۰۵ بهمن ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۵ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۶:۳۳
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۷۲۳۲۸۵
تاریخ انتشار: ۲۰:۵۷ - ۲۵-۰۱-۱۳۹۹
کد ۷۲۳۲۸۵
انتشار: ۲۰:۵۷ - ۲۵-۰۱-۱۳۹۹

جهان داستان کوتاه/ هر روز یک داستان: «بزرگترین درس زندگی»

زیردریاییبزرگترین درس زندگی

ترس و وحشت زیردریایی را در برگرفته بود. من آن‌چنان ترسیده بودم که به سختی نفس می‌کشیدم. مرتباً به خود می‌گفتم این مرگ است! مرگ.

با وجود اینکه همه‌ی دستگاه‌های خنک کننده و بادبزن‌های برقی را از کار انداخته بودیم و دما به بیش از صد درجه رسیده بود، باز هم می‌لرزیدم و عرق سرد از سر و صورتم جاری بود و با همه‌ی تلاشی که می‌کردم قادر نبودم از به‌هم خوردن دندان‌هایم جلوگیری کنم.

من درچنین شرایطی بودم که یکباره حمله قطع شد. گویا تمام ذخایر کشتی مین‌انداز تمام شده بود و ترجیح داده بود که حمله را متوقف کند و آنجا را ترک کند. آن پانزده ساعت که مورد حمله قرار گرفته بودیم، برایم 15 ‏میلیون سال طول کشید. تمام خاطرات گذشته و کارهایی را که ‏مرتکب شده بودم مقابل چشمانم مجسم می‌کردم.

مثلاً قبل از اینکه به ارتش ملحق شوم، کارمند بانک بودم و همیشه از حقوق کم، کار زیاد و پیشرفت‌های کوچک و محدود نگران بودم. ناراحت از اینکه قادر نبودم بنا به سلیقه وُ میل خود زندگی کنم، چرا قادر به خریدن یک اتومبیل نبودم، چرا نمی‌توانستم برای زنم لباسی گران‌قیمت تهیه کنم؟ و بدتر از همه اخلاق بد و خشن رئیسم، وضع موجود را برایم طاقت‌فرسا کرده بود.

‏همه‌ی این ماجراها مثل فیلم از مقابل چشمانم می‌گذشت. به خاطر می‌آوردم که چطور شب‌ها خسته و عصبی به خانه می‌رفتم و به خاطر کوچک‌ترین مسئله‌ای با زنم بگومگو می‌کردم. یا هر وقت روبروی آینه قرار می‌گرفتم، آن زخم کوچک روی صورتم که بر اثر تصادف با اتومبیل به جا مانده بود، چگونه باعث ناراحتی‌ام می‌شد و غمگینم می‌کرد.

‏قبل از این ماجرا همه‌ی این مسائل برایم بسیار پررنگ و با اهمیت بود، اما وقتی در اعماق اقیانوس با مرگ دست و پنجه نرم می‌کردم، به خودم قول دادم که اگر از این مهلکه جان سالم به دربردم و بار دیگر چشمم به خورشید و یا ماه و ستارگان افتاد، دیگر مجالی به نگرانی ندهم و هیچ‌گاه نگران این‌گونه مسائل بی‌اهمیت نباشم. هرگز! هرگز! هرگز!

‏بله در آن پانزده ساعت پرمخاطره بسیار بیشتر از آن چهار سالی که در دانشگاه سیکاکیوز مشغول تحصیل بودم و کتاب‌های زیادی را مطالعه کرده بودم، درس زندگی را آموختم!

برگرفته از كتاب: آيين زندگی ـ دیل کارنگی

____________________________________________

بیشتر بخوانید...

جهان داستان کوتاه/ هر روز یک داستان: «دشتی پر از گل سرخ»

جهان داستان کوتاه/ هر روز یک داستان: «درخت مشکلات»

جهان داستان کوتاه/ هر روز یک داستان: «راه‌های رسیدن به خدا»

ارسال به دوستان
سوریه ؛ آزادی واردات خودرو بعد از سال‌ها/ تنها یک شرط این خانه تمام تصورات بیننده درباره زیبایی را تغییر می دهد/ احساس تبدیل شدن به بخشی از زمین(عکس) خبرهایی از تتلو، آوازخوانی بازیگر پیشکسوت و حذف یک برنامه پرحاشیه از آنتن ظریف به تهران بازگشت ایلان ماسک : نسخه آزمایشی اینترنت ماهواره ای روی موبایل ها، ۳ روز دیگر راه می‌افتد اعتراض تهران به اخراج تعدادی از دانشجویان ایرانی در جمهوری آذربایجان هشدار سازمان بورس درباره گمانه‌زنی‌ها در خصوص واریز سود سهام عدالت ؛ مراقب کلاهبرداران باشید علم الهدی : مسئولین به جای مذاکره با خارج، بر توان داخلی تکیه کنند سفر وزیر خارجه عربستان به دمشق هشدار سازمان هواشناسی به برخی استان‌ها : تا دوشنبه ۸ بهمن از سفرهای غیرضروری خودداری کنید خبرگزاری فارس : دو دختر جوان در پی رقصیدن در محل شهدای گمنام بازداشت شدند سرانه آب ایرانی‌ها یک سوم شد نماینده مجلس: سرمایه گذار ایرانی جایگزین سرمایه‌گذار عربستانی شد / هیچ کمبودی در ذخایر راهبردی روغن نداریم وزیر نفت در اهواز : ما تالاب را خشکاندیم / ما مردم خوزستان را اذیت کردیم / نیروهای بومی در استخدام‌ها در اولویت باشند / پزشکیان: همه بودجه مسئولیت های اجتماعی شرکت نفت در خوزستان هزینه خواهد شد احمد خاتمی ، امام جمعه موقت تهران : دنیا بداند مذاکره با آمریکا برخلاف نظر رهبری است