عصر ایران؛ مهرداد خدیر- خانم اعظم طالقانی پس از یک دورۀ کوتاه که در بیمارستان و در پی سکته مغزی بستری شده بود، درگذشت. بانویی که یادآور سه نام یا مفهوم بود:
اول: طبعا پدر – آیتالله سید محمود طالقانی- و انکار نمیتوان کرد که بخش قابل توجهی از رأی مردم تهران به او در سال 1358 به احترام و یاد پدر بود و البته در میان 10 فرزند هیچ یک به طالقانی شبیه تر از این دختر نبود که در سنین جوانی وارد مبارزه سیاسی شد و پا در راه پدر گذاشت.
دوم اما تلاش برای اثبات اینکه مراد قانون اساسی از «رجل سیاسی» تنها مردان نیستند. کما این که در فرهنگ قرآنی هم وقتی به «رجال» اشاره میشود نمیخواهد زنان را کنار بگذارد و جای دیگر، «مؤمنین و مؤمنات» نیز در کنار هم آمده و در زبان پارسی نیز رجال به معنی شخصیتهاست نه صرفاً مردان.
وجه سوم اما این بود که نام او سال های 57 و 58 را تداعی میکرد و حال و هوایی استثنایی و سرشار از تنوع سیاسی و فکری 58 را که البته از دهۀ 60 به این سو و به دلایلی که خارج از موضوع این یادداشت است، ادامه نیافت.
با این حال نمیخواهم کارنامۀ زندگی او را به این سه فقره محدود کنم چون در امور خیریه نیز بسیار کوشا و توانا و بلند همت بود.
اعظم طالقانی همچنین اولین زن مبارز و مسلمانی بود که در رژیم پهلوی به حبس ابد محکوم شد. فَوَران قیمت نفت و اعلام حزب واحد رستاخیز و تصور ضعف و فتور مخالفان، رژیم شاه را سرمست کرده و به سرکوب گستردهتر سوق داده بود.
این حکم در سال 1354 صادر شد و او طبعا به خاطر درگرفتن و سپس پیروزی انقلاب آزاد شد. اما شایعات مختلفی بر سر زبانها بود که بر اعظم طالقانی سخت میگیرند شاید تا شکنجۀ پدر باشد.
این در حالی بود که آقای طالقانی در زندان قصر بسیار مورد احترام بود و شخص رییس زندان (تیمسار کورنگی) ملاحظه او و دیگر زندانیان سیاسی را داشت (و به همین خاطر بعد از انقلاب نه تنها مجازات نشد که معاون شهربانی کل کشور شد و به گمانم هنوز در قید حیات باشد) و رفتارهای تند از 54 به بعد و بیشتر در اوین شدت گرفت.
محکومیت اعظم طالقانی هر چند به خاطر فعالیت های خود او هم بود اما مجازات آیتالله طالقانی هم به حساب میآمد چندانکه او را سخت آزرده خاطر ساخت.
در پی پیروزی انقلاب و اندک زمانی پس از درگذشت آیت الله طالقانی، اعظم خانم نامزد دورۀ اول مجلس شورای اسلامی و با رأی بالا نمایندۀ مردم تهران شد. در فهرستی که آیتالله خامنهای، هاشمی رفسنجانی، مهندس بازرگان، حسن حبیبی، دکتر یزدی، دکتر چمران، محمد علی رجایی و سحابی ها دیگر منتخبان آن بودند.
با پایان دورۀ اول مجلس شورای اسلامی و خروج نیروهای ملی مذهبی از حاکمیت، او بیشتر به فعالیت های خیریه و اجتماعی روی آورد و در طول 4 دهۀ گذشته این فعالیت ها را گسترش داده و بیشترین توجه و تمرکز او بر زنان سرپرست خانوار بوده و گروهی که در این فاصله با خانم طالقانی کار کرده اند به قاعده اکنون چشم های نگران تری دارند.
در سال 1371 و با گشایش نسبی فضای سیاسی ، اعظم طالقانی «جامعۀ زنان انقلاب اسلامی» را پایه گذاشت و در طول این سال ها همواره دبیر کل آن بوده است.
