حادثه دلخراش برخورد دو اتوبوس مسافری در اتوبان قم - تهران و جان باختن 44 نفر و مجروح و مصدوم شدن 44 نفر دیگر، هر روز ابعاد جدیدتری مییابد. تازهترین خبرها از انکار مسئولیت توسط شرکت سازنده اتوبوسهای "اسکانیا" در ایران و انداختن تقصیر به گردن گاردریل، خواب آلود بودن راننده و فرسوده بودن لاستیکهای اتوبوس حکایت دارند.
به گزارش ایسنا، در سرمقاله جمهوری اسلامی آمده است: گاردریل نابود شده را که نمیتوان آزمایش کرد و مقاومت سنجی نمود، راننده جان باخته را هم که نمیتوان مورد معاینه قرار داد تا معلوم شد خواب آلوده بوده یا نه، درباره لاستیکهای سوخته و پودر شده هم که نمیتوان نظر داد که قبل از حادثه فرسوده بودند یا همان روزهای قبل از حادثه تعویض شده بودند و هنوز برچسبهای کارخانه را بر پیشانی خود داشتند. بدین ترتیب، نتیجه و جمعبندی این میشود که همه باید دنبال مقصر بگردند و هرگز او را پیدا نکنند، یعنی همان فرمول مشخص مقصر بودن مرحوم خلبان که در مورد سوانح هوائی بکار برده میشود و هیچگاه تکلیف سقوط هواپیماها و آن همه جان باختن مسافران و به هدر رفتن امکانات، روشن نمیشود.
نکته قابل تأمل اینکه معمولاً در کشور ما حوادث و سوانح مربوط به تلفات جانی، در روزهای اول سروصدای زیادی برپا میکنند ولی با گذشت زمان به فراموشی سپرده میشوند. گاهی حتی عاملان پدید آمدن حوادث برای پاک کردن صورت مسأله یا فراری دادن خود و دیگران از تعقیب قانونی، دست به تبلیغات عجیب و غریبی میزنند و با توسل به مقدسات و مظلوم نمائیها و چشم بندیها، طلبکار هم میشوند! نمونههائی از این قبیل اقدامات فریبکارانه را در سالهای گذشته داشتیم که متأسفانه اقدام کنندگان به نتیجه مورد نظر خود نیز رسیدند و به جای آنکه به خاطر تخلفاتشان تعقیب و مجازات شوند، به نان و نوا و نام و نشانی هم رسیدند.
از اینها که بگذریم، آنچه موجب تأسف است این که حوادث و سوانح در کشور ما دچار وضعیت نامطلوبی است. اولاً تعداد حوادث و سوانح زیاد است، ثانیاً به عوامل و ریشههای آن توجه دقیق نمیشود و ثالثاً برای سامان دادن به حادثه دیدگان و برطرف کردن عوارض حادثه کار قابل توجهی صورت نمیگیرد. این را نمیتوان به این یا آن دولت مرتبط دانست و یکی را خوب و پیگیر و دیگری را بد و بیتوجه دانست. این مشکل، از چگونگی فرهنگ برخورد با آنچه به عامه مردم مربوط میشود ناشی میگردد، فرهنگ بیاهمیت بودن مردم عادی و اهمیت داشتن افراد یا خانوادههای خاص. متأسفانه این نگاه که در جامعه ما به یک فرهنگ تبدیل شده درحال نهادینه شدن در طبقه کارگزاران نیز هست و به نظر میرسد بیتفاوتی در برابر آن میتواند آن را یک بیماری بزرگ فرهنگی - اجتماعی تبدیل نماید.
اگر به اظهارات یکی از خانوادههای حادثه دیده در برخورد اتوبوسها در اتوبان قم تهران توجه نمائیم، دقیقاً این عارضه منفی کاملاً مشهود است و این هشدار که بیماری بزرگ فرهنگی - اجتماعی در راه است به روشنی خودنمائی میکند. اعضای این خانواده میگویند: چرا تلاش میشود راننده اتوبوس مقصر جلوه داده شود؟ چرا گفته میشود او خواب آلوده بوده یا لاستیکهای فرسوده را تعویض نکرده بود و یا کوتاهی دیگری مرتکب شده بود؟ یک راننده که از طبقه معمولی جامعه است و مجبور است 500 میلیون تومان برای خرید اتوبوس پرداخت کند و سالها زحمت بکشد تا با دریافت 10 هزار تومانها و 15 هزار تومانهای مسافران، پول خرید اتوبوس را پرداخت کند و از عهده مخارج اتوبوس و استهلاک و تعمیر آن برآید، چه انتظاری میتوان از او داشت؟ این قشر زحمت کش که توسط هیچ نهاد و ارگان و دستگاهی حمایت نمیشود، چرا باید این همه تحت فشار باشد و حتی بعد از تصادف و جان باختن نیز تمام تقصیرها به گردن او انداخته شود؟ تحمل دوری از خانواده و دست و پنجه با سرما و گرما و تنهائی در بیابانها و جادهها نرم کردن از یک طرف و فشار قرض و قسط و بدهکاری را به جان خریدن از طرف دیگر، آیا کافی نیست و بعد از جان باختن نیز باید تقصیرها به گردن او انداخته شود و مقصران یا قاصران واقعی از تعقیب قانونی و مجازات بگریزند؟!
اینها شعار نیست، بلکه واقعیتهای غیرقابل انکاری است که در جامعه ما وجود دارد و متأسفانه اقدامی برای بررسی ریشهای آنها و حل مشکلات مربوط به آنها صورت نمیگیرد. از مردم عادی انتظاری نمیتوان داشت، بلکه این مسئولین هستند که باید در این زمینه کاری انجام دهند. کوچک شمردن موضوع نیز نه درست است و نه چیزی را حل میکند. فلسفه وجودی دولتها حفاظت از حقوق ملت هاست. اهمیت ندادن به جان و مال مردم و کوچک شمردن حوادث و سوانح زمینی و هوائی که هر ساله جان صدها هزار نفر را میگیرد و خسارتهای زیادی برای مردم و اموال عمومی به بار میآورد، باید از فرهنگ جامعه ما حذف شود. جان باختن دهها نفر از یک حادثه و بیسرپرست و داغدار شدن خانوادههای زیادی که بسیاری از آنها در تأمین معیشت خود دچار مشکلات اساسی هستند، علاوه بر اینکه به خودی خود زخمی سنگین و کاری بر پیکر جامعه و کشور است، عوارض فراوانی نیز به همراه دارد که نمیتوان از کنار آن گذشت و نگران مخاطرات آن برای نسلهای آینده نبود.
با توجه به این واقعیتها، مسئولان دولتی باید درصدد ایجاد تغییراتی در نگاه کارگزاران بخشهای مختلف به مقوله عوارض انسانی حوادث و سوانح برآیند و فرهنگ کنونی را که از فرمول مقصر دانستن مرحوم خلبان نشأت میگیرد تغییر دهند. نظام حکومتی، چه به لحاظ اسلامی و چه به لحاظ انسانی، نمیتواند نسبت به جان انسانها، حتی یک انسان، بیتفاوت باشد. اگر این فرهنگ تغییر کند و این نگاه عوض شود، قطعاً نوع برخورد با حوادث و سوانح نیز تغییر خواهد کرد و عوارض آزار دهنده امروز نیز از بین خواهد رفت.