روز گذشته مصاحبه ویدیویی حمیدرضا عارف، فرزند محمدرضا عارف رییس فراکسیون امید مجلس دهم و کاندیدای یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در سال 92 واکنشهای زیادی در فضای مجازی برانگیخت و صحبتهای تقطیع شدهی وی در مورد تحصیلات دانشگاهی و تاثیر ژنتیک بر روند تحصیلی حاشیهساز شد.
او در برنامه خیلی محرمانه سایت ویدیوگرام درباره مسائل مختلف از جمله فعالیت های خودش و پدرش توضیحاتی ارائه کرد که خواندن متن کامل صحبتهایش خالی از لطف نیست.
دو سال آخر دبیرستان که بودم، آقای دکتر رییس دانشگاه تهران بودند؛ آن زمان این بحث آقازادگی و مباحثی که متاسفانه جدیداً مطرح میشود، که دلیلش فکر میکنم فرار کردن خیلیها از واقعیتهاست برای اینکه یک مقصر پیدا کنند؛ ما عادت کردیم مقصر پیدا کنیم؛ حالا فعلا میخواهند بگویند مقصر آقازادهها هستند.
- پدر هیچ وقت اجازه ندادند از راننده شخصیشان استفاده کنیم. دکتر عارف قوانینی که شاید شبیه قوانین حکومت نظامی باشد در خانه داشتند، به خصوص در مورد استفاده از اموال عمومی و کارهایی که برای مردم حرام تلقی میشود و برای مسئولین گاهی وقتها حرام تلقی نمیشود. تا روزی که ویدیو قانونی نشد، آقای دکتر ویدیو به خانه نیاورد؛ با اینکه معاون وزیر علوم بود و میتوانست این کار را انجام بدهد. می گفت چون ما در رأس حکومت هستیم و در سلسله مدیران قرار داریم وقتی یک فعل حرام است، ما هم حق استفاده نداریم و ایشان الان در حال حاضر آنتن ماهواره در خانه ندارند. چون میگویند وقتی ما در مسئولیت اجرایی بودیم آنتن ماهواره را حکومت و دولتِ وقت ممنوع اعلام کرده (که البته از طرف مجلس اتفاق افتاده) دکتر عارف با اینکه میتواند مجوز بگیرد (چون استاد دانشگاه و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و نمایند مجلس است)، ولی این کار را نمیکند.
- ما حتی از فیلترشکن هم استفاده نمی کنیم، چون نیاز نشده؛ من هیچوقت از فیسبوک استفاده نکردم؛ از توییتر هم استفاده نمیکنم؛ من اینستاگرامی هستم. چون اینستاگرام فیلتر نیست استفاده میکنم.
- در بحث مهاجرات، آیا فقط فرزندان مسئولان مهاجرت میکنند؟ اینکه کسی میرود، ربطی به اینکه مسئول بوده یا نه، ندارد. دانشگاههای آمریکا و اروپا نمیآیند فیلتری برای فرزندان مسئولان که نگذاشتهاند.
* هر کسی که توانایی داشته و به نقطه ای رسیده، حتما استعدادهایی در وجودش بوده؛ بالاخره تاثیر وراثت وجود دارد، ژن وجود دارد. پدر و مادر من هر دو جزو شاگرد اولهای کنکور در کشور بودند، مادر من رتبه 15 کنکور داشته؛ این ژن منتقل میشود. ما سه برادر، هر سه درسهایمان خوب بوده و خوب تحصیل کردیم؛ من خودم بعد از اینکه تحصیلاتم در دانشگاه صنعتی شریف به اتمام رسید، در سال 85 رفتن آمریکا و با رزومه و نمرات خوبم (من زبانم همیشه خوب بود) در دانشگاه جرج واشنگتن پذیرش گرفتم و PHD روابط بین الملل را در دانشگاه فلوریدا خواندم. آنجا نگاه نمیکنند که تو پسر چه کسی هستی؟ به رزومه نگاه میکنند.
- بحث اقامت از احساس عدم امنیت میآید. بالاخره موج فرار مغزها در این چند سال، موج وحشتناکی بوده و خیلیها را نگران کرده است. اینها به این دلیل است که شما از آینده خودت مطمئن نیستی؛ و من خودم یکی از دغدغههایم همین بود، من اگر برگشتم به همین خاطر بوده است. به خاطر اینکه ثابت کنم هنوز در این مملکت میشود با امید کار انجام داد و با امید زندگی کرد. من پاسپورت آمریکا ندارم.
