روزنامه اعتماد درمطلبی با عنوان«جامعه بدون مرجعیت» به قلم عباس عبدی نوشت:
چند سالی است که از وجود واکسن آنفلوآنزا اطلاع دارم. حتی در یک مورد یکی از دوستان پزشکم توصیه کرد که آن را بزنم. تاکنون این واکسن را تزریق نکردهام. یا به علت تنبلی یا به علت کماعتقادی یا غیرضروری دانستن برای خودم بوده است. امسال توصیه میکنند که استفاده کنم، در حالی که گمان میکنم نیازم کمتر از گذشته است، زیرا به علت کرونا بسیار کمتر از گذشته بیرون میروم و اگر هم بروم با ماسک است، ضمن اینکه دیگران هم ماسک میزنند و اگر کسی هم آنفلوآنزا بگیرد به احتمال زیاد خودش را قرنطینه میکند و بعید است که ارتباطی با این افراد پیش آید. نه تنها به این علت، بلکه به دلیل محدودیت آن ترجیح میدهم که از این واکسن استفاده نکنم.
حالا فرض کنید که استدلالهای بنده در این مورد درست باشد. مطمئن نیستم، شاید هم نادرست باشد، ولی با فرض درستی آن، چه کسانی میتوانند این استدلال را بیان کنند؟ به مردم بگویند که فقط افراد پرخطر که در معرض این بیماری هستند، از واکسن استفاده کنند و افرادی مثل بنده که عموما دورکار هستیم و ارتباطات حضوری و رودرروی بسیار کمی داریم، نیازی به استفاده از این واکسن ندارند.
شاید اولین مرجعی که به نظر برسد، وزارت بهداشت و مقامات پزشکی کشور باشند. به نظر شما اگر این مقامات، چنین توصیهای کنند، چه تعداد از مردم آن را کارشناسانه و صادقانه تلقی کرده و به آن عمل خواهند کرد؟ آیا احتمال بیشتری نمیدهیم که آنان این توصیه را توجیهی برای کاهش مصرف واکسن تلقی کرده و رغبت مردم را به تهیه واکسن بیشتر نماید؟
به گمان بنده چنین است. چون اعتماد از میان رفته، برداشت بیطرفانهای از گفتار این مقامات وجود نخواهد داشت. بدتر از همه هنگامی است که مقامات غیردرمانی و بیارتباط با پزشکی توصیههای اینچنینی کنند. هنگامی که مردم میبینند ۱۵۰۰ دوز واکسن به نمایندگان مجلس داده شده و احتمالا چند برابر این مقدار هم در جاهای دیگر توزیع شده است، کاری که در سالهای گذشته هیچگاه انجام نمیشد، بهطور طبیعی بیاعتماد خواهند شد و گفتار آنان را در چارچوب بیاعتمادی تحلیل و درک خواهند کرد.
اگر نهادها و مقامات دولتی نتوانند این حرف را بزنند، طبعا نهادهای مدنی باید این توصیهها را بنمایند. ولی نهادهای مدنی نیز به دو دلیل قادر به انجام کامل این وظیفه نیستند. دلیل اول، فقدان استقلال کافی چنین نهادهایی در ایران است. در واقع نهادهای مدنی برحسب ویژگیهای هر کدام، به تناسبی به نهادهای قدرت دور یا نزدیک هستند. البته این به معنای نفی آنان نیست، ولی در جامعهای که ساختار قدرت، استقلال نهادهای مدنی را برنمیتابد نتیجه همین خواهد شد که شنیدن راهنماییها و توصیههای آنان نیز سخت میشود.
دلیل دوم نیز مهم است. اینکه نهادهای مزبور نیز رغبتی به توصیههای اینچنینی پیدا نمیکنند. آنان به درستی نگران میشوند که با گفتن چنین توصیههایی ممکن است متهم به همسویی با قدرت شوند و چون احساس تعلقی جدی به ساختار ندارند، از چنین انتسابی پرهیز میکنند.
این وضعیت را میتوان در مورد رسانهها نیز دید. رسانههای رسمی فاقد اعتبار کافی هستند به نحوی که مردم حرف آنان را بشنوند و بپذیرند. رسانههای مستقل از قدرت نیز ترجیح میدهند در موارد اینچنینی ورود پیدا نکنند. اخیرا یک تلویزیون فرامرزی گزارشی درباره اختلافات داخلی سپاه در زمان جنگ منتشر کرده است. بسیاری از کسانی که مطلع هستند این نقدها را به این شکل قبول ندارند ولی نه صداوسیما میتواند در برابر این گزارشها پاسخی دهد و کشف حقیقت کند و نه این نیروها حاضر میشوند که پاسخ دهند.
صداوسیما قادر نیست، چرا؟ این رسانهای است که یک گفتوگوی کنترل شده با یک پژوهشگر شناخته شده تاریخی جنگ یعنی آقای جعفر شیرعلینیا برگزار میکند و سپس با اعلام رسمی پخش آن، از مردم دعوت به دیدن برنامه میکند، ولی در نهایت از پخش آن امتناع میکند. در همه جای دنیا اگر چنین پژوهشگری داشته باشند، رسانهها برای گفتوگو با او رقابت میکردند و حتی دستمزد بالا میپرداختند، اینجا پس از مدتها این دست و آن دست کردن، گفتوگو میکنند و خبر انتشارش را هم میدهند، بعد بیهیچ توضیح و دلیلی از پخش آن جلوگیری میکنند.
آیا این رسانهای است که مردم و جامعه ایران بتوانند در شرایط خاص به آن اعتماد کنند و سرمایه اجتماعی جامعه باشد؟ قطعا هیچ جامعهای نمیتواند روی چنین نهادهایی و اعتبار و اثرگذاری آنها حساب باز کند.
چنین جامعهای در شرایط ویژه، سرگردان میشود. هیچ علامت راهنما یا هیچ شخص راهنماییکنندهای در دسترس مردم نخواهد بود. جامعهای سردرگم است که حتی ضد منافع خودش رفتار خواهد کرد. علت نیز روشن بوده و مسوولیت آن به عهده کسانی است که به علت رفتارهای نادرست نتوانستهاند اعتماد مردم را به خود جلب کنند و نهادهای مستقل مردمی را تحت فشار قرار داده و ارتباط و اثرگذاری آنها را نیز کم کردهاند.
در این جامعه هر کس باید براساس فهم و اطلاعات شخصی گلیم خودش را از آب بکشد و هیچ مرجعیتی در حوزههای گوناگون برای او باقی نگذاشتهاند.