عصر ایران ، کاوه معین فر - امروز روز جهانی قلم است، در روز جهانی قلم جای قلمدار سینمای ایران خالیست، در سپتامبر سال ۲۰۰۲ روزنامه فرانسوی لیبراسیون از عباس کیارستمی در باره ۱۰ تاریخ کلیدی در زندگیاش پرسید:
۱ ـ ۱۹۴۰ روز تولدم روزی بسیار مهم در زندگی من است که خود شاهدش نبودم. تاریخی که به من ارتباطی ندارد درست مانند تاریخ مرگم.
۲ ـ ۱۹۵۹ سالی که دیپلم گرفتم. خیلی برایم مهم بود زیرا شاگرد خوبی نبودم. به من گفته بودند که موفق به اخذ آن نخواهم شد و حتی به اخراج از دبیرستان تهدید شده بودم.
۳ ـ ۱۹۶۰ عدم قبولی در کنکور اما موفقیت در اخذ معافیت از خدمت نظام که موفقیت بزرگی محسوب میشد. زیرا سپری کردن دو سال در ارتش مانند از دست دادن زمان بود. اما به جای رفتن به دانشگاه و ارتش مشغول ساخت اولین فیلم کوتاهم نان و کوچه شدم.
۴ ـ ۱۹۶۱ ورود به دانشگاه برخلاف باور خود و سایرین.
۵ ـ ۱۹۶۸ مرگ پدرم که نقاش بود و دیوارنگاره روی دیوار خانهها میساخت.
۶ ـ ۱۹۶۹ ازدواجی موفق کردم. با همسرم سیزده سال زندگی کردیم و در پایان به خوبی از یکدیگر جدا شدیم.
۷ ـ ۱۹۷۰ تولد نخستین پسرم که نامش را مانند نام پدرم احمد گذاشتم.
۸ ـ ۱۹۸۲ جدا شدم. روزی که آن را به خوبی به یاد دارم و در کتابچه خانودگی به همراه تاریخ تولدم، تاریخ ازدواجم و تاریخ تولد دو پسرم ثبت شده است. فقط تاریخ مرگم مانده است تا در آن ثبت شود.
۹ ـ ۱۹۹۰ زلزله در شمال ایران جاییکه خانه دوست کجاست را ساخته بودم.
۱۰ ـ ۲۰۰۲ دیروز روز بسیار مهمی بود و آن را به خوبی به خاطر دارم. زیرا متوجه شدم که سیگار کشیدن نه تنها به سلامتی آسیب نمیرساند بلکه برای آن مفید هم هست. از چهل و دو روز پیش که سیگار کشیدن را ترک کرده بودم چهار کیلو به وزنم اضافه شده بود. در ابتدا اندکی و بعد بسیار دچار افسردگی شده بودم. خیلی دیر درک کردم که چیزهای بد همچنین چیزهای خوبی هستند و برعکس. این مورد اهمیت چندانی ندارد اما به من امکان گرفتن تصمیمی را داد که خیلی مهم بود زیرا این تصمیم احتمالا به من امکان کم کردن وزن و رها شدن از افسردگی را خواهد داد. دیروز دوباره سیگار کشیدم، دیروز روز مهمی بود.
14 تیر سالروز کوچ عباس کیارستمی بزرگ است. روز تولد او 1 تیر است. افسوس میخورم چرا این نوشته را روز تولدش ننوشتم؟ چون بیش از مرگ، زندگی کیارستمی بر روی من اثرگذار بوده است.
اگرچه نه از شاگردانش بودهام و نه با او مراودهای داشتهام اما در درونم احساس می کنم که با او بسیار بودهام و درسهای زیادی یاد گرفتهام و همه این احساس درونی برمی گردد به لذت، کشف و دریافتی که در من زنده شده است از مواجه با آثار، مصاحبهها، خاطرهها، شعرها، عکسها و دیدگاهش نسبت به زندگی و...
در این دنیا فرصتی نشد که رودررو از ایشان تشکر کنم اما این چند سطر را مینویسم تا که باد به او برساند.
آخرین عکسی که کیارستمی از بهمن - پسرش - گرفته است.
آقای کیارستمی عزیز ممنون برای :
آن تک درخت، جاده مارپیچ، نگاه معصومانه پسربچه، استدلال پدربزرگ بچه، رخت شستن مادر بچه و ... هربار با دیدین اسم آن فیلم یاد سهراب سپهری می افتم و با دیدن شعری از سهراب سپهری یاد شما. (خانه دوست کجاست؟)
برای تمام آن لحظاتی که خودم هم مشق داشتم و ننوشتم و با بدبختی نوشتم و با کلمات گنده، گنده نوشتم و ... تمام آن مدرسه های دهه 60 که می خواستند از ما انسان بسازند.(مشق شب)
برای سبزیانی که می خواست جای مخملباف باشد، برای خودم و تمام کسانی که می خواستیم یا خواستهایم جای کس دیگری باشیم اما فهمیدیم هیچ وقت، هیچ کس نمی تواند جای دیگری باشد، حتی با کلاهبرداری(کلوزآپ)
برای آن پدر و پسری که بعد زلزله تنها چیزی که می بینند زندگی و ادامه زندگی است، برای آن لحظه ای که پسر پشت درختی رفت تا جیش کند، برای آن تصویر کاسه توالتی که بر سقف ماشین بود، برای آن دورخیز دوباره رنو5 و بالا رفتنش از کوه.(زندگی و دیگر هیچ)
برای تمام لحظات عاشقانه حسین، برای حسین که به دلیل خانه نداشتن موقع خواستگاری از طاهره جواب رد شنیده بود ولی حالا با آمدن زلزله دیگرهیچ کس خانه نداشت.(زیر درختان زیتون)
برای آن موعظههای طلبه افغان در مزمت خودکشی، برای آن خاطره توت خوردن کارمند موزه و برای آن پایان زیبا و پر از زندگی فیلمی که همه آن بر محور مرگ می چرخید.(طعم گیلاس)
برای آن انتظار مرگی که هرگز نمیآید و آن گاز دادن ماشین و دویدن به دنبال آنتن.(باد مارا خواهد برد)
هرچه بیشتر فکر می کنم می فهمم که بیشتر باید تشکر کنم ،خیلی بیشتر از اینهاست که من دارم اشاره می کنم.
پس ممنون بابت همه چیز، برای تمام فیلمها، فیلمنامه ها، ویدیو-آرت ها، عکس ها، فیلم های کوتاه و نگاه خاص شما از زندگی که با بهت،حیرت و لذت چون باده ای چند ساله سر کشیدیم و مدتها مست شدیم.
قرار است امروز به مناسبت دومین سالگرد درگذشت کیارستمی بر سر مزار او دوستان و طرفدارانش جمع شده و یاد و خاطرهاش را گرامی بدارند، من ترجیح می دهم سال آینده روز تولد کیارستمی به آرامگاهش بروم و تولدش را جشن بگیرم.
دوباره ممنون بابت همه چیز، آقای کیارستمی عزیز.
عزیز جان تنها نیستی . سهل انگاری مهیب پزشکان نصیب فرزندم منهم شد.روحتان شاد
روحش شاد
خدایش بیامرزاد