«اگر به خاطر میزان تقصیر در وضع موجود روحانی باید استعفا دهد، احمدینژاد باید به عنوان عامل اصلی فریزشدن مناسبات خارجی، بهمریزی ساختارها، فروپاشی اخلاق، نابودی نسل دهه شصت، نهادینهسازی دروغ در اداره کشور، به باد دادن صدها میلیارد دلار، به وجود آوردن بحران ۸۸ و ایجاد شکاف عمیق میان حاکمیت و مردم و نخبگان، باید اعدام میشد!»
روزنامه ابتکار در سرمقاله خود به قلم محمدعلی وکیلی، نماینده مردم تهران در مجلس دهم شورای اسلامی نوشت: «پنجشنبه گذشته، محمود احمدینژاد با انتشار کلیپی، از حسن روحانی خواست به عنوان مقصر وضعِ موجود از ریاست دولت کنار برود. او اقتصاد را در آستانه فروپاشیِ کامل و اعتماد عمومی را نزدیک به صفر توصیف کرد.
به نظرم چند نکته باید به این افاضات اضافه کرد:
۱- روحانی قطعاً هم در به وجود آمدنِ وضعِ موجود و هم در عدمِ برون رفت از این وضع مقصر است اما سهمش در این دو تقصیر، به یک اندازه نیست. یعنی او در پیش آمدنِ وضعِ فعلی کمتر از ۱۰ درصد نقش داشته است. این در حالی است که در عدمِ برون رفت از این وضع بیش از پنجاه درصد مقصر است! لذا حتماً بخشی از مسئولیتِ وضعِ کنونی، بر عهده او است.
۲- پانزده سال پیش، وضعِ سیاست خارجی ما تا حدی مشابه شرایط کنونی بود. ما بسیاری از پروتکلهای بینالمللی مربوط به هستهای را پذیرفتیم، بازرسان آژانس را به ایران راه دادیم و نهایت همکاری را با آنها داشتیم. دست آخر اما، آمریکای جورج بوش تمام قد مقابل ما ایستاد و به اصطلاح ما را «محور شرارت» خواند.
در همان میان اما، اروپا ساز دیگری زد. بسیاری از مسئولان دول اروپایی حملات رئیسجمهوری آمریکا علیه ایران را محکوم کردند. لذا حملات و اقدامات آمریکا علیه ایران نتوانست اجماع جهانی را برانگیزد لذا به رغم این که شمشیر بوش از رو بسته شده بود اما چندان که او میخواست نمیبُرید!
۳- سدِ «اجماعناپذیری» اما با روی کار آمدنِ محمود احمدینژاد شکسته شد. مواضع او، جهان را علیه ایران بسیج کرد. ما را به ذیل فصل هفت شورای امنیت بردند و سختترین قطعنامهها علیه ما صادر شد. هنوز ما از آثار آن فشارها نتوانستیم رها شویم.
در آن دوران به اقتصاد ایران آسیبهایی وارد شد که هنوز از آن رنج میبریم. هر چند باز هم تاکید میکنم دولت روحانی این فرصت را داشت و دارد که خیلی از آن آسیبها را جبران کند اما عنایتی نمیکند و کرامتی به خرج نمیدهد!
۴- پوپولیسم، همان که بهجانِ ما افتاده و هم حکومت را از کارکرد انداخته و هم زهوارِ اخلاقِ جمعیِ ما را کشانده، میراثِ خودِ محمود احمدینژاد است. او ابتدا بنای این بیرسمی و بیقائدگی را نهاد. جالب است که اوجِ این تخمِ لق در استیضاحِ وزیرِ کارش گذاشته شد و در این دوران هم هرگاه وزیرِ کارِ روحانی به مجلس میآید یادِ احمدینژاد زنده میشود! انگار قصه این وزارت با او پیوند خورده است!
میراثِ امروزِ او، یعنی پوپولیسم، چندان است که از دیگر دستپختِ او، یعنی تحریم، مخاطرات بیشتری دارد. تحولات ایران به گونهای پیش میرود که شوربختانه پوپولیسم هر روز قوت بیشتری میگیرد. حواشی جلسه استیضاح ربیعی خود شاهدی بر این مدعاست. این که نام فرزند دکتر پزشکیان در انظار میلیونها نفر بیان شود و از کارمندیِ او، برغم شایستگیهایش، روایتِ «رانتگونه» شود، خودنمونه کوچکی از رفتار پوپولیستیِ اخلاقستیز و عوامپسند است. با این که در روز استیضاح بنده تمام سعی خود را برای انصراف پزشکیان از حضور پشت تریبون به کار بستم و با برخی از همکارانِ امیدی جر و بحث بسیار داشتم و معتقد بودم سرمایهای چون پزشکیان را نباید به به پای ربیعی هزینه کرد اما کار آقای پورابراهیمی را نمیپسندم؛ چرا که پزشکیان میتوانست همچون بسیاری از پزشکان در ماه صدها میلیون تومان درآمد داشته باشد و نیازی به حضور دخترش در یک شرکت دولتی نباشد. با این حال او ترجیح میدهد معاینات و بسیاری از عملهایش مجانی باشد و البته دخترش هم کارمند باشد. حمایتش از ربیعی از نظر بنده صحیح نبود اما نام بردن از دخترش به ناحق تداعی کننده اقدام احمدی نژاد در نشان دادن عکس خانم رهنورد بود؛ اقدامی که پایه ویرانی و فروپاشی اخلاق شد.
۵- اگر به خاطر میزان تقصیر در وضع موجود روحانی باید استعفا دهد، احمدینژاد باید به عنوان عامل اصلی فریزشدن مناسبات خارجی، بهمریزی ساختارها، فروپاشی اخلاق، نابودی نسل دهه شصت، نهادینهسازی دروغ در اداره کشور، به باد دادن صدها میلیارد دلار، به وجود آوردن بحران ۸۸ و ایجاد شکاف عمیق میان حاکمیت و مردم و نخبگان، باید اعدام میشد! اکنون نیز آزادی عملِ او برغم این سیاهه عملکرد و درحبس و حصر ماندنِ بزرگان این نظام، خود مهمترین دلیل بر بیاعتمادیِ روزافزونِ مردم شده است.
وقتی احمدینژاد را در حالی میبینم که از مشکلات کنونی میگوید و برای مردم دل میسوزاند، به ناگاه یاد این مصراع میافتم:
«ﺧﻮﺩ ﻣﯽﮐﺸﯽ ﺍﯼ ﺣﺎﻓﻆ، ﺧﻮﺩ ﺗﻌﺰﯾﻪ ﻣﯽﺩﺍﺭﯼ.»