- 14 ساله که بودم در یک سوپرمارکت کار میکردم؛ در پانزده سالگی در یک تراشکاری کار کردم. بعد در دوران کنکور کارم کمتر شد؛ از سال دوم دانشگاه هم تا به امروز کار کردم. البته تا وقتی در کنار دکتر عارف بودم (خرداد 95) اعتقادم این است، کسی که کار سیاسی میکند، حق و اجازه فعالیت اقتصادی ندارد. تا به حال نه کسی به من پیشنهاد کار داده، نه در جایی سمت اجرایی داشتم، فقط یک پست هیئت مدیره داشتم در یک شرکت تهیه و تولید مواد معدنی که از روز اولی که رفتم، شرط کردم که یک ریال هم به عنوان حق حضور در جلسات هیئت مدیره نمیگیرم و نه پاداش میخواهم؛ روزی هم که آمدم بیرون، یک نامه از مدیرعامل این شرکت دولتی گرفتم که من هیچگونه دریافتی نداشتم. حساسیتهای خاصی داشتم که اینها را رعایت کردم.
- ماجرای مزایده MTN در دهه هشتاد هم از موضوعاتی بود که در این گفتگو مطرح شد. فرزند دکتر عارف میگوید: افتخار کردم و میکنم زمانی که سیم کارت تلفن همراه اول فقط وجود داشت (که آن زمان فقط از طرف دولت و وزارت پست و تلگراف و شرکت ارتباطات سیار توزیع میشد و سیمکارت صفی بود و قیمت بالایی داشت) در یک مزایده رسمی با 32 شرکت، من در سن 25 سالگی، یک شرکتی را از افریقای جنوبی آوردم، که همان موقع همه می گفتند مگر آفریقاییها هم از این کارها بلدند؟ همه میرفتند دنبال شرکتهای اروپایی و چشم آبی؛ من با بضاعت خودم رفتم مذاکره کردم و MTN را آوردم.
* مگر همه جای دنیا، آدم های کوچک در سن 19 و20 سالگی کار بزرگ نکردند؟ مثل اقای زاکربرگ. شما برو هر کشور خارجی، ویزا بگیر، (که به پدرِ معاونِ رییس جمهور بودن ربطی ندارد)، بلیت هواپیما هم که هست؛ ما رفتیم و یک شرکت مشاور در هلند پیدا کردیم، گفتیم میخواهیم چنین کاری بکنیم، آنها ما را به MTN معرفی کردند، MTN هم اصلا خواب نمی دید که در ایران حضور پیدا کند. شرکتی نبود که خودش را بخواهد در این فضاها ببیند؛ بعد از اینکه به ایران آمد و ما پایش را به ایران باز کردیم، مثل خیلی از قراردادها که خیلیهای دیگر میبندند، (این همه شرکت خارجی در ایران کار میکند، مگر همه اینها برای فرزندان مسئولان است؟!)
- من باز هم میگویم، کاری که من کردم، (حتی در آن زمان من را مسخره میکردند که شما رفتید آفریقایی را آوردید) که در مزایده بوده؛ مزایده در سیستم رسمی کشور است؛ قوه قضاییه نظارت دارد، بازرسی کل کشور نظارت دارد، نکتهای که وجود دارد، دوستان با بیتقواییِ تمام نگفتند، زمانی که آقای دکتر عارف معاون اول رییس جمهور بود، ما در مزایده بازنده شدیم، دوم شدیم. ترکسل برنده شد به همراه ایرانسل. اتفاق خلاف قانونی که افتاد، این بود وقتی که مجلس هفتم، اعلام کرد که ترکسل وابسته به صهیونیستهاست و نمیتواند به دلیل مسائل امنیتی در ایران فعالیت داشته باشد، طبق قانون مزایده، که دولت اعلام کرده بود و تمام شرکتکنندهها از جمله ما، با پذیرش این قانون در مزایده حضور داشتیم، این بود که اگر یکی از اعضای یکی از کنسرسیومها ردصلاحیت شود یا تایید نشود، کل کنسرسیوم باید کنار گذاشته شود. شرکای ترکسل چه کسانی بودند؟ بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی و وزارت دفاع (شرکت صاایران)؛ این طرف چه کسی بود؟ حمیدرضا عارف با دو شخصی حقیقی و شرکت MTN. زور کی بیشتر بود؟ بنیاد مستضعفان و وزارت دفاع! کاری که در دولت آقای احمدی نژاد کردند، (بعد از دولت آقای خاتمی)، گفتند شرکت ترکسل رفته، باید برویم سراغ دومی؛ دومی برای کیست؟ حمیدرضا عارف! نباید برنده بشود، چرا؟ چون وابسته به دولت قبل است. چیزی که هیچ ربطی نداشت. آمدند در کارِ به نظرِ من خلاف قانون، قانون مزایده را عوض کردند.
