حسین شریعتمداری در ستون یادداشت روز کیهان با عنوان "مهندسي نامرئي!" نوشت:
اين سؤال که از ميان نامزدهاي رياست جمهوري يازدهم کداميک «اصلح» است و براي حضور در اين جايگاه شايستگي بيشتري دارد؟ پرسش فراگير اين روزهاست. اين پرسش در ميان مدعيان شناسنامهدار اصلاحات - و نه هواداران- جاي چنداني ندارد، چرا که آنها نگاه قبيلهاي دارند و بارها نشان دادهاند از استقلال نظر و آزادي فکر و انديشه برخوردار نيستند. يک روز به طور فلهاي بيشترين و زشتترين ناسزاها را نثار هاشمي رفسنجاني ميکنند و روز ديگر، باز هم به صورت فلهاي از وي حمايت کرده و ايشان را «شخصيتبرجسته» و نجاتدهنده کشور معرفي ميکنند! يک روز خاتمي را «شاه سلطان حسين صفوي»! و «تدارکاتچي بيعرضه»! مينامند که آبروي اصلاحات و اصلاحطلبان را برده است و روز ديگر به گونهاي هماهنگ در نشريات، سايتها و مصاحبههاي خود از ايشان با عنوان «رهبر انديشمند اصلاحات»!، «آبروي اصلاحطلبان»! و «شخصيت کمنظير تاريخ معاصر»! ياد ميکنند. بديهي است که اين جماعت- باز هم تأکيد ميشود که اعضاي شناسنامهدار جبهه اصلاحات و نه هواداران- اساساً نميتوانند از خود نظر مستقلي داشته باشند و به استناد نمونههاي مورد اشاره براي آنها مهم نيست که کانديداي شايستهتر کيست؟ مهم آن است که نظر مرکزيت چيست؟
ولي در ميان اصولگرايان به مفهوم واقعي کلمه، يعني تودههاي عظيم وفادار به انقلاب و نظام، همانها که روزهاي واقعه، نظير 9 دي، 22 بهمن، روز قدس و... در صحنه حاضرند، دغدغه براي يافتن کانديداي اصلح به طور جدي مطرح است. چرا که از يکسو خود را ملزم ميدانند با نظر مستقل و از روي تکليف رأي بدهند و از سوي ديگر چند نامزد اصولگرا با نقاط ضعف و قوت متفاوت نيز در صحنه حضور دارند و ظاهراً هيچيک از آنها قرار نيست به نفع ديگري و يا ديگران کنار بکشد.
و اما، براي گزينش نامزد شايستهتر و «اصلح نسبي» اگرچه راهکار و فرمول قابل قبولي- در حد گرهگشايي- وجود دارد، ولي پيش از آن و ضروريتر از آن، ارائه تابلو و تصويري از صحنه است. اين تابلو ميتواند برخي از «بايد»ها و «نبايد»ها و ضرورتهايي را نشان بدهد که در نگاه اول به چشم نميآيند. با کنار هم نهادن آنچه در پي خواهد آمد، ميتوانيد تصوير قابل مراجعهاي از تابلوي مورد نظر داشته باشيد.
1- براساس يک خبر موثق، تلاش گسترده و فشردهاي در جريان است تا آقاي عارف به نفع آقاي روحاني از کانديداتوري رياست جمهوري يازدهم کنار گذارده شود. چرخهاي که براي اين منظور تدارک ديدهاند به گونهاي است که به احتمال نزديک به يقين، استعفاي آقاي عارف- بخوانيد برکناري ايشان- را در پي خواهد داشت.