او همچنین پایه گذار نشریۀ «پیام هاجر» بود و هر چند از توقیف گسترده مطبوعات در پایان دهۀ 70 در امان نماند اما در سال های اخیر با نام تازۀ «پیام ابراهیم» به صحنه بازگشت اگرچه به خاطر رکود کلی حاکم بر مطبوعات چاپی جایگاه گذشته را ندارد.
خانم طالقانی اما در 22 سال اخیر چنان که گفته شد به یک دلیل دیگر نیز هر چهار سال یک بار خبرساز می شد و این جدای سالگردهای آیت الله طالقانی یا فعالیت های خیریه یا دبیرکلی جامعه زنان یا مدیریت نشریه یا اظهار نظرهای محدود و معدود سیاسی و به این خاطر است که از سال 1376 با هدف تعیین تکلیف واژۀ «رجال» در قانون اساسی کاندیدای ریاست جمهوری می شد.
خانم طالقانی و عده ای دیگر معتقدند منظور از «رجال» در اصل 115 قانون اساسی شرط «مرد بودن» نامزدهای ریاست جمهوری نیست چرا که اگر قرار بر شرط جنسیت بود از کلمۀ «ذکور» استفاده می کردند و در کنار شرایط دیگر میآوردند.
حال آن که در فارسی منظور از رجال، شخصیتهای برجستۀ سیاسی یا مذهبی است کما این که اگر در فهرست رجال قرن بیستم نام خانم تاچر یا خانم کلینتون را ببینیم تعجب نمی کنیم.
البته هیچ گاه صلاحیت خانم طالقانی به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری تأیید نشد اما علت آن هم «جنسیت» و زن بودن، اعلام نشده بلکه گفته شده واجد شرایط دیگر نبوده است.
او آن قدر بر این موضوع اصرار داشت که در نوبت های آخر با واکر پله های وزارت کشور را طی می کرد تا ثبت نام کند. نه آن که سودای قدرت داشته باشد که در این زمینه چون پدر بود. بلکه می خواست شورای نگهبان را به اعلام موضع دربارۀ واژۀ «رجال» وادارد و این بحث را در محافل سیاسی و حقوقی و زنان، زنده نگاه دارد.
با همۀ این احوال، اعظم طالقانی برای من یادآور حال و هوای سال 58 است. همان حسی که با مشاهده عکسهای مریم زندی در کتاب حکومت 58 به آدم دست می دهد و چه سالی بود سال 58.
اگر متولد بعد از 58 هستید از بستگان خود بخواهید دربارۀ این حس و حال برای شما بگویند و اگر آن سال را به خاطر میآورید حدس میزنم با نویسندۀ این سطور همداستانی کنید.
از سال 58 که به 98 بیاییم اما نام خانم طالقانی تکاپوی او برای تفسیر موسّع واژۀ «رجال» را فرایاد می آورد.
هر چند تا زنده بود شورای نگهبان، به صراحت اعلام نکرد که «رجال» را تنها به معنی مردان می داند یا زنان را هم شامل می شود اما حال که چشم از جهان بسته در اطلاعیه های یادبود در زمرۀ رجالی برشمرده می شود که بر عهد خود پای بند ماندند.
اعظم طالقانی در یک کلمه «رجل» بود. حتی با نگاه سنتی وقتی می خواهند زنی را ستایش کنند میگویند «زن نیست مرد است» و البته با نگاه خود او که رجال را هم شامل مردان میدانست و هم زنان و به این واژه بار جنسیتی نمی داد. فراتر از اینها اما در فرهنگ ما جدای بحث زن یا مرد، در قاموس «رجال» می گنجید. بی آن که زنانگی و مادرانگی خود را فدا کند.
* توضیح: بخش هایی از این متن در پی سکته خانم طالقانی و در مطلبی دیگر آمده بود. دریغ بود که پس از درگذشت مطلبی ننویسم و طبعا تکرار بخشی از آن متن اجتناب ناپذیر بود.
چه پیام تکان دهنده ای. نشان می دهد که سوء استفاده از عنوان خیریه سبب شده در نیت یکی از درستکارترین افراد و فعالیت شفاف عام المنفعه تردید کنید. این پیام را به این خاطر منتشر کردیم تا هشداری باشد به همه که بحران بی اعتمادی تا چه حد می تواند گسترده باشد و آسیب زا.