- قانون رسمی مزایده که میگفت اگر یکی از اعضای کنسرسیوم ردصلاحیت شود، باید کل آن کنسرسیوم می رفت؛ حالا چون دولت آقای احمدی نژاد بود و مجلس هم اصولگرا؛ قانون را عوض کردند، گفتند بخش ایرانی کنسرسیوم بماند و برود با خارجیها مذاکره کند. رفتند با MTN که ما آوردیم، زحمتش را کشیدیم مذاکرده کردند. حق الناس فقط پول توی جیب من نیست، فقط پارکینگ جلوی خانه من نیست، من رفتم از جیب شخصی هزینه کردم، یک شرکت را به ایران آوردم، شرکتی که هیچکس نمیشناخت. یک وقتی هست، شرکتی سابقه دارد، کسی نمیدانست چنین شرکتی وجود دارد! اولین ویزای MTN را من برایشان درخواست دادم. تا به حال ایران نیامده بودند؛ یکسال و نیم برایشان هزینه کردیم و به نقطهای رساندیم؛ به راحتی حق الناس پایمال شد، بنیاد مستضعفان و صاایران آمدند با MTN قرارداد بستندو MTN میخواست در ایران کار کند، هیچ درآمدی من از این اتفاق نداشتم، هیچی. در صدای آمریکا/VOA میگویند حمیدرضا عارف سهامدار است؛ سهام ایرانسل مشخص است. من به شما بگویم، روابط عمومی شرکت ایرانسل اگر این برنامه/مصاحبه را میبیند، بگوید که اگر یک سیمکارت ایرانسل به نام حمیدرضا عارف هست، بگویند. من سیمکارتشان را هم تا حالا نخریدم. به خاطر اینکه احساس میکنم حق من ضایع شده؛ و من شرعاً راضی نیستم. من به مدیرعامل بنیاد مستضعفان چند وقت پیش تماس گرفتم و گفتم، من میدانم که شما انسان متشرعی هستید، بدانید که درآمدی که از این پروژه نصیب شما میشود، شرعاً من که این شرکت را آوردم، راضی نیستم. اما اتفاقی که افتاد، این بود سیمکارتی که دو میلیون تومان بود، شد پنج هزار تومان.
- افتخار میکنم که در این امر نقش داشتم، چون هیچکسی نمیتوانست به غیر از MTN این کار را انجام دهد. به جای تشکر از من که در سن 23-24 سالگی، حتی اگر با رانت پدرم این کار را کرده باشم، بالاخره برای منافع مملکت بوده. به هرحال بی تقوایی و تهمت زدن گویا فراموش شده؛ من همه را میبخشم. فقط ناراحت میشوم که چرا با این حرفها باعث میشوند جوانها فکر کنند که یک سری آدم نشستهاند، و چون باباهایشان فلانکاره هستند، قرار است نگذارند بقیه نفس بکشند. اینجوری نیست؛ ما هم فردی در همین جامعه هستیم. حق و حقوقی داریم.