خبر موثقي که يک عضو نزديک به حلقههاي اول و دوم جبهه اصلاحات با احساس مسئوليت در اختيار کيهان گذارده است، حکايت از آن دارد که طي چند روز اخير دو طيف جداگانه از اصلاحطلبان با فشار و اصرار فراوان به آقايهاشمي خواستار کنارهگيري آقاي روحاني به نفع آقاي عارف بودند و در همان حال طيف ديگري آقاي خاتمي را براي کنارهگيري آقاي عارف به نفع آقاي روحاني تحت فشار قرار داده بود. توضيح هر دو طيف آن بود که جبهه اصلاحات اميد چنداني به پيروزي ندارد ولي قرار بود که به عنوان يک اقليت قابل توجه در عرصه سياسي کشور مطرح شود و اين هدف استراتژيک با حضور دو نامزد از اين جبهه سازگار نيست و شکست آراء نتيجه قطعي آن است.
اين استدلال با پذيرش و استقبال آقايان هاشمي و خاتمي روبرو شده بود ولي آقايهاشمي با استناد به اينکه، خود ايشان براي کانديداتوري به آقاي روحاني اصرار کرده و قول حمايت داده است، درخواست از وي براي کنارهگيري را ناممکن ميدانست و در مقابل، آقاي خاتمي نيز با همين استدلال و اشاره به قول خود براي حمايت از آقاي عارف، درخواست طيف ياد شده را نميپذيرفت. موضوع اما جدي بود و در نهايت آقايان هاشمي و خاتمي به اين نتيجه ميرسند که آقاي عارف در نظرسنجيها راي کمتري از آقاي روحاني دارد و تصميم به برکناري ايشان ميگيرند. اما چگونه و با چه مکانيسمي؟!
2- در پي تصميم ياد شده، اعلام ميشود آقايان هاشمي و خاتمي هر يک به طور جداگانه براي کنارهگيري عارف يا روحاني تحت فشار هستند و از آنجا که به خاطر ملاحظات اخلاقي و قولهايي که به آنها دادهاند قصد اعلام نظر ندارند، تصميم در اين باره را به دو هيئت واگذار کردهاند. هيئت اول وظيفه «حکميت نهايي» را برعهده دارد و هيئت دوم مامور مذاکره و رايزني با عارف و روحاني ميشود... نتيجه اما، از قبل مشخص شده است، کنارهگيري عارف با اين استدلال که راي کمتري از روحاني دارد!
تا آخرين ساعاتي که اين يادداشت نوشته ميشود، خبرهاي رسيده حاکي از مخالفت شديد آقاي عارف با تصميم ياد شده است و برخي از طرفداران ايشان چرخه مورد اشاره را مهندسي نامرئي عليه آقاي عارف ميدانند!
3- تصميم به حذف آقاي عارف با اعتراض تعدادي از اعضاي اصلي جبهه اصلاحات روبرو شده بود که اين اعتراضها پس از توضيح و تحليل ارائه شده از سوي آقاي خاتمي و چند تن ديگر از حلقه اول جبهه ياد شده در مقياس قابلتوجهي فروکش ميکند.
معترضان درباره علت مخالفت خود با حذف آقاي عارف استدلال ميکردند که؛ مقصود اصلي ما از حضور و شرکت در انتخابات اعلام موجوديت بعد از ماجراي انتخابات سال 88- بخوانيد فتنه آمريکايي، اسرائيلي 88- و بازگشت به نظام بود و براي اين منظور هزينه سنگين اعتراف به دروغ بودن شعار تقلب در انتخابات قبلي را پذيرفتهايم. بنابراين وقتي عارف که نامزد شناخته شده اصلاحات است حذف ميشود، اعلام موجوديت اصلاحطلبان که مقصود اصلي از شرکت و حضور آنان در انتخابات بوده است با خدشه جدي روبرو خواهد شد. اکثر اعتراضکنندگان به حذف عارف با اين توضيح آقاي خاتمي و چند تن ديگر قانع شده بودند که؛ روحاني در افکار عمومي به عنوان نامزد مورد حمايت آقاي هاشمي شناخته ميشود و نه کانديداي اصلاحطلبان، ولي حمايت اصلاحطلبان از ايشان نيز آشکار و اعلام شده است. بنابراين اگر رأي قابل توجهي نداشته باشد، شکست او به حساب آقاي هاشمي نوشته ميشود و جبهه اصلاحات ميتواند اعلام کند که در انتخابات شرکت کرده ولي نامزد نداشته است! و در حالت دوم، چنانچه رأي آقاي روحاني در حد و اندازه يک اقليت قابل اعتناء باشد، از آنجا که حمايت اصلاحطلبان از او آشکار و اعلام شده است به طور طبيعي، آراء وي به حساب جبهه اصلاحات نيز نوشته خواهد شد... يعني بارديگر بهرهگيري از آقاي هاشمي به عنوان يک قرباني!
