خشونت علیه زنان در خانه در ایران همچنان وجود دارد و به روایت های مختلفی از این خشونت ها می توان اشاره کرد.
به گزارش عصرایران، ترانه بنییعقوب در روزنامه ایران به بخشی از این وقایع پرداخته است.
«تا یک جایی بدنت درد میگیرد بعد از آن روح و روانت هم درد میگیرد. آن موقع به خودت میگویی بس است مگر من چه گناهی کردهام؟ چرا باید این همه تحمل کنم. مگر گناه من چیست؟ رویا سرش را پایین میاندازد. بارها این جمله را میگوید. مگر گناه من چیست؟»
رویا چشم و ابروی مشکی دارد. وقتی حرف میزند، به دستانش نگاه میکند گاهی انگار حضورت را فراموش میکند و با خودش حرف میزند. 8 سال است ازدواج کرده و به قول خودش هفتهای نبوده که از همسرش کتک نخورده باشد فقط کتک که نیست همراهش فحش میشنود، تحقیر میشود... خشونت.
به فکر خلاص شدن از این وضعیت است. بیشتر از اینکه نگران خودش باشد، نگران دخترش است که زیر این فشار له میشود که هر روز بیشتر توی خودش فرو میرود که هر وقت مهد کودک میرود، مربیهایش میگویند پرخاشگری کرده. با لحنی اندوهگین میگوید: «باورت میشود همه این اتفاقها برای منی افتاده که دانشگاه رفتهام؟ برای کسی افتاده که همیشه فکر کرده این اتفاقها برای او نیست، برای دیگران است. من در این وضعیت گیر افتادهام، گیر.»
رویا مدتی است دنبال یک خانه امن میگردد. از همانها که توی فیلمها گاهی دیده. چون شوهرش هر جا که رفته؛ خانه آشنا و فامیل پیدایش کرده. نیاز دارد جایی برود که کسی پیدایش نکند. دنبالش نیاید. همان طور که زیر لب تکرار میکند، مگر گناه من چیست؟ توی چشمهایم زل میزند: «مردم چه میگویند؟ نکند بگویند این رفت توی یک خانه با زنان دیگر زندگی کرد از راه به در شد؟ نمیگویند این زن نتوانست شوهرش را سرعقل بیاورد؟ وای اصلاً اعتماد به نفس ندارم یعنی آنجا کمکم میکنند؟ اصلاً به نظرت حرف مردم اهمیتی دارد؟»
رویا این حرفها را میزند اما دنبال پاسخ مشخصی از طرف من نیست انگار با خودش درد دل میکند، میخواهد خودش را راضی کند. یک قسمت از وجود خودش را که انگار هنوز راضی نیست از خشونت فرار کند. جنگ و جدل در جریان است. رویا میخواهد بهترین تصمیم را برای زندگیاش بگیرد...
محبوبه در خانه امن
محبوبه 28 ساله مدتی است در یک خانه امن غیردولتی زندگی میکند. بچه هشت سالهاش هم همراهش است. خوشحال است فرزندش از او جدا نشده. شنیده در مراکز غیردولتی از زن میخواهند فرزند را به مرکز نگهداری کودکان بی سرپرست بسپارد این برایش غیر قابل تحمل بود، بچهاش به اندازه کافی سختی کشیده. شوهرش از اتباع افغانستان بوده و خودش ایرانی. بچه شناسنامه ندارد و محبوبه بیشتر از خودش غصه پسرش را میخورد: «خیلی کتکم میزد. بچه را هم یک وقتهایی میزد. من را هم خیلی اذیت میکرد. بددهن بود. سه ماه خانه امن بودم، یک بار رفتم، تغییری نکرد. باز آمدم الان یک ماه است اینجا هستم. یک خانم دکتری راهنماییام کرد. گفتم کتک میخورم گفت برو خانه امن کمکت میکنند.»