* هر کسی بر اساس شایسته سالاری و شایستگیهایش حق حیات دارد. چه در فعالیت سیاسی شرکت کند و هر فعالیت دیگری. میگویند فرزندان مسئولان حق ندارند در انتخابات شورای شهر شرکت کنند؛ برای چه حق ندارند؟ من خودم شرکت نمیکنم. با اینکه الان قبل از انتخابات است (اسفند 95) اعلام میکنم حضور نخواهم داشت، با اینکه میدانم اگر بیایم، رای بالایی هم خواهم داشت. تصمیم گرفتم یک مدت از فضای سیاسی دور باشم به کارهای اقتصادی و مسائل اجتماعی و هنری و فیلم و موسیقی بپردازم. اما این چه حرفی است که یک سری از جوانها راه افتادهاند میگویند فرزندان مسئولان حق ندارند در انتخابات شرکت کنند؟ فرزندان مسئولان، توانایی ها و شایستگیهایشان مشخص است. همهی آدمها رزومه دارند، من معلوم است که کجا درس خواندم، کجا چه کاری انجام دادم. بله، فرزند مسئولی که جای خوب درس نخوانده و سواد ندارد، قطعا نباید بیاید جای کسی را بگیرد.
- هر کسی در این کشور ادعا کند که حمیدرضا عارف بدون توانایی خودش و فقط با تیکه بر پدرش، کاری را انجام داده، من حاضرم در هر جایی که خواست، در هر رشتهای که خواست با او مسابقه بدهم. من واقعا این را ادعا میکنم. من آدمی بود که همزمان در تحصیلاتم موفق بودم، هم در ایران، هم در بهترین دانشگاه های امریکا هم درس خواندم. کسانی هم میگویند از رانت پدرت برای تحصیل در دانشگاه شریف استفاده کردی، بدانند در بهترین دانشگاههای آمریکا هم تحصیل کردم. هم در رشتههای ورزشی موفقیت داشتم؛ سوابق ورزشی من مشخص است. در تیم شنای نوجوانان اصفهان هم بودم. در کتابخوانی و مقاله نویسی هم همینطور؛ همین الان هم آلبوم موسیقی امیر بی گزند که با محسن چاوشی و هادی حسینی تهیه کردیم، در سال 95 آلبوم برتر موسیقی پاپ کشور شد. بالاخره این خون میآید و میرسد؛ همینطوری که کسی نمی تواند ادعا کند اصل و نسب دارد. افتخار میکنم این تواناییها از دو تا ژن خوب، هم از طرف مادر و هم از طرف پدر آمده است. خدا هم لطف کرده و در بستر مناسب این کار را انجام دادیم.
- کاری که من در فضای سیاسی از 88 تا 92 کردم، کدامیک از این دوستان کردند؟ در فضایی که همه میترسیدند، اینها از سایه های خودشان می ترسیدند؟ من در آن فضا، 4 سال بنیاد امید ایرانیان را گرداندم. وقتی که هیچکس حاضر نبود حتی یک ریال خرج کند. من میرفتم سراغ این دوست و آن دوست، با گدایی این بنیاد را گرداندیم. امروز فضای بازی اتفاق افتاده و این حرف ها را می زنند. این حرفها غیر از اینکه فضا را مشوش کند، و به جوان هایی که دلشان میخواهد پیشرفت کنند، میگوید که نه؛ تا اینها هستند، حق حیات ندارید. فکر میکنند میخواهند یک سری آدم که میتوانند موثر باشند را محدود کنند و هیچ اثری غیر از این فرار مغزها ندارد.
- برادر من در آلمان زندگی میکند ماهی 6 و 7 هزار یورو هم از دانشگاه و محل کارش درآمد دارد. ایشان اگر فردا به ایران بیاید، (شاگرد اول برق لیسانس و فوق لیسانس شریف بوده) بخواهد اگر عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی شریف بشود، اولین چیزی که میگویند چیست؟ پسر دکتر عارف، خارج از ضوابط عضو هیئت علمی شریف شده! آخرش هم ماهی چقدر میخواهند به او حقوق بدهند؟ ماهی دو میلیون تومان؟ معلوم است که انگیزه اش را برای برگشتن و خدمت به کشور از دست میدهد. به خودش میگوید من در آلمان دارم زندگی ام را میکنم، حقوق و مزایا هم دارم، کسی هم اسمی از من نمیآورد.
