطنت را نجات دهد یک هفته بیشتر دوام نیاورد و استعفا داد و در همان پاریس ماند و قریب 9 سال پس از آن هم زندگی کرد و در سال 66 در شانزه لیزۀ پاریس درگذشت و شاید تنها مقام ارشد ماههای آخر سلطنت پهلوی باشد که چندی بعد جنازۀ او به ایران انتقال یافت و در حرم امام رضا حد فاصل رواق دارالحفاظ و رواق دارالسیاره به خاک سپرده شده است.
این که شورای انقلاب با 15 عضو روحانی و روشنفکر و ملی و اکثر قریب به اتفاق بدون پیشینۀ کار اجرایی توانست 22 روز بعد قدرت را منتقل کند ولی شورای سلطنت متشکل از سیاستمداران کهنهکار، طی کمتر از یک هفته فروپاشید و رییس آن به پاریس رفت و استعفا کرد و شورا را غیرقانونی خواند از گویاترین اتفاقات تاریخ انقلاب است که عمق نفوذ رهبری آن و استیصال شاه و اضمحلال نهاد سلطنت و مهم تر از همه مردمی بودن انقلاب ضد سلطنتی را میرساند و این که وقتی اساس یک انقلاب به قصد حذف کامل سلطنت (بر خلاف مشروطه که به قصد تبدیل سلطنت مطلقه به مشروطه بود) و خود نماد سلطنت هم دوام نیاورده از شورای سلطنت، چه برمیآمد؟
بر این سیاق میتوان گفت محمد رضا شاه پهلوی دو دورۀ سلطنت داشته است: دورۀ نخست از 25 شهریور 1320 تا 25 مرداد 1332 و دورۀ دوم از 31 مرداد 1332 تا 26 دی 1357 و نهایتا دوم بهمن که منصوب او استعفا کرد. همان گونه که در هفتۀ آخر مرداد 1332 کشور عملا شاه نداشت چرا که شاه و ملکه (ثریا اسفندیاری) از کشور خارج شده بودند و ولیعهدی هم هنوز در کار نبود در فاصلۀ دوم تا 22 بهمن 1357 نیز نه شاهی در کار بود نه حتی شورای سلطنتی و آنچه در 22 بهمن فروپاشید کلیت حکومت سلطنتی بود و گرنه شخص شاه پیشتر سرنگون شده بود.
یکی از دلایل استعفای سید جلال جدای فراگیر شدن انقلاب میتواند این باشد که بختیار نمیخواسته شورای سلطنت تشکیل شود. هر چند که مشخص نیست بختیار دنبال این بود که حکومت سوسیال دموکراسی ادعایی خود را در غیاب نهاد سلطنت برپا کند یا قصد داشت با یاری ارتش کودتا کند و شاه را بازگرداند؟
احتمال اول جدیتر است چون در پیامهای خود زبان به انتقاد از شاه گشوده بود و یک بار هم گفت مگر نمیخواستید ساواک تعطیل شود و شاه برود و سران فاسد به زندان بیفتند و زندانیان سیاسی آزاد شوند؟ حالا همۀ این اتفاقات افتاده و قریب به مضمون گفت چرا حکومت را به روحانیون تحویل بدهید؟ در همین مرحله میتوان از سلطنت مطلقه به نوعی مشروطه عبور کرد. این صدا اما شنیده نمیشد و مرغ توفان که گفتهبود نمیترسد خود داشت در آن امواج سهمگین غرق میشد. احتمال دوم ضعیفتر است چون دوست داشت مصدق باشد نه زاهدی هر چند که دبیر کل جبهه ملی (کریم سنجابی) در خاطرات خود نوشته که بختیار از قبل با آمریکاییها ارتباط داشته است.
غرض از این نوشته این است: با استعفای رییس شورای سلطنت و انحلال عملی آن، نهاد سلطنت زودتر از 22 بهمن 1357 فروپاشید و آنچه در 22 بهمن 1357 اتفاق افتاد سقوط کلیت سلطنت و دولت بختیار بود که قصد داشت حکومت دیگری برقرار کند با پادشاه مشروطه.
شاه اگر قصد انتقال قدرت داشت میتوانست ولیعهد را فراخواند یا امور را به ملکه بسپارد اما با توجه به افزایش احتمال پیروزی انقلاب بیم جان آنان را نیز داشت. شگفتا که از یک سو خروج خود را حاصل توافق در کنفرانس گوادولوپ و تصمیم قدرتهای بزرگ و در واقع «اخراج» خود میدانست و از جانب دیگر به همان قدرتها چشم داشت تا کمک کنند بازگردد.
در این میانه سید جلال تهرانی چه میکرد و کجای ماجرا بود؟ اگر ریاست شورای سلطنت را بر عهده گرفت چرا تشکیل نداد؟ اگر به پاریس رفت تا مذاکره کند چگونه نمیدانست که وقتی استعفا میکند و شورا را غیرقانونی میخواند دیگر سمت و ارزش حقوقی ندارد تا گفتوگو با او اهمیت داشته باشد.
دو روز، دو روز از 22 دی تا دوم بهمن جلو آمدیم و سرانجام به 4 بهمن میرسیم که روزنامۀ کیهان به نقل از سید جلال تهرانی نوشت: «افرادی که استعفای من از عضویت و ریاست شورای غیر قانونی سلطنت را خیانت میدانند یا جاهلاند یا کوتهنظرانه قضاوت میکنند. چون من وضع افکار عمومی را در تهران دیدم و میخواستم برای حل مشکل کمک کنم».
---------------------------------------------------------
بیشتر بخوانید:
*سرنوشت متفاوت 15 عضو شورای انقلاب
*«شاه رفت»؛ ماندگارترین تیتر تاریخ مطبوعات ایران