4- و حالا، جاي طرح اين سؤال و پاسخ آن است که جبهه اصلاحات با وجود اطلاع از فقدان پايگاه مردمي، براي دستيابي به رأي قابل اعتناء به کدام نقطه چشم دوخته است؟ اين جبهه با توجه به شواهد موجود مانند نظرسنجيهاي انجام شده و مخصوصا رويکرد بارها اعلام و اثبات شده مردم به اصولگرايان، اميدي به پيروزي ندارد و در پي آن هم نيست! پس ماجرا چيست؟ در پاسخ ميتوان گفت جبهه ياد شده امتياز مورد نظر را در کسب رأي بالاي خود جستجو نميکند، بلکه براي کسب اين امتياز، به پراکنده شدن آراء اصولگرايان چشم دوخته است چرا که در صورت پراکندگي آراء اصولگرايان، نامزد اصولگرا با رأي پايينتري انتخاب ميشود و در اين حالت، جبهه اصلاحات ميتواند آراء خود را با فاصله کمي- يا کمتري- از آراء اصولگرايان تبليغ کند. ممکن است گفته شود که آراء اصولگرايان در مجموعه آراء چند نامزد اصولگرا قابل محاسبه است که ضمن تاييد اين واقعيت بايد گفت؛ در افکار عمومي رأي کانديداي پيروز با رأي نامزد پيروز نشده از جبهه مقابل ارزيابي ميشود.
اکنون جا دارد نامزدهاي اصولگرا به اين نکته نيز توجه کنند. اين يک برداشت است که شواهد فراواني از درستي آن حکايت ميکند. دشمنان بيروني براي دور کردن مردم از آموزهها و گفتمان اصولگرايي همه تلاش و توان خود را به کار بستهاند ولي نتيجه منفي بوده است و تاکنون نتوانستهاند در رويکرد مردم به اصولگرايي که صرفنظر از اين يا آن فرد اصولگرا ترجمان همان گفتمان امام و انقلاب است خدشه جدي وارد کنند. آيا نميتوان حدس زد حالا که در پراکنده کردن مردم از رويکرد به اصولگرايي ناموفق بودهاند، در پي آنند که اين منظور را با تعدد و چندگانه کردن وروديههاي اصولگرايي دنبال کنند؟! توضيح آن که هر يک از چند نامزد اصولگرا يکي از وروديهها باشد! در اين حالت، باز هم رويکرد مردم به اصولگرايي است ولي از چند وروديه متفاوت که اگرچه با يکديگر تفاوت چنداني ندارند- اختلاف در سليقهها و نه اصول- ولي در هرصورت، چند کانال متفاوت تلقي ميشوند حالا، اگر اين چند شاخه متفاوت در جريان رقابت به مقابله با يکديگر هم بپردازند- که متاسفانه بعضا اينگونه است- احتمال وارد آمدن خدشه بر پيکره اصولگرايي، يعني همان خواست دشمن، دور از انتظار نخواهد بود!
از اين روي بايد نتيجه گرفت که پراکندگي نامزدهاي اصولگرا در حالي که اين پراکندگي ميتواند با صرفنظر کردن از سليقههاي متفاوت، يکپارچه شود، شرط عقل نيست.
و بالاخره اين نکته نيز گفتني است که براساس آنچه گذشت، تصميم به حذف آقاي عارف جدي و قطعي است و چنانچه توانسته باشند آقاي عارف را کنار بزنند، به يقين اعلام آن را به تاخير مياندازند تا به نامزدهاي اصولگرا فرصت تصميم براي يکپارچگي را نداده باشند.