- من چون روحیهم متفاوت بوده، برگشتم و کتکهایش را میخورم. پوستم کلفت است و تا آخرش هم ایستاده ام. من در هر زمینه که قفل شدم، در یک زمینه دیگر ورود پیدا کردم. در تجارت نگذاشتند کار کنم، رفتم هنر. مطمئن باشید جشنواره فجر بعدی یک فیلم دیگر خواهم داشت. اصلا شک نکنید، من که جشنواره فجر سی و پنج فصل نرگس را با تمامی حواشی به جشنواره آوردم، دوست دارم در این زمینه کار کنم. وظیفه خودم می دانم که از توانایی هایم استفاده کنم. برای اینکه بتوانم خوراک خوب فرهنگی به مردم بدهم. حالا یک سری خوششان نمیآید، بروند کار خودشان را بکنند. الحمدالله مملکت وزارت اطلاعات دارد، قوه قضاییه دارد، حفاظت اطلاعات سپاه هم که الحمدالله چشم و گوشش باز است؛ هر کسی در این کشور خلافی مرتکب شود، ممکن است مقداری به او زمان بدهند ولی قطعا روزی به دام خواهد افتاد. ما کسانی هستیم که تمام حساب های بانکی و فعالیت هایمان زیر ذره بین است. هر جایی که بخواهیم خدای نکرده خلاف منافع ملی عمل کنیم یا خلاف مصالح مردم عمل کنیم یا حقی را ناحق کنیم، مردم شک نداشته باشند که خیلی زودتر سراغ ما می آیند. مخصوصا ماهایی که منتسب به جناح اصلاح طلب هستیم بیشتر رویمان حساسیت هست.
- من از دوران نوجوانی، علاقه شخصی به سینما و موسیقی داشتم. صندوق بیمه هنرمندان که به دستور دکتر عارف تاسیس شد، تقریباً کارهای پیشنهادی و اجرایی اش را من شروع کردم. زمانی که آقای مسجد جامعی وزیر فرهنگ و ارشاد بودند، کارها را به سرانجام رساند ولی کارهای اولیه را آقای دکتر عارف به عنوان معاون اول باید انجام میدادند، کار عام المنفعه ای بود. صندوق اعتباری بیمه هنرمندان که هنوز هم هست. آقای مهندس کاظمی آن زمان معاون هنری بودند، و تالار وحدت زیر نظر ایشان بود، آنجا هم من کمک کردم، که از دولت بودجه خوبی گرفته شد، تالار وحدت کلاً تمام پردهها و روکش صندلیها و سن عوض شد که امروز هم اثراتش هست. من حداقل در عرصه عمومی هنر که از قدیم فعال بودم و کمک میکردم. اهل این هم نبودم که اسمم مطرح باشد که حمیدرضا عارف این کارها را کرد.
- محسن چاوشی برای من خیلی عزیز است. در جشنواره موسیقی فجر 95، آلبوم امیر بی گزند به عنوان آلبوم برتر پاپ کشور برگزیده شد و جایزه باربد موسیقی را گرفت؛ در کمال تعجب، نه تنها من را دعوت نکردند، من شب در تلویزیون دیدم که جایزه اعلام شد. از خودم پرسیدم چرا من را دعوت نکردند؟ دیدیم که جایزه را هم به محسن چاوشی (خواننده اثر) دادند! من با محسن (چاوشی) از این حرفها ندارم اما نکته ای که دارم این است، چرا نباید اسم حمید عارف مطرح شود؟ جرم ما این است که پسر دکتر عارف یم! این الان برای ما جرم شده... من اگر پسر دکتر عارف نبودم شاید خیلی فضای حرکتی بازتری داشتم. اگر یک نفر در این کشور، پیدا بشود که بگوید آقای حمیدرضا عارف، در فلان جا حق من را در مسائل اقتصادی ناحق کرده؛ چرا حق من را ناحق میکنند؟ در بحث همین آلبوم چاوشی حق من را ناحق کردند.
- فیلم سینمایی فصل نرگس که من تهیه کردم هم وقتی رفت جشنواره فیلم فجر، روزنامه کیهان جوسازی کرد که فیلم آقازاده اصلاح طلب را با توصیه پدرش وارد جشنواره کردند. پدر من در زندگیم، حتی یک بار تلفن به معلم های مدرسه من نزده؛ اگر برای یک نفر در خیابان تلفن بزند، برای من که پسرش بودم، تلفن نکرده. من این را با خوشحالی نمیگویم، من ناراحتم که پدرم برای من هیچوقت هیچکاری نکرده؛ ولی این طرف دردش بیشتر است.