12 سال زندگی مشترک داشته. میگوید دیگر نمیدانسته با شوهرش چطور رفتار کند: «میگفتم بیرون بودم، سر کار بودم. کتکم میزد. یک سال تمام نگذاشت با اعضای خانوادهام ارتباط داشته باشم. با پدر و مادر و خواهر و برادرم. دوست نداشت ما با کسی در ارتباط باشیم نه من و نه بچهاش فقط میخواست با خودش باشیم. خرجی میداد اما بداخلاق بود. همیشه صبحهایمان با دعوا شروع میشد و شبها با دعوا تمام میشد. الکل استفاده میکرد، مواد میزد و دعوا میکرد. یک بار 15 روز توی خانه حبسم کرد. 15 روز نگذاشت تا صبح بخوابم.»محبوبه مکث میکند، مکثی طولانی: «اما نمیخواهم بگویم شوهرم همهاش بدی بود ما روزهای خوب هم داشتیم. همیشه گریه میکرد و میگفت من مریضم. اعتیاد دارم باید به من کمک کنی. به همه بگو شوهر من همهاش هم بدی نبود تا آن کسی که حرفهای من را میخواند، نگوید وای چقدر شوهرش بد بود. ما روزهای خوب هم با هم داشتیم...» شوهر محبوبه چند باری سعی کرده خانه امن را پیدا کند ولی نتوانسته چون مسئولان خانه امن تمام تلاششان را میکنند که خانه ناشناس بماند.
محبوبه آه بلندی میکشد: «ببین آدم یک جایی کم میآورد. من هم کم آوردهام یک شب از 10 شب تا 6 صبح من را کتک زد یک جوری من را میزد که خودش هم نمیفهمید چه میکند. صبح که من را دید، شوکه شد.» سرش را نشانم میدهد که گله گله بی مو شده: «آنقدر موهایم را کند که یک جاهایی از سرم کچل شده. صبح تازه فهمید چکار کرده. تمام بدنم را با انبردستی کشید. بعدش رفتم پزشک قانونی. پشیمان شد، اما پشیمانی چه فایدهای دارد؟ بچه از پدرش بدش آمده، اصلاً حاضر نیست سمتش برود.»
چند بار شوهرش را به کمپ ترک مواد مخدرهم برده اما فایده نداشته باز هم تکرار کرده. محبوبه میگوید دیگر توان شکست خوردن ندارد.
3 خانه امن برای تهران
اما رویا و محبوبه تنها زنانی نیستند که خشونت خانگی دیدهاند. تنها زنانی نیستند که از سوی شوهران و نزدیکانشان خشونت و آزار دیدهاند. تنها زنانی نیستند که هر روز از خودشان میپرسند مگر گناهشان چیست؟ آنها تنها زنانی نیستند که با خود میگویند دیگر بس است. خسته شدهاند از این همه خشونت. آنها تنها زنانی نیستند که میخواهند دوباره روی پای خودشان بایستند و از نو آغاز کنند اما آنها برای شروعی نو نیاز به کمک دارند.
مؤسسه آتنا انجمنی است که بجز توانمندسازی زنان، خانه امن هم دارد و اکنون 26 مادر و کودک در آن اسکان دارند. بجز دو خانه امن دولتی که تحت نظر بهزیستی تهران اداره میشود. این مؤسسه تنها خانه امن غیردولتی شهر تهران است. 26 خانه امن در کل کشور وجود دارد که 15 تای آنها غیردولتی و بقیه دولتیاند.
زهرا افتخارزاده، مدیرعامل داوطلب مؤسسه آتناست: «خیلی از مردم اصلاً اطلاعی از خانههای امن ندارند و نمیدانند زمان خشونت راهی برای خروج از خانه وجود دارد. برخی خانمها هم فکر میکنند این خروج از نظر قانونی درست نیست و ناشزه تلقی میشوند. در حالی که طبق قانون اصلاً این طور نیست. برخی هم با وجود علم بر این موضوع باز به خاطر مسائل فرهنگی این کار را نمیکنند. چون فکر میکنند انگ میخورند اینکه به بهزیستی رفتهاند و مؤسسهای شدهاند و انگهایی از این دست که گاهی دربارهشان میشنویم.در خیلی از موارد که زن سالهای متمادی تحت خشونت بوده وقتی همسرش میفهمد این خانم میتواند از خانه خارج شود و نمیتواند هر بلایی سرش بیاورد و قانونی وجود دارد که از زن حمایت کند، خشونت هم تمام میشود و فاز روانی و جبههگیری و موقعیت مرد در خانه تغییر میکند. چون مرد میداند در صورت بروز خشونت، زن میتواند خانه را ترک کند.»
