عصر ایران؛ روح الله صالحی- «کلوخه غم را باید به آب دهان خیس کرد و به زبان هی چرخاند و چرخاند و بعد فرو داد.»
این پاراگراف داستان «نیمه تاریک ماه» نوشته هوشنگ گلشیری، آیینه تمام قد این روزهاست. نمی دانیم ته مانده امید را چطور سق بزنیم تا جایی شبیه تاک در دل ریشه بزند و به شادی عمیق بارور شود.
دل و دماغ ها کرچ است از موج مکزیکی یأس که نه دشمن بلکه بیشتر خودی ها دست به دستش می کنند. دور ورزشگاه می چرخیم و باز سر خانه اول با زانوهای بغل گرفته بر می گردیم.
این که ما چه قدر آماده روزهای دشوار هستیم به میزان امیدی برمی گردد که در توبره ذخیره کردیم. اگر خودی ها ناخنک نزنند میشود از سنگلاخ و دشت خار مغیلان بی حرفی پس و پیش گذشت. اما به شرط هم سنگی و هم راهی، نمی شود یکی به میخ بزنند و یکی به تخته بعد بگویم: «دمت گرم و سرت خوش باد که پایه ای برای هم راهی روزهای دشوار...»
بعد از انتشار کلیپ کوتاهی از رقص گروهی از گردشگران در آبشار مارگون فارس، ستاد پیشگیری از جرم این استان دست به کار شد و با نصب بنری در ورودی این محوطه، ورود گردشگران و مسافران به آبشار و منطقه حفاظت شده مارگون را ممنوع کرد.
این که عملی ممنوعه صورت گرفته و می بایست خاطیان برابر قانون پاسخگو باشند یک سمت مسأله است. سمت دیگر این ممنوعیتی است که اجازه نمی دهد گردشگر وارد منطقه شود با این فرمول می خواهیم در داده های اکوتوریسم و گردشگری در جهان عدد قابل توجهی را درو کنیم.
مدام پیش نهاد می دهند گردشگری داخلی را رونق بدهیم. با کدام روش؟ این گونه؟ قرار باشد در ارکستر سمفونیک بدون طراحی آهنگ ساز، سلو نوازی کنیم، زیبایی که پیش کش، سردرد به مخاطب ندهیم، برده ایم.
ما داریم از در و دیوار می خوریم و دشمن نشسته کنار گود و تخمه اش را می شکند. کسی نیست بپرسد چرا این همه خشم داریم؟ ریشه این حسادت که به زیرآب زدن ها و زیر پا خالی کردن ها و پشت پا زدن ختم می شود از کدام آموزه اخلاقی آب می خورد؟
این که با تهدید در لفافه بخواهی تربیت اجتماعی و اخلاقی را ترویج کنی با کدام اصل اخلاقی هم سنگ و تراز است؟
با هر ابزاری می خواهیم دیگری را زمین گیر کنیم تا بیشتر دیده شویم. این یعنی سایش دیوار و کوتاه شدن پایه های سقف و نتیجه اش خم شدن است تا سر به سقف نخورد.
جام جهانی برای ما همان نود دقیقه ها بود و برای جهان ابزار برای تخلیه احساسات و عواطف،برای ما همان سه شبی بود که بی خبر از انواع «ح.ه» ، «م.س» ، «دال، ق» و... مثل بختک افتاده به جان و ته مایه داشته های کشور، کف زدیم و هورا کشیدیم تا به اندازه چند بوق شاد مانده باشیم.
در شادی می شود بخشید، چرا که شادی جسارت نقد می دهد در عزا که همه سر به زیر هستند و ماتم زده، ادب ظاهری می آورد. از شادی نترسیم و ابزارش را نبندیم.
همین که شاد بودن مردم و جوان ها را می بینیم باید خدا را شاکر باشیم که از لابه لای این همه دوده و سیاهی رنج، به قدر چند قهقهه شادی سفید مانده است. کافی است یک پاپیون صورتی گوشه لبخندها بزنیم که دیدید نه عرش لرزید نه اتفاقی افتاد اگر بر شیطان است که در میانه اشک و ماتم هم او با چرتکه اش ایستاده است.
تنگه امید این مردم را نبنیدیم. بگذاریم دشمن حرصش در بیاید که با وجود این اژدهای هفت سر تحریم اما این ملت دستمال شادی و پایکوبی شان، چرا نمی افتد؟