- در مورد عکس معدن در مناظرات انتخاباتی سال 92: در بحث عکس معدن در مناظره ها و جوک هایی که ساختند از بی سوادی کسانی بود که جوک ساختند و از باسوادی اقای دکتر بود که آنجا را دیده بودند و میدانستند که آن معدن چهل سال است جاذبه گردشگری شده است. آقای دکتر، معدن مس را که میشناسند، این سواد زیاد و هوش دکتر بود که گفتند صنعت گردشگری، صنعت مهمی در اقتصاد کشور است.
- در مورد سکوت دکتر عارف در مجلس دهم: چقدر حرف زدن هایی که تا به حال اتفاق افتاده، به نفع ما و مردم بوده است؟ آیا قرار است همه نقش یکسانی ایفا کنند؟ نوبت نطق دکتر عارف در مجلس دهم 200م است. دکتر که همیشه مقید به قانون بوده، برود بگوید که نوبت من را زودتر کنید، من زودتر سخنرانی کنم؟ خب نوبتش نشده؛ جدا از این، تقسیم کار است. کسانی که صدای بلندتری دارند سخنرانی می کنند، یک سری آدم باید پشت پرده کارهایشان را انجام بدهند؛ یک سری باید هماهنگی ها را انجام بدهند، لابیگری هنر است. ایشان عملگراست، ایشان وقتی معاون اول بود، هیچوقت در تلویزیون دیده نمیشد، چون روحیه اش روحیه کار کردن بدون سروصدا است.
- در مورد انصراف دکتر عارف در انتخابات 92: لحظهای که نامهی آقای خاتمی به دست آقای دکتر عارف رسید و ما در پرواز شیراز به تهران بودیم، من اولین کسی بودم که همهی دوستان از جمله مادرم را از آقای دکتر دور کردم و به آقای دکتر گفتم ما روزی که با هم شروع کردیم قرآن باز کردیم و این آیه آمد که «فَإِنَّ العِزَّةَ لِلَّهِ جَميعًا» عزت دست خداست. تا اینجا آمدهایم، سه روز هم مانده است. طبق آمار و اطلاعات و رای گیری ها، شما جزو اولیها هستی، آقای دکتر آن موقع یا اول بود یا دوم. میتوانم راحت بگویم رای آقای دکتر عارف از آقای روحانی بالاتر بود (طبق درصدها). ولی آقای دکتر حرف زده بود. گفته بود که اگر آقای خاتمی به عنوان رهبر اصلاحات به این نتیجه برسند که من نباشم، انصراف میدهم. آقای دکتر گفت که من اخلاق را زیر پا نمیگذارم. شما یک سال و نیم زحمت کشیدی، از جیبت هزینه کردی، چون در انتخابات هیچ کسی به ما کمک نکرد. فکر میکنم از کمخرجترین ستادهای انتخابات کل تاریخ ایران بودیم. خب حرف زدی، یک لحظه منافع خودت را زیر پا میگذاری. این اتفاق افتاد. یعنی در یک لحظه آقای دکتر عارف تصمیمی گرفت که اگر تصمیم نمیگرفت، معلوم نبود که آیا امروز برجامی امضا میشد، آیا اتفاقات خوب دیگر و حداقل این آرامش پیش میآمد؟ واقعا شاید آن شب یکی از بدترین شبهای زندگی من و همزمان بهترین شب زندگی من بود. اما دکتر گفت همان شب، بهترین شب زندگیم بود. آرام ترین شبی که دکتر خوابید، همان دوشنبه شبی بود که انصراف دادند. آن اتفاق دو حاصل داشت، یکی اینکه آرا دکتر عارف برای دکتر روحانی آمد، و اینکه مردم دیدند برای اولین بار یک نفر در ایران چشمش را به قدرت بسته؛ و آنهایی که نمی خواستند رای بدهند آمدند.
- حالا مسلماً خراب کاری هایی که اتفاق افتاده به همین راحتی ها قابل جبران نیست. مردم باید این را بدانند. شما بهترین دولت را هم بگذاری، نمی تواند معجزه کرده و در چهار سال همه چیز را حل کند. دلاری که هزار تومان بوده و یک شبه می شود سه هزار تومان، سه برابر می شود، شما چطور می خواهی تورم ناشی از آن و رکوردی که بعدش ایجاد می شود را در چهار سال برطرف کنی؟