اما بعد از ورود به خانه امن چه اتفاقی میافتد؟ آیا یک زن خشونت دیده میتواند مدت زمانی طولانی در خانه امن ساکن باشد؟ اینها سؤالاتی است که دکتر افتخارزاده به آنها پاسخ میدهد: «معمولاً با خانواده خشونت دیده تماس گرفته میشود مگر اینکه مورد خاصی باشد که فرد خشونت دیده مایل به تماس نباشد. مثلاً ما دو خواهر داشتیم که پدرشان به آنها تجاوز میکرد. پدرشان هم زندان بود طبیعی است در این حالت با پدر تماسی گرفته نمیشود و دنبال این هم نیستیم که خشونت دیده را به خانوادهاش بازگردانیم. اما در مواردی که خانم دوست دارد بدون خشونت به خانواده برگردد با خواسته خودش با خانواده تماس گرفته میشود. البته در مواردی هم هیچ تماسی با خانواده گرفته نمیشود. ولی همیشه تلاشمان این است که زمینه گفت وگو را فراهم کنیم و این گفتوگو به مسالمت و بازگشت ختم شود و اگرهم بازگشت نباشد، پشیمانی اتفاق نیفتد و ما به جای افراد تصمیم نگیریم. خانم و آقا در این موارد دورههای روان شناسی را میگذرانند. طبق پروتکل خانه امن، ما 120 روز از فرد خشونت دیده میتوانیم نگهداری کنیم اما چون یک نهاد غیردولتی هستیم خیلی به این اعداد توجه نمیکنیم و فرد خشونت دیده را در نظر میگیریم و شرایط را برای توانمندسازیاش مهیا میکنیم تا کم کم از این فضا خارج شود. اما به برخی افراد هم اصلاً فشار نمیآوریم ما واقعاً کسانی را میشناسیم که هیچ کس را در جهان هستی ندارند و از نظر اقتصادی هم اگر مستقل شوند، هرگز از نظر روانی نمیتوانند روی پای خودشان بایستند.»
آیا همه کسانی که به خانه امن مراجعه میکنند، خشونت فیزیکی دیدهاند یا آنها مراجعانی دارند که تحت خشونت روانی یا زبانی قرار گرفتهاند؟ وی میگوید: «البته این موارد خیلی با هم همپوشانی دارند. مثلاً موردی داشتهایم که خشونت فیزیکی بعد از یک دوره اقامت پیش ما از بین رفته اما وقتی خانم دوباره به خانهاش برگشته تحت خشونتهای دیگر از جمله خیانت قرار گرفته و این تصمیم آن خانم است که بخواهد در این شرایط بماند یا نه؟ اما همیشه حفظ امنیت جانی در اولویت ماست. یک زمانی خانم میخواهد جدا شود و در خانه امن میماند. در این دوره او سعی میکند توانمند شود. توانمندسازی روانی، اجتماعی و اقتصادی که هر کدام جداگانه انجام میشود. کسی که درس میخواند، میتواند درسش را بخواند کسی که میخواهد ادامه تحصیل بدهد حمایتهایی از او میشود. ما الان در خانه امن دانشجو داریم. درعین حال کلاسهای توانمندسازی هم داریم. یعنی ما در خانه امن کسی را نداریم که بیکار باشد و همه هر روز ساعت هشت و نیم از فضای خانه امن خارج میشوند و دوباره ساعت 5 عصر با مددکار به خانه امن بر میگردند.»
