عصرایران؛ احسان محمدی- گابریل گارسیا مارکز در کتاب «پاییز پدرسالار» این جمله طلایی را می نویسد:«مردم برای بیشتر ترسیدن باید کمتر بفهمند».
همواره در دنیای ارتباطات واژهها را تعریف و بازتعریف میکنند. اینکه میان «شنیدن» و «گوش دادن» تفاوت عمیقی وجود دارد، اینکه اطلاعات (Information) لزوماً دانش (knowledge) نیست، اینکه میان «دانستن» و «فهمیدن» تفاوت هست.
سالهاست هر روز اخبار را پیگیری میکنم. زمانی تنها پنجرهام رو به دنیا «رادیو» بود و حالا هزاران در و دریچه رو به دنیا گشوده شده است. سرعت دسترسی به اخبار و تنوع آنها چنان زیاده شده که نمیشود همه را خواند، بررسی کرد و «فهمید». به همین خاطر دنیا در حالیکه کسب «خبر» را مهم میداند، برای «تحلیل» ارزش مضاعفی برخوردار است. اما در این عصر شتابنده کو زمان برای خواندن تحلیل؟
خبرخوانی صرف میتواند یک آفت باشد. اینکه عادت کنیم مجموعهای از مواد خام را وارد ذهن کنیم و فرصت پردازش به آنها ندهیم.
وقتیتوئیتهای دونالد ترامپ را میخوانم به این فکر می کنم که چطور موضعگیری در عرصه سیاست با هزاران پیچیدگی آشکار و پنهان، امروز چنین پوست انداخته است. اینکه دیدگاه افراد تاثیرگذار را تنها در 280 حرف خلاصه کنیم دانستن است یا فهمیدن؟ آیا توئیتخوانی میتواند برای «فهمیدن» کفایت کند؟ یا ذهن را دچار اغتشاش ذهنی میکند و توهم «فهمیدن» میدهد؟
آیا خواندن تیترها کافی است؟ یا در پس این بمباران خبر و توئیتهای کوچک، اندیشهای برای مشغول کردن آدم ها وجود دارد. اینکه زیر رگبار پیوسته خبرهای مکرر، فرصت تمرکز و تحلیل را از آنها بگیرند، به افراد فرصت ندهند که ماجرا را «بفهمند» و وقتی فهمِ منجر به درکی وجود نداشته باشد، دانایی و تمایل به تغییری در پی نخواهد بود؟ این بیسوادی مدرن نیست؟
گرفتار رسانههراسی نشدهام و مشوق «تنبیه ابزار» نیستم. امری که در ایران بارها شاهد آن بودهایم، از ماهواره و اینترنت گرفته تا تلگرام و ... ابراز همواره مورد تنبیه قرار گرفتهاند. یکی از دیگر معانی «تنبیه» البته «هشیار و آگاه کردن» است، سالهاست به جای «تنبیه افکار» - آگاه و هشیار کردن آنها- دست به «تنبیه ابزار» زده میشود که البته راه به جایی نخواهد برد. اما آیا سرعت دسترسی به اخبار به ما کمک کرده که دقیقتر، درستتر و همه جانبهتر بینیدیشیم؟
وقتی در معرض بمباران اخبار – بدون تحلیل- قرار میگیریم، ذهن دچار اغتشاش خبری میشود، احساس ناامنی غلبه میکند و بیشتر میترسیم. ترس احساس ناخوشایندی است که هنگام رویارویی یا تصور رویارویی با خطر، در انسان زاده میشود. بخش بزرگی از آن ریشه در «نادانی» دارد. ندانستن و عدم آگاهی محیطی ترس میآورد.
در عصر حاضر کار بسیاری از رسانهها نه تلاش برای «فهماندن» که تشدید ترس است. آدمهای ترسخورده، بیشتر اطاعت میکنند و در عدم فهم عموم مردم، منافع بیشتری برای صاحبان قدرت هست. همان که مارکز گفت:«مردم برای بیشتر ترسیدن باید کمتر بفهمند!»
اما به نظرم واقعیت اینه که درسته که اطلاعات زیاد میتونه آگاهی مردم رو بالا ببره اما آنچه باعث پیشرفت جامعه میشه چه از لحاظ علمی چه از لحاظ فرهنگی وچه از لحاظ روانی، عمق دانش است نه سطح و گستردگی آن. این موضوع مثل اینه که شما بخوای یک ظزف با حجم مشخص بسازی اگه عمق آن رو زیاد کنی باید از سطح ظرف کم کنی و اگه سطح مقطع خیلی وسیع بشه عمق ظرف کاهش پیدا میکنه.
به عنوان مثال ، می دانیم که همه رسانه ها جهت دار و غرض مند می نویسند ، ما با انتخاب جناح مطلوب خود ، تریجح می دهیم دروغی که دوست داریم را بشنویم ، نه دروغی که جناح مخالف ما دوست دارد ،