برنا - عالمان ربانی و صاحبدلان اهل راز، آنان که با مهدی آل محمد(عجل الله تعالی فرجه الشریف) پیوند و عقلهای دیرینه دارند، و در ندبهها و نالههای شبانهشان، همواره فرج حضرتش را از درگاه دوست تمنا میکنند، مدام نفس خود را کشیک میکشند که مبادا کاری از ایشان سر زند که مطلوب و محبوب آن دلدار بیمثال نباشد. از این رو هم خود را میپایند و هم دیگران را نسبت به مراقبت بر این دقیقه سفارش می کنند.
فقیه فقید، و عارف دانای راز، حضرت آیت الله العظمی بهجت که به تعبیر مقام معظم رهبری، سرچشمه پایان ناپذیر فیوضات معنوی بودند، یکی از این نمونههاست. آنچه میخوانید درباره انتظار فرج و تحصیل مقدمات آن است :
همه میدانیم زعیم ما در این زمان غیبت، دست بسته و زندانى است و حق ندارد در میان جمعیت، خود را معرفى كند و نشان دهد.
آقایى گفته بود: در خواب دیدم گروهى آمدند از شهر عبور كنند، مخفیانه با هم وعده گذاشتند كه خود و جاى خود را پنهان كنند و پس از خرید از بازار و انجام كارهایشان، یكى یكى در محل و یا قهوه خانه اى خاص همدیگر را ببینند. ـ نعوذُبالله ـ مثل قاچاقچى ها و دزدها كه از شهر و اهل آن در وحشتند، جدا جدا و یكى یكى در فلان محل یا قهوه خانه یكدیگر را ملاقات كنند.
تا این كه در خواب دیدم دور هم جمع شدند، همه آدم هاى نورانى بودند، به حدى كه نمیشناختم رییس آن ها كدام است، و مُعَمم نبودند جز یكى از آن ها ولى از بس نورانى بودند تشخیص نمیدادم كه او رییس است. یكى از آن ها درباره من چیزهایى میگفت، خبرهایى میداد. یك مرتبه یكى از آن ها به او اشاره كرد كه دیگر نگو، و او ساكت شد، از این جا فهمیدم كه رییس همان شخص است و متوجه شدم كه مُعَمم در میان آن ها فقط او بود.
بله، كار صاحب ما ـ عجل الله تعالى فرجه الشریف ـ نعوذ بالله به جایى رسیده كه یقین داریم بسیارى از حكومت ها، او و یارانش را مفسد و جانى و اخلالگر میدانند و اگر به آنها دسترسى پیدا كنند، اعدام میكنند! اگر ما او را نمیشناسیم، او همه ما را میشناسد و میداند و میبیند.
بالاخره، در این عصر بین ما و زعیم ما فاصله افتاده و او گرفتار است، خدا میداند اگر نُواب اربعه زیادتر بودند چه بلاهایى بر سر آن ها میآوردند! اگر چه علماى بزرگى هم چون شیخ مفید ـ قدس سره ـ بوده اند، ولى نواب اربعه از جهاتى راجح بوده اند.
آیا با وجود این میشود در این زمان غیبت كارى كرد؟! آیا مقاتله و جهاد، بر ضرر مسلمانان تمام نمیشود؟! حال اگر مقاتله نشد و یا نكردیم، آیا راهى براى اصلاح خود و اصلاح دیگران و جامعه داریم یا نه؟ آیا راهى جهت حفظ خود از فساد و اصلاح فاسدهاى قابل اصلاح در جامعه وجود دارد یا خیر؟
به گمان بنده این یك راهى است كه هیچ كس نمیتواند انكار كند كه نشدنى است، و یا این كه پیش نمیرود و بى نتیجه و بى فایده است. و در عین حال، اشكالاتى و معذوراتى را كه راه هاى دیگر دارند، ندارد.
آن راه این است كه هر شخصى باید برنامه اصلاحیه اى براى خود تهیه كند؛ به این صورت كه مشخص كند این ها اصول اعتقاداتى است كه من به آن ها یقین دارم، در زمینه توحید و نبوت و امامت و... و این ها معتقدات بنده است و از روى دلیل بدان عقیده دارم خواه اظهار بكنم یا نكنم، و خواه چیزى اتفاق بیفتد، یا نیفتد، حتى اگر حكومت، دست سفیانى بیفتد و من مجبور شوم كه از روى تقیه به او بگویم: «أَلْحَق مَعَك»؛ (حق با تو است.) ـ چون اگر نگویم كشته میشوم، و یا نزدیكان و دوستانم كشته میشوند ـ اشكالى نداشته باشد.
پس از آن كه انسان برنامه خود را درست كرد، باید اول خودش به آن التزام عملى داشته و به آن متعهد شود تا از ناحیه آخرتى خاطر جمع گردد، و پس از آن كه خود را با این برنامه اصلاحى اصلاح كرد، میتواند دیگران را، هر چند افراد مُنصِف را، با خود هم عقیده كند، و تدریجا به افراد بگوید كه این عقیده من است و این هم دلیل من.
به این ترتیب، هر كس میتواند كم و بیش دیگران را در برنامه صحیح خود داخل كند. آن افرادى كه به این برنامه عمل میكنند اول خود را اصلاح میكنند و بعد به نوبه خود با فرد سومیمطرح میكنند، و مانند شخص اول او را به طریقه صحیح خود دعوت میكنند.
بدین ترتیب، هر طالب اصلاحى از روى برنامه و ادله صحیحه وقتى خود را اصلاح كرد، دومیو سومیو چهارمیو... را اصلاح میكند، و كار به جایى میرسد كه محیط و افراد جامعه همه صالح میشوند. آیا این مطلب قابل تشكیك است؟!
با این راه، اهل ایمان و عُقلا و اهل انصاف صالح میشوند، و لازم نیست شمشیر به دست بگیریم و با اهل باطل محاربه كنیم و یا با اهل حق محاربه كنیم؛ زیرا در جنگ شروط محاربه لازم است كه براى همه و همیشه میسر نیست؛ ولى ما با این راه میتوانیم شرایطى را فراهم نماییم كه گروه هاى بسیار و جامعه را اصلاح كنیم و شرط آن چیزى جز اصلاح خود و اصلاح غیر، نیست.
اگر كسى در این كار جدى باشد، گمان نمیكنم پشیمان شود، و اگر این برنامه به دست افراد منصف افتاد، دیگرى را اصلاح میكند و آن دیگرى هم همین طور، و در نتیجه، برخلاف امراض مُسرى، اصلاحات مسرى، تحقق پیدا میكند. خداوند متعال میفرماید:
«وَمَنْ أَحْیَاهَا فَكَأَنمَآ أَحْیَا الناسَ جَمِیعًا»(2) هر كس یكى را احیا كند، گویا همه مردم را احیا كرده است.
منظور از حیات در این آیه شریفه، نجات دادن از ضلالت و گمراهى در دین است.
این راه اصلاح را نباید كَالعَدَم و نشدنى حساب كنیم، و گرنه پشیمان میشویم از این كه میتوانستیم عادل و صالح فراهم كنیم و نكردیم، و در وُسع ما بود و قدرت داشتیم كه دنیا را به امن و امان و عدالت وادار كنیم و نكردیم.
انوشیروان از مزدك پرسید: قاتل را میكشى؟ گفت: نه. گفت: اگر او را نكشى ممكن است صد نفر دیگر را بكشد.
او را و صد هزار تابع او را در یك روز، در یك مجلس كشت.
پی نوشت:
1. بحارالانوار، ج 51، ص 356؛ الغیبة طوسى، ص 384.
2. سوره مائده، آیه 32.