خشونت در محل کار
اما این طورهم نیست که همه کسانی که با مددکاران و روانشناسان خانه امن تماس میگیرند تحت خشونت خانگی باشند، خیلیها به خاطر خشونت در محل کار با آنها تماس میگیرند.افتخارزاده میگوید: «این عده مسألهشان اسکان نیست اما از ما مشاوره روانی و حقوقی میگیرند. در این 13 سال یادم نمیآید با زن و دختری حرف زده باشم که در فضای کار خشونت را تجربه نکرده باشد. برخی افراد خشونت دیده را بهزیستی به ما ارجاع میدهد، برخی افرادی هم که با ما تماس میگیرند به مرکز دولتی ارجاع میدهیم اما میگوییم با ما در تماس باشند.»
به عقیده او هرمحله و ناحیه شهری در تهران احتیاج به مشاور حقوقی دارد اما شاید یک خانه امن برای اسکان در هر منطقه کافی باشد.
مسأله اصلی که مشاوران خانه امن درباره آن نقد دارند مراکز قانونیاند که اساساً از وجود این خانهها بی خبرند و حتی نمیدانند یک زن خشونت دیده چنین امکانی دارد. کلانتریها هم اصلاً در این باره چیزی نمیدانند و خیلی اوقات خطاب به مسئولان این خانهها میگویند یعنی چه زن مردم را بردهاید؟ بنابراین اطلاعرسانی در این باره ضروری است.
افتخارزاده تأکید میکند ما کودکانی را دیدهایم که هر روز شاهد خشونت پدر و مادرشان بودهاند. این بچهها وقتی به مهد کودک میآیند، همه را کتک میزنند بنابراین اصلاً تأکید ما بر طلاق وجدایی نیست. اما من در مدت زمان کارم پروندههایی دیدهام که از دل همین خشونت خانگی قتل بیرون آمده. مثل پسری که پدرش را کشته چون پدرش، مادرش را کتک میزده یا مادر و دختری که برای تجاوز همسر و پدر را کشتهاند. پس همه باید بدانیم اگر جلوی خشونت را نگیریم، از دل خشونت گاهی قتل و خشونت بدتر بیرون میآید و اگر گاهی این خشونت تبدیل به طلاق شود، بهتر از آن است که تبدیل به قتل شود. در خانه امن ابتدا تلاشمان اصلاح خانواده است، یعنی ماندن و درمان. اما اگر نتوان جلوی خشونت را گرفت، مطمئن باشید این خشونت از خانواده به جامعه منتقل خواهد شد.
اقتصاد پایه است
آبرو داریم می گوید می خواهم بی آبرویت کنم که همه بفهمند. انقد فحش زشت می دهد که مرا وادار به عکس العمل می کند خیلی وقت ها در شروع سروصدا خانه را ترک می کنم و می روم خانه اقوام می مانم تا صدایش بلند نشود اما صدایش بلند می کند و هر چه به دستش برسد پرتابم می کند. با کابل کامپیوتر توی سرم می زند. با تیشه شیشه خانه را می شکند. وقتی از خانه بیرون می روم دنبالم می کند و سنگ پشت سرم پرتاب می کند و حرف زشت می زند مرا پست تر از سگ کولی خانه خطاب می کند خایرا تهمت دزدی بهم زده است نمی دانم پنجاه هزار تومان ( آره 50 تومان!!!!) تومان داشته در کمدش بوده چه بر سرش آمده مرا متهم به دزدی کرده . خدا می داند منی اصلا دزدی در ذاتم نیست مرا ذلیل دزد خطاب می کند کاسه ماستی خورده بودم و ان را نشسته بودم گفت تو پست از سگ کولی هستی .سگ کولی هم کاسه اش را لیس می زند و پاک می کند . یکبار سگ کولی تو حیاط امده بود او سنگی بهش پرتاب کرد و رفت دیگر نیامد بیرون که می روم ......وقتی برگشتم دوباره شروع می کند بددهنی می کند وای پسرم چقد عذاب می کشد . می روم بیورن کا رکنم . روحم آزرده است می نشینم گوشه ای گریه می کنم. چه کنم؟!!!!